موسیقی پاپ بعد از انقلاب خیلی دیر متولد شد. بعد از تولد هم آن قدر پرافت و خیز پیگیری شد که تقریبا امروز تمام کسانی که در این عرصه بر صدر نشسته اند هیچ کدام شان یکی از همان چهره ها نیستند. امروز چهره های محبوب این موسیقی را کسانی تشکیل می دهند که در یک دهه قبل، خیلی هایشان مشغول همکاری با شبکه های ماهواره ای چون MITV و IRANMUSIC بودند. از سوی دیگر در همان روزهایی که بسیاری از خوانندگان نسل اولی در حال تلاش برای گرفتن آلبوم هایشان بودند، بسیاری از همین نام های پرطرفدار امروز آلبوم هایشان را به صورت غیرمجاز- زیرزمینی- منتشر می کردند.
در این میان تنها یک خواننده هست که وضعش با هر دوی این نام ها تفاوت آشکاری دارد. او که حالا در آستانه 60 سالگی قرار دارد، در منطقه آسارا به دنیا آمد، اما خیلی زود پس از اتمام تحصیلات مقدماتی، در ژوئیه 1987 به شهر ونکوور کانادا مهاجرت و 14 سال در آنجا زندگی کرد. سال 1988 گروه غزال و دو سال بعد هم گروه پرواز را با حضور نام هایی چون کامران، هنگامه، رامین زمانی و… که امروز از فعالان حوزه موسیقی در لس آنجلس هستند راه انداخت. ترانه «ایران ایرانم» از دستاوردهای این قبیل همکاری هاست.
او اولین آلبومش را با تنظیم رامین زمانی و با نام «اولین سلام» در سال 1380 به بازار روانه کرد، اما خیلی به ایران بازگشت. این آلبوم، موفقیتی کسب نکرد ولی اولین آلبوم رسمی او که در ایران منتشر شد، نام او را بر سر زبان ها انداخت. آلبوم «غریبه» با آهنگ هیتی، که خیلی ها دست کم ترجیع بند آن را (آهای خوشگل عاشق/ آهای عمر دقایق…) از حفظ هستند، توانست موفقیت قابل توجهی کسب کند. او در سال 1394 با خواننده سبک رپ، آرمین- تو- ای- اف- ام تک آهنگی به نام «نیستی» منتشر کرد که واکنش های متفاوتی را برانگیخت.
فریدون آسرایی حالا در سن 59 سالگی است. او با انتشار آلبوم «عشق یعنی…» در سال 93 موفقیت های زیادی به دست آورد و در نظرسنجی های مختلف در صدر نشست. با او درباره وضعیت کنونی موسیقی پاپ و دلایل کم رنگ شدن حضور خواننده نسل اول بعد از انقلاب گفت و گو کرده ایم.
آقای آسرایی از دید شما چه تفاوتی بین امکانات خوانندگان ایرانی فعال در ایران و خارج از کشور وجود دارد؟
خواننده هایی که در خارج از کشور مشغول به کار هستند، نسبت به ما داشته های متفاوتی دارند. شبکه های ماهواره ای یکی از همین امکانات است. باید بپذیریم که خواننده های فعال در ایران به لحاظ رسانه ای، به خصوص تلویزیون، از فعالان عرصه خوانندگی در خارج از کشور خیلی عقب تر هستند.
اما بسیاری معتقدند خواننده هایی که در ایران به اصطلاح به شیوه غیرمجاز یا زیرزمینی کار می کنند با بهره گیری از همین شبکه های ماهواره ای و انتشار آلبوم غیرمجاز در میان مردم شناخته شده اند…
اینکه غیرمجازها از این طریق دیده می شوند درست است اما این به معنای توفیق بیشتر آنها در مقایسه با خوانندگان مجاز نیست. باید توجه کنیم که خوانندگان مجاز موفق تر هستند. خوانندگان مجازی که در داخل کشور فعالیت می کنند شاید به اندازه غیرمجازها در شبکه های ماهواره ای دیده نشوند. البته امکان دیده شدن در این شبکه ها را به واسطه قوانین جاری در کشور ندارند، اما از نظر حرفه ای موفق ترند. خواننده آرزویش رفتن به روی استیج و اجرای برنامه برای طرفدارانش است. فعالان در عرصه غیرمجاز هیچ گاه این فرصت را ندارند که در کنسرت برای علاقه مندان شان برنامه اجرا کنند.
