مدتی پیش که هالووین بود، با خودم فکر میکردم که چقدر این فرهنگ و روز جالب و زیباست، به خصوص که با این که به مدتها پیش تعلق دارد، اما کشورهایی که این روز را گرامی میدارند، با دنیای تکنولوژی و مدرن، ترکیبش کردهاند و نه تنها فرهنگش را زنده نگاه داشتهاند، بلکه بسیار جالبترش هم کردهاند. یادم میآید که مدتها پیش، از گاو پرستی هندیها بسیار بدم میآمد و هی میگفتم که این مردم تاچه حد خرافاتی هستند، اما بعدها که یکی از استادانم نظرش را در مورد اینکه این مردم گاورا به خاطر گوشت و شیر و کارش ستایش میکنند ارائه کرد، به کل نظرم عوض شد.
البته ممکن است که نظر استادم کاملا اشتباه باشد و مردم هند دلیل دیگری داشته باشند، اما نظرش درس جالبی به من داد و آن نگاه کردن متفاوت به اطراف و به خصوص فرهنگها بود. فرهنگهای مختلفی مثل همین هالووین که شاید فکر میکردم چه کاری است که دیگران را ترساند و الان که نگاه میکنم، میبینم همچون عیدهای ما، کودکان به در خانه های ترسناک میروند و شکلات و شیرینی میگیرند. به عبارتی، آدمها، چه غریبه چه آشنا دور هم گرد میآیند و یک روز را با هم سپری میکنند.
بدون شک هرکشور و سرزمینی فرهنگها و رسوم خودش را دارد و شاید خندهدار و عجیب به نظر برسند، اما وقتی متفاوت نگاه میکنیم، میبینیم که چقدر جالب و روح دار هستند. از فرهنگهای کشورهای دیگر فاصله بگیریم و برسیم به ایران خودمان. پیش از اشاره به فرهنگهای موجود، یک مسئلهای هست. مثلا خیلی از ماها دوست داریم و شاید داشتیم که در کشوری دیگر به دنیا میآمدیم، کشوری که مثلا سرعت اینترنتش خوب بود، همه به هم احترام میگذاشتند و مواردی از این دست.
خود من هم گاهی اوقات چنین فکرهایی داشتهام، اما آن لحظهها به خودم میگویم که اگر در کشور دیگری به دنیا میآمدم، آیا با این چیزهای زیبای ایران که اصلا کم هم نیستند، آشنا میشدم. مثلا ممکن بود در خانوادهای ثروتمند در آمریکا به دنیا میآمدم و به خاطر رسانههایش، یا ازایران بی خبر بودم و یا اینکه از آن نفرت میداشتم.
شاید گاهی اوقات همین چیزهای ساده مثل سرعت اینترنت و چیزهای بزرگی دیگر مرا نسبت به ایران بدبین کرده باشند، اما باور کنید برایم سخت است که فکر کنم موسیقی ایرانی را نمیشنیدم، کتابها و شعرهای بزرگانی مثل فردوسی، سعدی، سهراب سپهری و حتی نوشته ها و صدای حسین پناهی را نمیخواندم و نمیشنیدم. جاهایی مثل اصفهان و بناهای زیبایش را نمیدیدم و نمیدانستم که تخت جمشید چیست. البته خیلی وقت پیش به اصفهان رفته بودم، اما دقیقا آن لحظاتی که سی و سه پل پرآب بود و پرندگان بررویش پرواز میکردند را به خاطر دارم. باور کنید غروبش هرگز از یادم نمیرود.
جادهها و خانههای شمال، آن معماری بینظیر یزدی، فرهنگ مردم اهواز و اردبیل، موسیقی رشتی که علاقه فوقالعادهای به آن دارم، خوانندههای جدید و قدیمیای مثل شجریان و پالت و حتی فرهاد عزیر که دیگر پیش ما نیست. اشعار زیبایی که فکر نمیکنم اگر در کشوری دیگر به دنیا میآمدم، هیچ گاه میشنیدمشان. کتابهایی مثل همین قابهای خالی، سمفونی مردگان، بوف کور و زندگینامه های متفاوتی که واقعا بررویم تاثیر داشتهاند.
ویا همین سنتهای قدیمی ما، سنتهایی مثل عید نوروز، چهارشنبه سوری، سیزده بدر، خود همین محرم و فرهنگها و سنتهایی که یا ایران پایه گذار آنهاست و یا ازجایی دیگر گرفته. واقعا اینکه این سنتها از کجا آمدهاند، مهم نیست. به نظرم اگر تک تکشان درست و برخلاف شکل امروزیشان اجرا میشدند، فقط و فقط ما آدمهارا به هم نزدیک میگردند. خلاصه حرفم دراین است که ازچیزهایی که میتوانند برای لحظاتی ما آدمهارا به هم نزدیک کنند، دوری نکنیم و به فرهنگ و اعتقادات هر جایی احترام بگذاریم.
به خصوص به فرهنگ زیبای ایرانی که باور کنید اگر خوب درکش میکردیم و تلاش نمیکردیم که نابودش کنیم، امروز شاید یکی از بهترین جاها برای زندگی بودیم. به هرحال پیشنهاد میکنم که خودمان دنبال فرهنگهای مختلف به خصوص ایران برویم و آن چیزهایی که فکر میکنیم خوب هستند را، وام بگیریم. با تکنولوژی ترکیبش کنیم و نشان دهیم که ماهم اگر جایی مثلا هالووین را برگزار میکند، به آن احترام میگذاریم، در موردش مطالعه میکنیم و به خاطر همان احترام، دیگران را به فرهنگ خودمان، شعرها، کتابها، موسیقی ها و بناهای زیبایمان علاقه مند میکنیم.