من نمی دانم که لئوناردو دی کاپریو تا چه حد سودای برنده شدن اسکار را در سرش دارد، اما می دانم که جامعه ی مجازی همزمان که برنده شدن او را می خواهد، عاشق جک هایی است که شیفتگی او به اسکار را نشان می دهند. اما من را با این جریان یکی نکنید. من امیدوارم که دی کاپریو اسکاری برای فیلم “بازگشته” برنده نشود. اصلا راستش یک قسمت از وجودم خواهان این است که دی کاپریو هیچ وقت برنده ی جایزه ی اسکار نشود!
اما این به معنای آن نیست که او برای دفعاتی که نامزد اسکار شده، شایستگی نداشته یا این که در راه افتخارآفرینی اش شکست خورده است. در واقع نوع فیلم هایی که دی کاپریو در دهه ی اخیر برای دریافت این جایزه ی افسانه ای بازی کرده، اهمیت دارد. این فیلم ها از منظر سینمایی چنان ناب هستند که من نمی خواهم این ریسک را بپذیرم که او روند بازی هایش در چنین فیلم هایی را در ازای برنده شدن جایزه اسکار متوقف کند!
لئوناردو دی کاپریو با برنامه یا تصادفی، تبدیل به یکی از مهم ترین ستاره های سینمایی ما شده است. بعد از آن تپش قلب هایی که دو فیلم تاثیرگذار رومئو و ژولیت و تایتانیک در اواخر دهه ی ۱۹۹۰ در دل عشاق سینما به راه انداختند، لئو چند سالی در تعریف خودش از بازیگر خوب در مقابل تعریفی که ستارگان معمول هالیوودی معرفی می کردند، سرگردان بود. مثلا ۵ سال اختلاف بین تایتانیک (۱۹۹۵( ودار و دسته ی نیویورک (۲۰۰۲) وجود داشت، اما این فیلم ۳ سال بعد از فیلم ساحل ساخته شده بود، که اولین حضور جدی او پس از تایتانیک و قبل از آشنایی با اسکورسیزی به شمار می رفت. بعد از ۲۰۰۲ لئو هم در فیلم های خوب و هم در فیلم های متوسط نقش های موثری داشته است.
این طور نیست که همه ی فیلم هایی که او در آن ها به ایفای نقش پرداخته خوب باشند (نمونه اش مجموعه ی دروغها و ج. ادگار)، یا این که پرفروش یا معروف شوند (باز هم مجموعه ی دروغها و ج.ادگار)، اما کاراکتر جک داوسون (در تایتانیک) بدون تعارفات معمول بین فیلم سازها، یکی از نمودها و خلق شخصیت های بارز محسوب می شود. لئو در این نقش نزدیک به ایده آلی است که تام کروز طی دهه های ۱۹۸۰، ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ و زمانی که بزرگترین ستاره ی ما بود به دنبالش بود. لئو تقریبا برای تمامی استدیوهای بزرگ (وارنر برادرز، تایم وارنر، والت دیسنی، میراماکس، پارامونت، ویاکام، وینستین و دریم ورکز) کار کرده است و در فیلم هایی شرکت داشته که همه تصدیق می کنیم که این روزها کمتر ساخته می شوند چون در حال حاضر این شرکت ها به دنبال فروش بیشتر و هیت شدن فیلم هایشان هستند.
لئو در فیلم های بزرگ، جاه طلبانه و گاهی اوقات اجتماعی با کارگردانانی نظیر مارتین اسکورسیزی (دار و دسته ی نیویورک، هوانورد، مردگان، جزیره ی شاتر، گرگ وال استریت)، استیون اسپیلبرگ (اگه می تونی منو بگیر)، ادوارد زویک (الماس خونین)، ریدلی اسکات (مجموعه ی دروغها)، سام مندز (جاده ی انقلابی)، کریستوفر نولان (تلقین)، کوانتین تارانتینو (جنگوی رهاشده)، کلینت ایستوود (جی. ادگار)، باز لورمان (گتسبی بزرگ) و الخاندرو گنزالس ایناریتو (از مرگ بازگشته) به ایفای نقش پرداخته است. همه ی این فیلم ها در رده ی فیلم های بزرگسالان، و دارای رتبه R و همگام با جامعه هستند و خیلی از آن ها سودهای کلانی برای سازندگان به همراه داشته اند.