اکثر خوانندگانی که امروز در سطح اول موسیقی پاپ مجاز در ایران قرار دارند، در آغاز فعالیت شان در دسته غیرمجاز قرار داشتند، اما امروز شلوغ ترین کنسرت ها در ایران مربوط به همین گروه هاست. با این توضیح آیا نظر شما مورد تردید قرار نمی گیرد؟
محسن چاووشی، محسن یگانه، بابک جهانبخش، حمید عسگری و بسیاری از خوانندگان بنام امروز، در گذشته در کنار نام های زیاد دیگری فعالیت می کردند، اما امروز فقط همین چند نفر باقی مانده اند. چرا؟ موافقم که امکان دیده شدن از طریق رسانه های تصویری برای کسانی که در آن دوره مجوزشان را هنوز دریافت نکرده بودند، نسبت به خوانندگان مجاز فراهم تر بود، اما این تمام شرایط لازم برای موفقیت نیست. کسانی که در آن سال ها می خواستند به عنوان خواننده فعالیت کنند، تعدادشان کم نبود اما امروز تنها بخش کمی از آنها در ذهن مردم مانده اند و بعد از گذر از سال ها توانسته اند کار هنری شان را در سطح مجاز پی بگیرند.
در آن دوره شبکه «موزیک ما» که آمده بود، می گفتند مجوز دارد اما من فعالیت اکثر خوانندگانی که از طریق این شبکه معرفی می شدند را در حد استاندارد نمی دیدم. بسیاری از آنها به لحاظ هنر خوانندگی خیلی ضعیف بودند. شبکه هایی نظیر «موزیک ما»، «ام آی تی وی» و…
کارهای همه مدعیان خوانندگی را پوشش می دادند اما من آن شبکه ها را در آن حد نمی دیدم که بخواهم با آنها همکاری کنم. استانداردهای کاری در این شبکه ها خیلی پایین بود. البته این شبکه ها به ایرانی های خارج از کشور خیلی کمک و تلاش می کردند تا به کشور بیایند و مجاز شوند. به نظر من داشتن چنین شبکه هایی حتی در یک رسانه ملی می تواند کمک کند تا ما هم به عنوان خواننده های مجاز فعال در ایران بتوانیم از امکانات تصویری برخوردار باشیم و صدایمان را به گوش مخاطب عام برسانیم.
اما به هر ترتیب باید پذیرفت که همکاری با شبکه های ماهواره ای و فعالیت به صورت غیرمجاز و زیرزمینی تاثیر زیادی در شهرت بسیاری از خوانندگان تراز اول امروز ایران داشته است…
وقتی صحبت از شهرت می کنیم، باید بدانیم سخن در مورد اتفاقاتی است که می تواند در زندگی هر خواننده ای بیفتد. هزاران نفر هستند که می خواهند از این طریق مشهور شوند اما همه به آرزویشان نمی رسند. اینها اتفاقاتی است که می تواند کمک کند تا آنها دیده شوند. بابک جهانبخش یا فرزاد فرزین و… در «ایران موزیک» می خواندند. من این شبکه را دوست نداشتم و خیلی به آن توجه نمی کردم ولی یک سری از بچه ها در آن دیده شدند. شهرت در کل، یک اتفاق است و نگه داشتنش کار بسیار سختی است.
امکان دارد این شبکه ها کمک کند تا خواننده دیده شود ولی آیا این دیده شدن ضامن این هست که موفق هم بشود؟ می تواند خواننده را موفق نگه دارد؟ نگه داشتن شهرت بعد از این اتفاق، کار سختی است. فکر نمی کنم معروف تر از خشایار اعتمادی یا علیرضا عصار در خوانندگی پاپ کشورمان کسی را داشته باشیم، اما الان این دو نفر کجا هستند؟ هر کسی برای نسل خودش کار می کند و هر نسلی خواننده های خودش را دارد. اما امروز این مدل صداها مد شده اند. مردم امروز خواننده هایی مثل محسن یگانه و این نوع موسیقی را بیشتر دوست دارند. این انتخاب نسل امروز است. قطعا نسل بعدی انتخاب های دیگری خواهدداشت.
