یزدانی از آن دست خوانندگانی است که کار خود را با خواندن در دو تئاتر آغاز کرد، اما با این وجود همکاری او با یکی از شهیرترین سینماگران تاریخ سینمای ایران بود که نامش را بر سر زبان ها انداخت؛ مسعود کیمیایی که پیش از انقلاب تیتراژ بخشی از شناخته شده ترین ساخته هایش را به فرهاد مهراد می سپرد، تاکنون چهار بار برای خواندن تیتراژ فیلم هایی که ساخته از رضا یزدانی دعوت کرده تا اجرایشان را بر عهده بگیرد و به گفته خود یزدانی این آغاز راه مطرح شدن خواننده پرطرفدار این روزهای موسیقی پاپ ایران بود.
او که تنها در سال گذشته تیتراژ هفت سریال و فیلم سینمایی را خوانده است فراز و نشیب کمی در این مسیر نداشته است. مرور کارنامه کاری یزدانی در تیتراژخوانی نشان می دهد که هر چند شاید همه کارهایش موفق نبوده اند اما تیتراژهای موفق اش یکی از هویت های اصلی این اسم است و از دلیل های اقبال طرفدارانش به این خواننده. به همین بهانه با او درباره تجربه های مختلفی که در اجرای تیتراژها داشته گفت و گویی انجام داده ایم که خواندن آن برای علاقه مندان سینما و موسیقی خالی از لطف نیست.
چه شد که برای اولین بار خواندن تیتراژ تلویزیونی را آغاز کردید؟ ظاهرا پیشتر خواندن کارهای تئاتر را تجربه کرده بودید؟
قبل از ورودم به تلویزیون، تجربه خواندن چند فیلم سینمایی را داشتم و درچند کار تئاتر هم خوانده بودم. به هر صورت اولین کاری که در تلویزیون خواندم «مرگ تدریجی یک رویا» بود.
در انتخاب تیتراژ، نوع سریال یا فیلم برای شما مهم است یا نام کارگردان یا اینکه ملاک های دیگری هم دارید؟
اگر بنا باشد کل تیتراژهایی را که خوانده ام، نام ببرم فقط در سال گذشته هفت تیتراژ اجرا کردم. تیتراژ سریال «یادآوری»، «جاده چالوس» و در سینما «متروپل»، «کلاشینکف»، «خط ویژه»، «سیصد و شصت درجه» و «چهارشنبه خونه به پا می شود». البته تیتراژ سریال «تعبیر وارونه یک رویا» را هم در سال 93 خواندم. برای اینکه یک تیتراژ را انتخاب کنم قطعا نام کارگردان برای من مهم است.
از همه مهم تر فیلم و سریال به لحاظ ژانر و کیفیت برایم اهمیت دارد. برای مثال من از ابتدای کار سینما با مسعود کیمیایی همکاری داشتم و برای خواندن تیتراژ از ابتدای فیلمبرداری سر لوکیشن حاضر می شوم و در جریان ساخت فیلم حضور دارم. در این فیلم ها در جریان فیلمنامه هستم تا اینکه تیتراژ ساخته و خوانده شود. این اتفاق در فیلم «خط ویژه» هم افتاد و از لوکیشن آغاز شد و به خواندن تیتراژ رسید. گاهی اوقات به من پیشنهاد خواندن یک تیتراژ می شود و من می گویم باید ابتدا فیلم را ببینم. این ماجرا در فیلم «خودزنی» و سریال «یادآوری» افتاد و من با دیدن ماجرای سریال پذیرفتم به عنوان خواننده با تیم فیلمساز همراه شوم.
بسیاری عقیده دارند همکاری رضا یزدانی با مسعود کیمیایی بود که او را به عنوان یک خواننده مطرح معرفی کرد. آیا با این عبارت موافقید؟
بخش زیادی از مطرح شدنم را مدیون همکاری با آقای کیمیایی می دانم، البته اینکه خواندن تیتراژ می تواند به همه خوانندگان کمک کند را قبول ندارم. چون خوانندگان زیادی در فیلم ها خوانده اند اما امروز فراموش شده اند. تاثیر خواندن تیتراژ بیشتر بر کار خوانندگان است که در ژانر فعالیت شان محبوبیت دارند و همکاری با فیلم می تواند بر این محبوبیت بیفزاید و در پیشرفت آنها موثر باشد.
انتخاب ها برای چنین خواننده ای اهمیت زیادی دارد. ممکن است از پنج کاری که به من پیشنهاد می شود، یکی را قبول کنم. ماجرای دعوت من به کارهای آقای کیمیایی و تبدیل شدن به پای ثابت خوانندگی در کارهای ایشان به سال 82 باز می گردد که آلبوم «پرنده بی پرنده» منتشر شد. آقای کیمیایی این آلبوم را هنگام رفتن به سر صحنه در ماشین خانم اندیشه فولادوند شنیده بود. پس از این اتفاق، مسعود کیمیایی از من برای بازی در فیلم «سربازهای جمعه» و برای ایفای نقش یکی از سربازها دعوت کرد که متاسفانه آن همکاری اتفاقی نیفتاد.
