آمدن آریاییها به فلات ایران
قسمت ششم
جهت آمدن آریاییها به فلات ایران محققّاً معلوم نیست چه بود. اوستا مملکت اصلی آریایی ها را اًیرانَ وَاِجَ یعنی مملک آریاییها می نامد و گوید مملکتی بود بسیار خوش آب و هوا و دارای زمین های حاصلخیز؛ ولی راواح بد دفعتا زمین را سرد کردند و چون زمین قوت سکنه را نمی داد مهاجرت شروع شد. محققا معلوم نیست که مقصود از اًیرانَ واِجَ چیست: مسکن آریایی ها قبل از جدا شدن از مردمان هندواروپایی یا مسکن آنها زمانی که با هندیها بوده اند؟ به هر حال می توان دس زد که در این مورد هم مهاجرت از جهت زیاد شدن سکنه و تنگی جاها بوده. در باب تاریخِ آمدن آنها به ایران سابقا بعضی از علما عقیده داشتند که در حدود دو هزار سال ق.م بوده؛ زیرا در ضمن تاریخ عیلام که در ذیل بیاید بر می خوریم به قومی که گمان می کنند آریایی بوده اند ولی اخیرا عقیده ای که قوت یافته، این است که از قرن چهاردهم این مهاجرت شروع شده و تا قرن هشتم امتداد داشته.
راجع به اینکه آریاییها بعد از ورود به فلات ایران چگونه منتشر شده اند باید گفت که در اوستا اسامی شانزده مملکت ذکر شده که یکی از آنها معلوم نیست کجا بوده و از پانزده مملکت دیگر اولی اَیرانَ واِجَ و دو مملکت آخری صفحه ی البرز و پنجاب است. از اینجا بعضی از محققین استنباط می کنند که این ممالک یا ولایات خط سیر و انتشار آریاییها را نشان می دهد، بنابراین عقیده ی خط انتشار آنها از این قرار بوده.
آریایهای ایران از طرف سُغد به طرف مَرو آمده، بعد هرات و نیسایِه و کابل را اشغال کرده اند. پس از آن به طرف رُخَّج و هیلمند رفته و چون به دیاچه ی زُرَنگ(دریاچه ی سیستان) رسیده اند و دریاچه ی مزبور در آن زمان بزرگتر از دریاچه ی کنونی به آن طرف نگذشته اند، بخصوص که در طرف جنوب آن، اراضی بلوچستان و مِکران حالیّه شروع می شود و این اراضی به واسطه ی بی آبی و آب و هوای بسیار گرم آریایی ها را جلب نمی کرده، از این جهت بعد از اشغال سیستان به طرف مغرب رفته ولایت جنوبی خراسان و صفحه ی دماوند و ری را اشتغال نموده اند. در باب اینکه چه مردمانی در ایران می زیسته اند عقیده ای که از تحقیقات حاصل شده این است:
در مغرب ایران مردمانی بوده اند موسوم به «کاس سو» که نژاد آنها معققا معلوم نیست. در مازندران کنونی تُپوریها. در جنوب غربی عیلامی ها که با تاریخ آنها آشنا خواهیم شد. راجع به باقی قسمتهای ایران عقاید مختلف است، بعضی به این عقیده اند که سواحل خلیج فارس و عمان از حبشیها یا از مردمان سیاه پوست مسکون بوده. برخی عقیده دارند که سکنه ی تمام فلات ایران و قفقازیه و اروپای جنوبی در زمان بسیار قدیم از سیاهپوست هاست یا از نژادی که شکیل نبوده ترکیب یافته.
به هر حال وقتی که آریایی ها به فلات ایران آمده اند در اینجا مردمانی یافته اند زشت و از حیث نژاد و عادات و اخلاق و مذهب از آنها پست تر بوده اند؛ زیرا آریایی ها مردمان بومی را دیو یا تور نامیده اند، علاوه بر این در مازندران آثاری به دست آمده که خیلی قدیم است و دلالت بر صحت این استنباط می نماید.
رفتار آریاییها با این مردمان بومی مانند رفتار غالب با مغلوب بوده، به خصوص که آریایی ها انها را از خود پست تر می دانسته، بنابراین در ابتدا هیچ نوع حقی برای آنها قایل نبودند؛ بلکه با اینها دایما جنگ می کردند و هرجا آنها را می یافتند می کشتند؛ ولی بعدها که خطر بومیها برای اریایی ها رفع شد و آریایی ها کارهای پر زحمت را از قبیل زراعت و تربیت حشم و خدمت در خانواده ها از دوش خود بر داشته به آنها محّول نمودند. بومی ها طرف احتیاج شدید واقع شده، دارای حقی گردیدند. مانند حق غلام و کنیز در سابق که در تحت حمایت اربابها زندگانی می نمودند. از این زمان، اختلاط آریایی ها با بومی ها شروع شد. ترتیب برقرار شدن آریایی ها در ایران بعضاً از داستان های قدیم ما و تا اندازه ای نیز از مقایسه ی طرز مهاجرت و برقرار شدن سایر مردمان هندواروپایی در ممالک مفتوحه به دست آمده.
آریایی ها به ایران برای تاخت و تاز نیامده بودند، بلکه می خواستند در این مملکت برقرار شوند و با این مقصود می بایست اراضی را از بومی ها انتزاع نمایند. برای رسیدن به مقصود به هرجا وارد می شدند پس از جنگ با بومی ها قلعه ای بنا می کردند. درون قلعه را به دو قسمت تقسیم کرده، قسمتی را به ساکن خانواده ها تخصیص می دادند و قسمت دیگر را به حشم. در این محوّطه، شبها آتشی با دو مقصود روشن می کردند: اولا برای اینکه خانواده ها از آن سهمی برند و دیگر از این جهت که اگر بومی ها شبیخون زدند پاسبانان آتش را تیز تر کنند تا مردان قلعه برای جنگ بیرون آمده دشمن را از اطراف قلعه برانند. بعد ها این قلعه ها مبدل به دهات و شهر شد.