برخی از خوانندگانی که دوره ای موسیقی پاپ ایران را به نام خودشان اختصاص داده بودند (خوانندگان نسل اولی) از ابزارهای تبلیغاتی غیرمجاز استفاده نکردند و معتقدند این رویکرد باعث شد بسیاری از مخاطبانشان را از دست بدهند…
نه، قبول ندارم آنها ضرر کردند. خیلی ها بوده اند که امروز دیگر دیده نمی شوند. شما امروز از سعید شهروز چیزی می شنوید؟ تا همین چند سال پیش، گروه آریان، خشایار اعتمادی، قاسم افشار و محمد اصفهانی را داشتیم. خود احساس خواجه امیری شبیه ترین صدا به محمد اصفهانی را دارد. کم کاری مهم ترین دلیل فراموش شدن است، البته قبول دارم اکثریت همیشه درست نمی گویند و اصلا نمی گویم که صحیح و درست فکر می کنند و همیشه بهترین انتخاب را دارند.
برای مثال آلبوم من امسال از 5 جایزه کارشناسی جشن موسیقی ما 4 جایزه را برده اما از نظر طرفداران این احسان خواجه امیری بود که انتخاب شد، چون مخاطبان بیشتری نسبت به من دارد. مردم عادی، به عنوان هوادار حمایت می کنند و نظرشان در این بخش اعمال می شود.
نمی توان از مردم عادی توقع رای کارشناسانه داشت، چون تعصبی که روی خواننده محبوب شان دارند، باعث می شود رای عادلانه ای ندهند. خواننده ای که یک میلیون تیراژ آلبومش است، یعنی حداقل به همین اندازه طرفدار دارد. نمی توانم انتقاد کنم که چرا طرفداران آرمین از من بیشترند. عکس او در اینستاگرامش 30000 لایک دارد اما برای من 3000 تا. بحث کارشناسی با هواداری متفاوت است. وقتی کارشناس ها در مورد موسیقی نظر دهند، اشتباه نمی کنند.
اگر کارشناسان رای به کار من می دهند، رفاقتی با من ندارند. آنها موزیسین هستند. کسانی اند که در این حیطه کار می کنند، تحصیلات و علم این کار دارند. در پخش مردمی خواجه امیری را ی آورد اما در قسمت کارشناسی من. معلوم است که خواجه امیری بیشتر از من رای دارد. در میان رقبای دیگر محسن چاووشی خیلی نزدیک بود اما رای نیاورد.
شما چه دلیلی را به عنوان دلیل اصلی فراموشی برخی خوانندگان از حافظه شنیداری امروز مخاطبان موسیقی پاپ می دانید؟
اتفاقی افتاده و شما به واسطه آن دیده شده اید، اما اگر کارتان دیده نشود، محو خواهید شد. سوال اینجاست که آیا آقای عصار معروف بود یا نه؟ دیده شده بود یا نه؟ بعد از گذر این همه سال، هنوز با اجرای 12 شب کنسرت در فرهنگسرای بهمن رکورددار است. شبی دو برنامه در سالن 2000 نفره که مردم از آن استقبال کردند و بلیت هایش هم پیش فروش شده بود. به نظر شما چرا امروز فعالیت ایشان کم شده و به حاشیه رفته است؟ نه به آن 12 شب، نه به هیچی الان.
اتفاق دیده شدن بالاخره جایی می افتد، یا از طریق رسانه یا تیتراژ تلویزیونی یا از طریقی دیگر… اما به هیچ عنوان ضامن ماندن و کار کردن در همین سطح نیست. «د. اقبالی» می گفت معروف شدن یک اتفاق است که گاهی خیلی راحت می افتد اما نگه داشتنش خیلی سخت است.