«حکم»، «رئیس»، «محاکمه در خیابان» و «متروپل» به ترتیب فیلم های سینمایی بودند که من با مسعود کیمیایی تجربه کردم. کار کردن با مسعود کیمیایی از جهات زیادی منحصر به فرد و استثنایی است. وقتی اسم «تیتراژ با کلام» یا «کلام برای تیتراژ سینما» می آید، اولین کسی که به ذهن مخاطب سینما می رسد، نام آقای کیمیایی است. فیلم هایی مثل «رضا موتوری» و «گوزن ها» به قدری به خاطر کیفیت فیلم و موسیقی تیتراژ عالی بودند که تا به امروز در یاد و خاطره مردم مانده است. در آ« دوره یکی از معتبرترین نام های کارگردانی ایران به سراغم آمد و از من خواست تا تیتراژ پایانی فیلمش را بسازم و جلوی دوربینش بازی کنم. این اتفاق برای من که تازه آلبوم دومم را وارد بازار کرده بودم، بسیار غیرمنتظره بود و برایم سکوی پرتابی محسوب می شد.
به نظر می رسد تیتراژ برای معرفی خواننده به مخاطب تلویزیون یا سینما می تواند موثر باشد اما بعد از خواندن کار، قضاوت هایی در مورد کار خواننده چه در اجرای تیتراژ و چه عملکرد بعدی او خواهد شد. آیا تا امروز نسبت به کاری که انجام داده اید، قضاوت بدی شنیده اید؟
خدا را شکر نه، این اتفاق نیفتاده. خوشبختانه مردم با تمام تیتراژهایی که خوانده ام چه فیلم و چه سریال، ارتباط برقرار کرده اند. البته نمی توان گفت که صددرصد شنونده ها موافق بوده اند چون به هر صورت سلیقه ها با هم متفاوت و ممکن است برخی با توجه به نظر شخصی شان با برخی کارها موافق نباشند. ما باید به کفه ترازو نگاه کنیم و ببینیم کفه کدام قسمت سنگین تر است. موافقان یا مخالفان. فکر می کنم در مورد تیتراژهایی که خواندم موافقان با فاصله زیادی نسبت به مخالفان به لحاظ تعداد برتری دارند.
در میان خوانندگان برخی از هنرمندان به وجود مافیا معتقدند که تعیین می کند، چه کسی باید تیتراژ را بخواند و عملا با برخی از هنرمندان رابطه دارند و همیشه با آنها همکاری می کنند. در مقابل گروهی دیگر خواندن تیتراژ را یک مهارت می دانند و معتقدند که کارگردان خواندن تیتراژ را به خواننده ای می سپارد که فکر می کند، می تواند به دیده شدن اثرش کمک کند.
انتخاب من برای خواندن تیتراژها بیشتر به خاطر جنس صدایی است که دارم. بر همین اساس بیشتر کارهایی که دید اجتماعی دارد و سریال ها و فیلم های جدی برای خواندن کارهایشان به من پیشنهاد همکاری می دهند. علت تمایل کارگردان ها به صدای من به خاطر نوع خوانشی که دارم و تلاشی است که همیشه برای برقراری ارتباط تصویری با مخاطب داشته ام.
اغلب کارهایی که در آلبوم هایم منتشر می شود، تصویری است و چنین کاری می تواند با مخاطبش بیشتر ارتباط برقرار کند. این مسایل باعث می شود کارم دیده شود و دوستان بخواهند با من برای خواندن تیتراژ کارهایشان همکاری کنند، البته دوستان سینمایی که دارم به این ماجرا کمک کرده اند و فیلم های سینمایی که باز می کنم در خواندن تیتراژ فیلم ها موثر است.
خوانندگان زیادی در جامعه امروز موسیقی، به خصوص ژانر پاپ حضور دارند که شبیه به هم می خوانند اما صدای رضا یزدانی مهر و امضای خودش را دارد. با توجه به همکاری طولانی شما با آقای کیمیایی آیا تا امروز دلیل علاقه مسعود کیمیایی به صدای خودتان را پرسیده اید؟
من چهار فیلم سینمایی را پشت سر هم به کارگردانی آقای کیمیایی کار کرده ام: «حکم»، «رئیس»، «محاکمه در خیابان» و «متروپل» و این باعث افتخار من است که تیتراژ فیلم های آقای کیمیایی را بخوانم. ایشان جنس صدای مرا متفاوت می دانند و معتقدند من ادا در نمی آورم و یونیک می خوانم و با واژه ها به خوبی بازی می کنم. این روند ادامه پیدا کرد و همکاری ما همچنان ادامه دارد.
