همانند یک قطعه پیانوی آرام و تأثیرگذار/فیلم “آیدا”، برندۀ اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان ۲۰۱۵ و یکی از تحسین‌شده‌ترین آثار سینمایی سال

یادداشت نویسندۀ "کافه‌سینما" برای فیلم "آیدا"، برندۀ اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان ۲۰۱۵ و یکی از تحسین‌شده‌ترین آثار سینمایی سال

بافت احساسی و سلیقۀ زیبایی‌شناسی لهستانِ سال‌های 1960 را زنده می‌کنند. ساختمان‌های ترک‌خورده که از دوران جنگ بر جای مانده‌اند و سرخوشی جوانانی که از فضای بار و موسیقی جاز لذت می‌برند، همگی تصویر زنده و مجسمی از زمانۀ خود پیش چشم تماشاگر می‌گذارند…

 

آیدا ساختۀ پاول پاولیکوفسکی لهستانی، سینمادوست‌های ایرانی زیادی را برای تماشای خودش جذب کرد که یکی از آن‌ها خود من بوده‌ام. ارزش‌های ستودنی این فیلم سیاه و سفید در هیاهوی آثار پر سر و صدای سال گذشته نادیده گرفته نشد و حتی در رقابتی تنگاتنگ با رقبای قدری همچون لویاتان و تیمبوکتو، فیلم پاولیکوفسکی بود که برندۀ اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان شد.آیدا یک شاهکار کم‌ادعا و یکدست و عاری از پیچیدگی‌ست که روایت‌اش را در یک فرم بصری روان و زیبا به بیننده عرضه می‌کند و تبدیل به چشم‌انداز عام لهستانِ بعد از جنگ می‌شود. پاولیکوفسکی ارزش‌های تصویری و حس دراماتیک قصه را هماهنگ می‌کند تا توان و ظرفیت روحی قهرمان‌هایش را به نمایش بگذارد. آیدا از لحاظ هماهنگی تصویر و قصه یکی از جواهرهای سینماست.

ایدۀ مرکزی روایت فیلم آیدا، جستجوی شخصی برای هویت خود است. آیدا دختر راهبۀ کاتولیکی‌ست که در صومعه بزرگ شده و چند روزی بیش به مراسم ادای سوگند او باقی نمانده است. در همین حین سر و کلۀ وندا گروز، عمۀ آیدا که تنها فامیل زندۀ اوست، پیدا می‌شود و آیدا از گوشۀ دنج و امن و آرام کلیسا قدم به شهر شلوغ و زنده می‌گذارد. اولین شوک داستان وقتی اتفاق می‌افتد که آیدا به ریشۀ یهودی خود پی می‌برد و وندا با لحن تلخی به او می‌گوید: «پس تو یه راهبۀ یهودی هستی!» جست‌وجوی آیدا برای یافتن اجساد والدین‌اش و همراهی با وندا، فقط مواجهه با هویت واقعی‌اش نیست و به مسیری برای کشف یک زندگی دیگر تبدیل می‌شود. یعنی خروج از روزگار آرام و سرد و یکنواخت صومعه و ورود به دنیای تازه‌ای که چندسالی‌ست از بحران‌های بشریِ پس از جنگ جان سالم بدر برده و دارد خودش را ترمیم و بازسازی می‌کند. پاولیکوفسکی به تاریخ سفر کرده تا بحران‌های اخلاقی و سیاسی ابتدای دهۀ 1960 را از ریشه بیرون بکشد و درد ناگفتۀ نسلی را تصویر کند که اسرار دلخراشی را در خود پنهان کرده‌ است. البته حُسن کار فیلمساز در این است که به فاجعۀ قتل‌عام یهودیانِ لهستان توسط نازی‌ها، فقط از جنبۀ سیاسی نگاه نکرده و فضاحت‌های مردم‌شناختی را هم در کار آورده است. برای آیدا که دور از رنج‌ها و عذاب‌های معمولِ دنیای بیرون زندگی کرده، دنیای خارج از صومعه راهی‌ست برای کشف لهستان جدید، که با وجود همۀ تلخی‌ها و وهم‌آلودگی‌هایش، پر از حس زندگی و شور جوانی‌ست. احساسات پرشور و آتشین نسل جدید لهستان در وجود موزیسین جوان تبلور یافته؛ مرد جوان ساکسیفونیستی که آیدا و عمه‌اش را «یک زوج خنده‌دار» می‌داند، آزاد و فارغ‌البال است و به «عهد نبستن و دوری‌ جستن‌اش از ارتش» مفتخر است، و سؤال‌هایش را به راحتی مطرح می‌کند.

