1- مهاجرت بخشی از ماهیت جوانی و زندگی دانشجویی است. صرف خروج از خانه و ورود به فضای دانشگاه، معنایی از مهاجرت را در خود دارد. اینکه فرد از فضای ظاهرا امن و آرام خانه کنده شده و به جایی وارد شود که در آن کم کم به عنوان فردی بالغ و مستقل شناخته می شود، تقریبا توضیحی آشناست که هر کس که تجربه دانشگاه و زندگی دانشجویی را از سر گذرانده باشد، کم و بیش به آن اذعان دارد. با این حال شاید بتوان گفت تجربه بلوغ اجتماع و سیاسی در ایران فعلی دچار نوعی تاخیر نسبت به گذشته شده است.
اگر پیش از انقلاب اسلامی بودند افرادی که از همان سال های نوجوانی، یعنی در مدرسه یا دبیرستان سطحی از آموزش سیاسی را می گذراندند، این تجربه دست کم در دو دهه اخیر به دانشگاه و سن جوانی منتقل شده است. از این نظر بی جهت نیست بگوییم معدل سنی مداخله سیاسی و اجتماعی در ایران رو به پیری گذاشته است. هنوز تصاویری تاریخی وجود دارد از انقلابیون نوجوان و دبیرستانی پیش از سال 57 که اعلامیه پخش می کدند یا در پی اعتراض یا حرکتی سیاسی یا اجتماعی بودند.
بسیاری از این جوانان، چه در انقلاب و چه در جنگ، دانشجویان مهاجر بودند که همین چند سال پیش در نقطه ای از اروپا یا آمریکا بنا به اصطلاح رایج، غم غربت را به بهانه تحصیل می خوردند. اما نظم پس از انقلاب اسلامی در سال های بعد مانند عرصه های دیگر، نه تنها معنای مهاجرت را تغییر داد، بلکه اشکال دیگری از مهاجرت را نیز ایجاد کرد که در نوع خود و برحسب دوره های تاریخی متفاوت و متمایز است.
هنوز تصاویری تاریخی باقی است از فلان افسر گارد شاهنشاهی یا مامور ساواک که به هر حیله ای در فکر دررفتن از کشور است تا فرار کند از محاکمه مردم. این عده از مهاجران که شاید نخستین گروهی بودند از نیروهای مستقیما وابسته به شاه تا حتی بخش هایی از دستگاه فرهنگی و هنری دوران سلطنت، پس از انقلاب اسلامی در قالب کانال های ماهواره ای که نسبت به حال حاضر کمیاب تر بودند، فعالیت خود را آغاز کردند.
2- تقریبا در تمام سال های دهه 60 اشکال دیگری از مهاجرت رخ داد. موج دوم مهاجرت پس از انقلاب اسلامی، بیشتر شامل کسانی شد که جامعه را با شکل و شمایل دیگری می خواستند و هر یک به شکلی مهاجرت کردند. در صحنه ای حاشیه ای از فیلم «آژانس شیشه ای» اثر ابراهیم حاتمی کیا، مردی در صف دریافت روادید برای خروج حضور دارد که چند ثانیه بیشتر نیز در فیلم سخن نمی گوید.
او پس از به خطر افتادن خروج در پی جریان اصلی فیلم، به جایی تلفن می کند. کسی از پشت خط از او می پرسد که اگر او خارج شود ،وضع کارگران یا گروه وابسته به او چه خواهد شد. او در دیالوگی کوتاه و مضطرب جمله ای به این مضمون می گوید: «به من چه مربوط…».
اگر شکل و فرم گردآمدن مهاجران متصل به نظم سابق پس از خروج از ایران در قالب تلویزیون هایی در آمریکا و تجمع در کنسرت ها و محافل سلطنتی انتگریزه شد، برای مهاجران نسل دوم که مقصدشان علاوه بر آمریکا، اروپا بود، انسجام معنای چندان دقیقی نیافت.
3- اوایل دهه 70 و هم زمان با وخامت وضع اقتصادی، رکود و گسترش بی کاری، شکلی از مهاجرت در ایران پیدا شد که بیشتر برای یافتن شغل و پولی مناسب برای آینده زندگی بود. مقصد بیشتر این نوع از مهاجرت ها، این بار نه غرب، بلکه شاخ شرق بود: ژاپن. خاطره هایی جمعی وجود دارد از ماجرای مهاجرت و یافتن کار در ژاپن و موح چندهزار نفره خروج کارگردان و نیروی کار از ایران. کشوری جدید و شرقی که مقصد مهاجرت جوانان بی کار، نیمه ماهر و غیرماهر ایرانی شد.
«در آن زمان جمعیت ایران با متوسط سنی 17.5 سال جوان ترین جمعیت جهان بود. به معنای دقیق کلمه، ملتی جوان نیازهایی اجتماعی دارد و مهم تر از همه، جمعیت آن احتیاج به تحصیلات و شغل خواهند داشت. از هنگام انقلاب اسلامی برخی از ایرانیان مرفه، ایران را به مقصد اروپا و ایالات متحد ترک کرده بودند و از تخصص کافی و دانش زبان خارجی (عمدتا انگلیسی) برخوردار بودند به کانادا و استرالیا مهاجرت می کردند. در ایران هر روز داستان های متعددی شنیده می شد درباره کسانی که به خارج از کشور رفته بودند، امری که به اشتیاق افراد بسیار بیشتری دامن می زد تا آنها نیز از کشور بروند.