در طول چهار فیلمی هم که کنارشان حضور داشتم، افراد زیادی جلو آمدند تا خودشان را به جای من به آقای کیمیایی نشان دهند و با کنار زدن من جای مرا در فیلم بعدی استاد بگیرند اما نتوانستند به هدف شان دست یابند. آقای کیمیایی در طول این دوران همیشه به من می گفت: تو از هیچ کس تقلید نمی کنی و خودت هستی. این اصطلاح را هم به کار می بردند که واژه های شعر و ترانه را با حس و معنای درونی بیان می کنی و مخاطب دقیقا با تو همراه می شود.
آیا در میان خوانندگان تیتراژ در فیلم های مختلف چه قبل و چه پس از انقلاب کسی بوده که نحوه خواندنش شما را تحت تاثیر قرار داده باشد؟
باید به این موضوع اشاره کنم که سابقه شنیداری من قبل از شروع حرکت حرفه ای ام چیز دیگری بود. صرف نظر از صدای فرهاد مهراد که به صدایش علاقه زیادی دارم، اثری که گوش می دهم به زبان فارسی نیست و بیشتر آنها به زبان انگلیسی بوده است.
با این توضیح تحت تاثیر فرهاد بوده اید؟
نمی توانم بگویم تحت تاثیر فرهاد نبوده ام، اما تاثیر من آنطور نیست که شما فکر می کنید. من می توانم تاثیر پذیری ام از فرهاد را در حد 20 درصد بدانم. من بیشتر از صدای فرهاد لذت می برم و وقتی به آثارش گوش می دهم، می گویم دمش گرم.
با توجه به شرایط فعالیت های فرهنگی در ایران، خواندن تیتراژ تلویزیونی را تا چه اندازه در پیشرفت یک خواننده موثر می دانید؟
بنابر همین محدودیت ها خواندن تیتراژ در موفقیت خوانندگان تاثیر چشمگیری دارد. به همین دلیل برای ما خیلی مهم است که بتوانیم تیتراژهای خوب را گزینش و با اجرایشان تلاش کنیم یک ابزار تبلیغات در شرایط محدود فعالیت های هنری در ایران برای خودمان پیدا کنیم.
عده ای معتقدند که خواندن تیتراژ شرایط ویژه ای را می طلبد. این ها اعتقاد دارند برخی خواننده ها برای تیتراژ خواندن مناسبند در حالی که ممکن است خواننده ای کاملا حرفه ای باشد اما نتواند تیتراژخوان خوبی باشد. با این حرف موافقید؟
به نظر من تیتراژ خواندن نیاز به اشراف دارد. خواننده ای که آهنگسازی می کند، باید نسبت به دنیای تصویر آشنایی زیادی داشته باشد تا بتواند آهنگ درستی مطابق با تصاویر انتخاب کند. اگر به موسیقی پایانی فیلم ها دقت کنید، متوجه خواهید شد تا مدت ها بعد باز هم مورد توجه مخاطب هست و ممکن است جزو آهنگ های نوستالژی شود. هر بار که مخاطب این آهنگ را می شنود ممکن است تصاویر فیلم از جلوی چشم مخاطب رد شود و این کار را خیلی سخت خواهد کرد. این را هم بگویم که گاهی ممکن است آهنگ های کارم را من نساخته باشم، اما باید شعر را خودم انتخاب کنم و در این مورد هیچ استثنایی وجود ندارد.
به عنوان سوال آخر می پرسم؛ از میان تیتراژهایی که خوانده اید کدام یک را بیش از بقیه دوست دارید؟
در مدیوم تلویزیون «تعبیر وارونه یک رویا»، «مرگ تدریجی یک رویا» و سریال «یادآوری» را خیلی دوست دارم. نکته جالب این که چند روز پیش تبلیغ بازپخش «یادآوری را از شبکه پنج دیدم. قرار است این سریال دوباره از تلویزیون بازپخش شود. در سینما کارهای زیادی خوانده ام و انتخاب یکی از آنها کار بسیار سختی است، اما «تهران، تهران» خیلی برایم بولد است و فکر می کنم یکی از بهترین کارهایم باشد. فیلم های آقای کیمیایی برایم جذاب بوده و «حکم» همین طور است. من «متروپل» و «خط ویژه» را هم خیلی دوست دارم. ببینید هر کدام از این کارها حال و هوای خودشان را دارد و در ذهن من برای خودش جایگاهی خاص دارد.
تعبیری در مورد کارهای این چنینی وجود دارد که قطعات و کارهای مختلف هنری که یک هنرمند آنها را ساخته، مثل فرزندانش است.
همین طور است. من اگر بخواهم شماره اول را بین این کارها بگویم «تهران، تهران» است و «محاکمه در خیابان» و «متروپل»هم دوم و سوم هستند. این انتخاب به خاطره بازی ارتباط زیادی ندارد و به خود موزیک باز می گردد. البته کاری که برای فیلم «عبدالحلیم» دارم می سازم را نیز خیلی دوست دارم.