تارانتینو، اسکورسیزی و لورمان بزرگترین شاهکارهایشان را همراه دی کاپریو ساخته اند. فیلم “تلقین” نولان، فیلم موفقی با فروش ۸۲۵ میلیون دلار بود که احتمالا تا ابد بزرگترین فیلم موفق غیر«بتمنی» او خواهد ماند. “اگه می تونی منو بگیر”، جز پرفروش ترین های باکس آفیس استیون اسپیلبرگ نیست، چون او اسپیلبرگ است. با این وجود، با بودجه ای معادل ۵۲ میلیون دلار توانسته فروشی ۳۵۴ میلیون دلاری در سطح جهان به دست بیاورد. بدون این که فیلم ها را مورد به مورد بررسی کنیم، خیلی از آن فیلم ها توسط فیلمسازهای پرسابقه، در گروه بهترین فیلم ها، حداقل طی سالهای اخیر محسوب می شوند.
در این میان، لئوناردو دی کاپریو نقش موثری در موفقیت این فیلم ها داشته است. همانطور که همه ی ما از تبحر در انتخاب نقش و گزیده کاری لئوناردو آگاهیم، هنوز فیلم های لئوناردو دی کاپریو بدون تعارف ویژگی های یک اتفاق سینمایی ناب را دارند. می توانیم بحث کنیم که کدام یک از ستارگان قدیمی سینما کمابیش این ویژگی را دارند، اما دی کاپریو، یکی از افراد باقیمانده ای است که نه تنها دروازه های جدیدی به روی فیلم ها گشوده، بلکه در فیلم هایی شرکت داشته که بدون شرکت او با دشواری های جدی در ارتباط با مخاطب روبرو می شده اند.
با این شرایط، اگر لئوناردو اسکار را دریافت کند، آیا این روند پیشرفت همچنان ادامه خواهد داشت؟ یا او ماموریتش را تکمیل شده می داند و پس از آن در نقش شخصیت های “مارول” در می آید یا در سریال های “شبکه ی نتفلیکس” بازی می کند؟ البته که کسی نمی داند. شاید او شبیه تارانتینو باشد که می خواهد تا قبل از بازنشستگی هر چند تا اسکار که می تواند به چنگ بیاورد. شاید این بحث اسکار از اینترنت نشات بگیرد و محصول جانبی نوع فیلم هایی است که او بازی می کند و به عنوان تشکری از او مطرح می شود. اما پذیرفتن این احتمالات ریسک زیادی دارند.
لئوناردو دی کاپریو موجودی استثنایی در هالیوود امروز است. ستاره ای که نه تنها هزینه های زیادی برای ساخت فیلم های قشر بزرگسال می پردازد، بلکه آن فیلمها را به پدیده هایی تبدیل می کند که می توان به عنوان اتفاقات جهت دهنده ی سینما از آن ها یاد کرد. از سال ۲۰۰۲ فیلم های او، در سطح جهانی ۳٫۴۳۳ میلیارد دلار فروش داشته اند، که البته در این بین، مستند سه بعدی هابل در سال ۲۰۱۰ که گویندگی اش هم به عهده ی او بوده، به حساب نیامده است. این یعنی به طور متوسط به ازای هر فیلم ۲۶۴ میلیون دلار در سطح جهانی. آن هم نه برای فیلم های دم دستی و سطح پایین، بلکه برای فیلم های بزرگسال رده بالا که توسط بعضی از بهترین و مطرح ترین فیلم سازها ساخته می شوند. گزاف نیست اگر بگوییم یک قسمت از موفقیت این فیلم ها این است که لئوناردو درخشیدن در آن ها را انتخاب کرده است.
شاید “از مرگ بازگشته”، رکوردهای باکس آفیس را بشکند، یا شاید اسکار را نصیب او بکند. اما من امیدوارم این نجات یافته از طبیعت وحشی و خشن، از این دو مورد هم جان سالم به در ببرد. چرا که تا زمانی که لئوناردو دی کاپریو به ساختن فیلم هایی که او را تبدیل به ستاره می کند ادامه دهد، حتی اگر جایزه ی اسکاری نصیبش نشود، یک بازی برد برد هم برای هالیوود و هم برای دنبال کنندگان سینما اتفاق می افتد. متاسفم لئو، این فداکاری ای است که تو باید انجام بدهی. با وجود این، تو مطمئنا ستاره ی سینمایی هستی که ما نیاز داریم، حتی اگر در حال حاضر آنی نباشی که ما لیاقتش را داریم.