هنگامی که خبرهایی درباره رشد پرشتاب اقتصاد ژاپن در ایران منتشر شد، به زودی هر کس دوست، همسایه یا بستگانی را می شناخت که به ژاپن رفته بودند تا از مزایای آن بهره مند شوند. صف های درازی برای خرید بلیت هواپیما به مقصد توکیو در برابر آژانس های مسافرتی شکل گرفت. ژاپن در اواخر دهه 1980 مقصد کسانی نبود که پول، تخصص یا روابط کافی برای رفتن به غرب داشتند. بلکه عمدتا افرادی ژاپن را انتخاب می کردند که در جست و جوی مشاغل پردرآمدی بودند که خانواده شان را در موطن شان تامین کند».[1]
با این حال در اواخر دهه 70 و با تغییرات اجتماعی هم زمان با رونق نسبی اقتصاد در داخل و نیز ترکیدن اقتصاد حبابی ژاپن در آن دوره، حباب مهاجرت به ژاپن نیز ترکید. حتی اولین موج از مهاجرت وارونه در ایران آغاز شد. علاوه بر بازگشت بخش بزرگی از این نیروی کار، برخی از نویسندگان، فعالان اجتماعی و سیاسی، به ایران بازگشتند و در گوشه و کنار فرهنگ و سیاست مشغول به کار شدند. همه چیز روشن تر از قبل به نظر می رسد.
4- چیزی قریب به یک دهه جوشش و پویش اجتماعی از نیمه دهه 70 تا نیمه دهه 80، مهم ترین پایگاه و مقر خود را در میان دانشجویان و جوانان یافت. اما در نهایت در اواسط دهه 80 باز شکل دیگری از امواج مهاجرت ایجاد شد. سرتاسر دهه 80 تا اوایل دهه 90 انباشته بود از اخبار و آماری درباره خروج سالانه جوانان و دانشجویان از کشور. هر چند در این میان بودند جوانانی که به شیوه ای دیگر عمل کردند.
در این میان، بیزینس وسیعی در حوزه شرکت های مهاجرتی به راه افتاد که در قالب تبلیغات روزنامه ای و ماهواره ای جلوه یافت. در این میان در سینما و ادبیات نیز آثاری تولید شد که مسئله این موج نوین مهاجرت را در مرکز قرار می داد. یکی از برجسته ترین نمونه های بروز مهاجرت در قالب فیلم «جدایی نادر از سیمین» بود. نام فیلم نشان دهنده کنده شدن و مهاجرت بود. مهاجرتی که مسئله مند بودن خود را در قالب رابطه عشق و نفرت سیمین با زندگی، خانواده و چیزهای دیگری که در ایران داشت، نشان می داد.
اگر مهاجرت در اوایل دهه 70 به ژاپن (و حتی کشورهای عربی مانند کویت) بیشتر منحصر به طبقه کارگر و فرودستان بود. مهاجرت در دهه 80 بیشتر اختصاص داشت به طبقه متوسط که در دو دهه گذشته فربه تر شده بود و حال در عرض سقوط به طبقه فرودست جامعه قرار داشت.
5- اما مهاجرت اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 را نمی توان صرفا به یک حرکت طبقاتی مکانیکی فروکاست. هم زمان با وعده گشایش در سال 92 و نیز ایجاد امیدی برای بازگشت، پدیده ای روی داد که در زبان عموم، با تعبیر مهاجرت وارونه یا معکوس به آن اشاره می شد، از چند ماه قبل از خرداد 92 به وضوح می توان دید جوانان و دانشجویانی را که به بهانه های مختلف به ایران بازگشتند. پس از سال 92 نیز که وعده بازگشت رفتگان توام شد با ورود سرمایه بین المللی به داخل ایران، رفع تحریم و دعوت به گفت و گو، امواج این مهاجرت نعکوس گسترده تر شد. اما این بازگشت منحصر به اقشار اقتصادی و تحصیل کردگان فرنگ رفته نبود.
شاهد بودیم که برخی از «اهالی فرهنگ و هنر مرسوم» نیز بازگشتند یا در وضعیت بازگشت قرار گرفتند. با این حال برداشت این گروه ها هر یک متفاوت بود؛ از یافتن جایی برای بقا و مخاطب، سرمایه گذاری در بازاری بکر به گستردگی 80 میلیون نفر گرفته تا شکلی از بازگشت امید برای جوانان و دانشجویانی که همی چند سال پیش از این، نومیدانه کوله بار خود را بسته بودند. با این حال هنوز طبق آمارهای تخمینی، هر سال دست کم پنج هزار دانشجو از ایران خارج می شوند. این آمار مستقل از افرادی است که بورس یا کمک هزینه تحصیلی دریافت می کنند. با این حال در دیدی کلی می توان گفت در سه سال اخیر موج مهاجرت به داخل بر مهاجرت به خارج، فزونی گرفته است. اتفاقی که آرایش طبقاتی در ایران را تغییر خواهدداد. هر چند وضعیت و تقاضاهای طبقه متوسط در این دوره با دوره دوم خرداد و پس از آن متفاوت است، اما با وجود این تفاوت ها می توان به وضوح دید طبقه متوسط جان دوباره گرفته است.
زنجیره ای از لحظات تاریخی در کار خواهد بود که پاندول تاریخی مهاجرت جوانان و دانشجویان را در ایران به داخل یا خارج تغییر خواهد داد، اما در لحظه ای که شکلی از تلاش دوباره تاریخی شکل گرفته است، نتیجه پیشاپیش مشخص نیست. کسی چه می داند، شاید برای همیشه به داخل و برای بازگشت به وطن.
[1] رجوع کنید به مقاله «کارگران ایرانی در ژاپن» نوشته بهروز عسگری. اُریه یوکویوما، آکیکو موروزومی، نام هوپ: سایت نقد اقتصاد سیاسی.