خود من برای مدتی در همین مملکت تقریبا فراموش شدم. بعد از آلبوم «غریبه» مدتی کار نکردم و کم کم مردم مرا فراموش کردند. امروز کسانی که ادعا می کنند، از فراموش شدن ناراحتند، خودشان مقصرند. من هم از فراموش شدنم توسط مخاطب ناراحت بودم اما فهمیدم که اگر می خواهم در ذهن مردم بمانم و باز هم برایشان بخوانم، باید با زمان پیش بروم.
از نظر شما چه راهی برای بازگشت ستاره های نه چندان قدیمی موسیقی پاپ به بازار امروز موسیقی وجود دارد؟
پیشنهادم به دوستان خواننده ای که فکر می کنند امروز فراموش شده اند این است که باید خودشان را به مارکت بازگردانند. کار خوب همیشه خریدار دارد. بگذارید با هم راحت باشیم. زمانی که قرار شد «چارتار» اجرای کنسرت داشته باشد، یک نفر گفت مردم که هنوز این گروه را نمی شناسند. برخلاف تصور، این گروه علاقه مندان زیادی را به سالن کشاند و خیلی هم بیش از ما صندلی ها را پر کرد.
اگر بخواهیم به روز نباشیم، برای مردم فقط یک خاطره ایم. کسی نمی آید پول خرج کند اگر من «عشق یعنی» یا «سلام» را نخوانم. باید کار کنیم تا بتوانیم شنونده ها را به سالن های کنسرت بیاوریم. برای مدتی از حافظه ها فراموش شدم و بعد از آلبوم «خاطرات گمشده»، «سلام» آمد و دوباره فعالیتم را شروع کردم. رفتن به تلویزیون خیلی برایم سخت بود اما بالاخره این اتفاق افتاد و حالا دوباره سعی می کنم تا خودم را به آن سطحی که قبلا داشتم (توجه مخاطبان) برسانم.
شما برگزاری کنسرت را به عنوان نشانه دیده شدن مطرح کردید، اما محسن چاووشی که هیچ کنسرتی تا امروز برگزار نکرده است. با این نگاه چطور می توان حضور او را در سطح یک خوانندگان پاپ امروز در ایران توجیه کرد؟
معیار ما الان درآمد است. درست است که آقای چاووشی تا به حال کنسرت برگزار نکرده اند اما برای اجرای هر تیتراژ 60 میلیون پول می گیرد. من این نظر را که حضور برخی ها در سطح هنر زیرزمینی باعث شده که برخی از خواننده هایی که از ابتدا مجور داشته اند دیده نشوند، قبول ندارم. به نظر من از یاد رفتن خواننده تنها تقصیر خود اوست. شما چه کار هیتی از خواننده هایی که امروز کمرنگ شده اند، شنیده اید که براساس آن بگوییم حق شان این است. فکر نمی کنم کاری به عنوان هیت از سوی این دوستان ارایه شده باشد. تقصیر خودشان است. باید کار خوب تحویل دهند. اطمینان دارم که کار خوب روی زمین نمی ماند.
فریدون یکی از معدود خواننده هایی است که هم تجربه فعالیت در خارج از ایران را داشته و هم امروز به عنوان یک هنرمند مجاز در موسیقی ایران فعالیت می کند و تقریبا یک استثناست. آیا از آمدن به ایران و کار در سیستم مجاز موسیقی پشیمان نشده اید؟
امکانات امروز زندگی من با آنجا اصلا قابل مقایسه نیست و اگر بخواهیم از این بعد به ماجرا نگاه کنیم، باید بگویم خیلی ضرر کردم. آن زمان زندگی بسیار مرفهی داشتم اما امروز خیلی چیزها را از دست داده ام. وقتی آمدم ایران، بنز کروک دو در سوار می شدم، اما الان سمند سوار می شوم و دیگران سوار بنز می شوند. من همه تلاشم را کرده ام و باز هم این کار را انجام می دهم. در همین یک سال به این نتیجه رسیدم خوشبختی برای آن کسی است که از داشته امروزش راضی باشد. نه اینکه تلاش نکند، منظورم راضی بودن است.