Ida 1

آیدا و وندا در دو نقطۀ مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند. وندا که احساس انزوا و نومیدی و تهی بودن وجودش را فراگرفته و پیشاپیش در ضمیر ناخودآگاهش خود را یک مُرده می‌پندارد، سراغ آیدا می‌رود تا آخرین رسالت‌اش را به انجام برساند. و آیدا، راهبۀ جوان بی‌تجربه‌ اما جوینده‌ای است که وارد این جهان متلاطم می‌شود و سعی می‌کند ثبات روحی خود را در دنیای سیال و بی‌حدومرزی که هویت فردی مدام در معرض تهدید خواسته‌های دیگران است حفظ کند. با این همه، دیدار آیدا با عمه‌اش جهت‌گیری او در تلاش برای رسیدن به یقین (ادای سوگند) را تغییر می‌دهد. شخصیت آیدا کم‌حرف است و جای خالی دیالوگ‌های او را دو چیز پر می‌کند: اول نگاه‌های بازیگر آیدا (آگاتا تشبوخوفسکا) و دوم هنر فیلمبرداران (لوکاش ژال و ریشارد لنچفسکی). بین این دو تعاملی موفق شکل می‌گیرد و فرآیندهای ذهنی قهرمان از طریق چشم‌های آیدا و دوربین مجسم می‌شود. کارگردان با ظرافتی ستایش‌آمیز، کنش‌های دراماتیک را با جاذبه‌های بصری فیلم مربوط می‌کند و تصاویر را آماده می‌کند تا امکان پذیرش هر واقعۀ غیرممکنی برای بیننده ممکن شود. طوری که وقتی با خندۀ ناگهانی آیدا در بازگشت به صومعه و سر میز غذا مواجه می‌شویم، لبخند می‌زنیم اما تعجب نمی‌کنیم. آیدا بی‌آنکه از خرد غریزی‌اش آگاه باشد تغییر مسیر می‌دهد، دنیای نو را تجربه می‌کند، و با کسب آگاهی‌ای که ناشی از خودشناسی اوست به صومعه برمی‌گردد.

Ida 2

جدا از مضمون جالب آیدا و روند روان و دلنشینی که پاولیکوفسکی برای روایت‌اش در نظر گرفته، مهم‌ترین دلیل جذابیت فیلم بافت تصویری آن است. با اینکه نحوۀ عملکرد دوربین در این فیلم، به طرز چشمگیری ساده و شفاف است و به خاطر غیرمتظاهرانه بودن به شدت روی تماشاگر تأثیر می‌گذارد، اما دقت و وسواس کارگردان در هر فریم پیداست. معمولا جزئیات بصری در سینما، هر قدر هم که هوشمندانه و حساب‌شده باشند، شاهکار نمی‌آفرینند و موفقیت یک فیلمساز، به قدرت مرتبط کردن تصاویر گویا با روح داستان بستگی دارد. این دقیقا همان هنری است که کارگردانِآیدا به خوبی از پس‌اش برآمده و فیلم‌اش را به یک قاب نقاشی اثرگذار و به‌یادماندنی شبیه کرده است. ضرب‌آهنگ فیلم نه سریع است و نه کند، نمادها و نشانه‌ها به طور طبیعی از سطح تصویر برمی‌خیزند و هیچ تأکیدی روی آن‌ها صورت نمی‌گیرد. همۀ لوکیشن‌های فیلم از شهرستان‌ و روستا تا جاده‌ها و خانه‌ها و کافه‌ها و … با دقت بسیار بازسازی شده‌اند و بافت احساسی و سلیقۀ زیبایی‌شناسی لهستانِ سال‌های 1960 را زنده می‌کنند. ساختمان‌های ترک‌خورده که از دوران جنگ بر جای مانده‌اند و سرخوشی جوانانی که از فضای بار و موسیقی جاز لذت می‌برند، همگی تصویر زنده و مجسمی از زمانۀ خود پیش چشم تماشاگر می‌گذارند.

پاول پاولیکوفسکی با آیدا ثابت کرد که می‌توان روی آیندۀ او حساب باز کرد. شیوۀ روایی آرام و مطمئن فیلم، زبان بصری درخشان و سنجیدگی کادربندی‌ها، و تسلط مطلق در هدایت بازیگران، جایگاه پاولیکوفسکی را به عنوان یکی از اصیل‌ترین کارگردانان اروپا تثبیت می‌کند. تأثیری که فیلم بعد از تماشایش تا مدت‌ها در ذهن می‌گذارد، از جنس همان نوای پیانوی پایان فیلم است. بکر و آرام و روان و اصیل.

caffecinema.com

Check Also

عباس کیارستمی؛ آبروی سینمای ایران

کیارستمی در کنار ‘جنگل بدون برگ’ عکس: پوریا ماهرویان پوریا ماهرویان بی‌بی‌سی عباس کیارستمی٬ فیلمساز سرشناس …