آنچه که در زمان خشم، سرخوردگی، ناامیدی و احساسات ناراحتکنندهای از این دست میتوانیم درک کنیم، آن است که در حقیقت در آن لحظه داریم تجربیاتمان (دیگران و خودمان) را بر اساس آنچه که ما مطلوب میدانیم، قضاوت میکنیم. آنکه آنها طبق خواسته و مطلوب ما «خوب» هستند یا نه. ولی اصلاً از خودمان پرسیدهایم که چرا من باید مرکز تمام عالَم باشم؟! پس آن فرد دیگر چه؟! تمام افراد و اجزای دیگر جهان چطور؟! اگر این خودمحوری را کنار بگذاریم، دیگر دلیلی برای سرخوردگی بای نمیماند. تجربیات، تنها رخ میدهند، و کاری به کار من نخواهند داشت! آنها در حقیقت خوب یا بد نیستند، فقط رخ میدهند که وجود داشتهباشند.
البته این چیزی نیست که همواره قدرتش را داشته باشیم که انجامش دهیم و به مسائل از این زاویه نگاه کنیم. بخشی از انسان بودن ما، همین تجربه در قضاوت کردن است. این به خودی خود خوب هم هست. این نوشته فقط خیلی دوستانه دارد پیشنهاد میکند تنها برخی از اوقات، حس قضاوتمان را کنار بگذاریم و آنچه را که پیش میاید تجربه کنیم. حداقل برای اینکه تجربه کنیم نگاه از این زاویه، چه حال و احساسی خواهد داشت و یاد بگیریم با این نوع نگاه هم کنار بیاییم!