امروز توانایی مالی من در حد ماشین سمند است. مرگ با سمند سوارشدن چه چیزی از من کم می شود؟ باید واقعیت ها را بپذیریم و حس حسادت را از خودمان دور کنیم. آمدن من به ایران این مشکل را داشت. یک بار هم تصمیم گرفتم که بروم. رفتم یک سال ماندم اما بدون هیچ فعالیت موسیقایی. هیچ گاه کار کردن در لس آنجلس را دوست نداشتم. البته از کسانی که آنجا فعال هستند، ایراد نمی گیرم. سال ها در لس آنجلس کار کردم و در کافه خواندم. همیشه مردم را رقصاندم اما روزی رسید که دیگر از این وضعیت خسته شدم، چون مردم نمی آمدند که صدایم را بشنوند. آنها فقط می خواستند شاد باشند. اما امروز در ایران مردم به کنسرت من می آیند تا صدایم را بشنوند و بتوانند حسی را که صدایم دارد، دریافت کنند.
کسانی که آن طرف آب هستند، معمولا غصه ای ندارند. سخت ترین مشکل شان غربت است که بعد از مدتی حل می شود. بعد از چند سال آنجا کشور خودت می شود، البته ممکن است به یاد ایران هم بیفتد اما بیشترش خاطره است. انسان موجودی است که بعد از ماندن در یک محیط خیلی سریع به آنجا عادت می کند. فضا در آنجا سیاسی نیست. مردمش هم سیاسی نیستند. در اینجا اما مردم همه منتظرند ببینند چه می شود. مردم سیاسی هستند. به منطقه نگاهی بیندازید و ببینید چه خبر است بعد به کانادا و امریکا هم نگاه کنید. همسایه های ما همه در حال جنگ هستند. افغانستان، پاکستان، سوریه و عراق همه و همه در جنگ هستند. کشورهای همسایه ما و تمام خانواده هایشان در حال جنگ و درگیری و بدبختی هستند.
با این توضیح ایران را بیشتر دوست دارید یا آن طرف را؟
ترجیح می دهم در ایران بخوانم تا آنجا. واقعیتش این است که در ایران در مقایسه با آنجا بهتر دیده می شوم. در مورد کار هنری هم حس بهتری دارم. نمی دانم چه اتفاقی می خواهد بیفتد. خیلی وقت ها دلخور شده ام و خواستم بروم. کافی است خودم را برای رفتن متقاعد کنم. فعلا ایران را ترجیح می دهم. ما به فرهنگ مان عادت کرده ایم. همیشه گفته ام 5 جای دنیا را در طول زندگی ام ترک کرده ام. ایران را هم ممکن است به خاطر مسائل احساسی ترک کنم. یک بار رفتم که برنگردم. یک سال هم ماندم بعد زنگ زدند که کنسرت و برنامه هست. دلخوری من در آن دوره به موسیقی ربط نداشت. در رابطه با زندگی و کسانی که با آنها کار می کردم اتفاقی افتاده بود.
در پایان برای خواننده های نامدار نسل قبل که در حال حاضر دلخور هستند، چه پیشنهادی دارید؟
من به حمید حامی عزیز که دوستش دارم نصیحت می کنم و می گویم من هم یکی مثل شما هستم که همیشه ناراحت بودم. همیشه می گفتم خواننده ای مثل محمد علیزاده هست که به حقش نرسیده. اما الان او پرکار است. دوستان ما باید تلاش کنیم. به جای اینکه جا بزنیم و ناراحت شویم باید بیشتر کار و سعی کنیم با جوان ها همکاری کنیم و شعرمان را از شاعران جوان بگیریم.
ما باید ببینیم درد جامعه چیست. دوستان هنرمند و منتقد من باید قدری جوان گرایی کنند و بتوانند با نسل جوان ارتباط برقرار کنند. امیدوارم کسانی که فکر می کنند به خاطر نداشتن رسانه و ویدیو محو شده اند از این فکر بیرون بیایند و کار کنند یا اینکه بروند و غیرمجاز کار کنند.!