شانزدهمین استودیوی بزرگ فیلمسازی جهان از لحاظ ارزش دارایی و سرمایه لوکاس فیلم «LucasFilm Ltd» است.
کمپانی پخش و تولید محصولات تلویزیونی و سینمایی توسط جرج لوکاس «Geroge Lucas» خالق آثار ماندگار تاریخ سینما همچون سری فیلم های محبوب جنگ ستارگان و سه گانه ایندیانا جونز بنا نهاده شد.
هم اکنون «لوکاس فیلم» به غیر از شاخه اصلی خود یعنی فیلمسازی، دارای چهار زیر مجموعه اصلی است؛ «Industrial Light & Magic» یا به اختصار ILM که یکی از پیشروترین کمپانی های جهان در زمینه گرافیک کامپیوتری و جلوه های ویژه است، «Skywalker Sound» از پیشگامان عرصه مهندسی صدا در تمامی بخش های صدابرداری، صداگذاری، میکس و تدوین و ضبط موسیقی، «Lucas Arts» که در زمینه پخش محصولات چندرسانه ای و بازی های کامپیوتری و نرم افزار فعالیت دارد و در نهایت «Lucasfilm Animation» که بخش انیمیشن سازی لوکاس فیلم به حساب می آید.
سال ۲۰۰۴ [۲۰۱۴] و پس از ده ها سال تاریخ پر فراز و نشیب، کمپانی والت دیزنی با پرداخت ۴ میلیارد دلار، مالکیت لوکاس فیلم ۴۴ ساله را در اختیار گرفت اما این استودیوی خلاق برای رسیدن به این نقطه مسیری طولانی و پر افتخار پیمود که در این گزارش با بخشی از آن آشنا میشویم.
جرج لوکاس پدر خوانده فضایی ها
جرج لوکاس متولد ۱۹۴۵ در مودستوی «Modesto» کالیفرنیا است. او تحصیلات خود را در دانشکده هنرهای سینمایی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی «USC» به اتمام رساند. در همین دوران لوکاس برنده بورس کارآموزی کمپانی برادران وارنر شد که طی آن می توانست شاهد و شاغل در یکی از پروژه های این کمپانی باشد. او فیلم رنگین کمان فینیان (۱۹۶۸) به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا را برگزید. در آن زمان کاپولا به عنوان یک تحصیل کرده سینما که در هالیوود به موفقیت دست یافته بود بسیار مورد احترام دانشجویان بود. بعدها لوکاس در مصاحبه با نیویورک تایمز گفت: «فرانسیس من را مجبور به نوشتن و فکر کردن به چیزهایی بیشتر از فیلم های مستند یا طرح های آبستره کرد.»
در ۱۹۷۱ لوکاس اولین فیلم بلند خود را ساخت. THX۱۱۳۸ فیلمی داستانی-تخیلی به تهیه کنندگی فرانسیس فورد کاپولا که بر اساس فیلمی کوتاه از خودش در دوران دانشجویی بود. فیلم روایتگر آینده و زندگی انسان ها در شهرهایی زیرزمینی است که توسط کامپیوترها اداره می شوند.
فیلم چندان توجه منتقدان را جلب نکرد و در گیشه تنها ۲.۵ میلیون دلار فروخت اما به مرور زمان و به خصوص بعد از موفقیت اولین «جنگ ستارگان» در ۱۹۷۷ نظرها به سوی این فیلم نیز جلب شد و مریدان خود را پیدا کرد.
جرج لوکاس در ادامه همان سال یعنی در ۱۹۷۱ کمپانی خود با نام لوکاس فیلم را در هالیوود و درست مقابل استودیوهای یونیورسال بنا نهاد.
چندان نگذشت که لوکاس فیلم اولین موفقیت تجاری خود را چشید. کمدی-درام «دیوارنویسی آمریکایی» (۱۹۷۳) با بازی ران هاوارد «Ron Howard» – بازیگری که خود بعدها کارگردان آثار برجسته ای چون آپولو ۱۳ و ذهن زیبا شد – و هریسون فورد.
فیلم برشی از زندگی گروهی از نوجوانان دبیرستانی آمریکایی در طول یک شب و حواشی آن و نشان دهنده خرده فرهنگ «راک اند رول» و تاثیر آن بر نسل بعد از جنگ جهانی دوم در دهه ۱۹۶۰ آمریکا است.
«لوکاس فیلم» در جلب توجه استودیوها و سرمایه گذاران بزرگ هالیوود ناتوان بود و کمپانی های یونایتد آرتیستز، فاکس قرن بیستم، برادران وارنر، پارامونت و مترو گلدن مایر طرح حمایت از ساخت این فیلم را رد کردند و در نهایت این مدیران یونیورسال بودند که حاضر به انجام این ریسک شدند؛ خطری که به بهترین وجه ممکن به طعم شیرین موفقیت تبدیل شد.
«دیوار نویسی آمریکایی» در ۱۹۷۳ اکران شد و همچون یک ستاره درخشید و تنها با ۷۷۰ هزار دلار هزینه ساخت، بیش از ۲۰۰ میلیون دلار در گیشه و شبکه نمایش خانگی فروش کرد و جوایز گلدن گلوب، انجمن منتقدان فیلم نیویورک و جامعه ملی منتقدان آمریکا و البته ۵ نامزدی در اسکار را به خود اختصاص داد و در سال ۱۹۹۵ به عنوان «اثری تاریخی، فرهنگی و زیبایی شناسانه فاخر» در فهرست آثار تحت محافظت کتابخانه کنگره ملی آمریکا قرار گرفت.
حتی سال ها بعد دیوید فینچر اعلام کرد در ساخت باشگاه مشت زنی (۱۹۹۹) از این فیلم الهام تصویری گرفته است.
این موفقیت بزرگ باعث شناخته شدن نام «لوکاس فیلم» در فضای هالیوود و تثبیت مالی این کمپانی شد و به جرج لوکاس امکان داد تا کمپانی های «Skywalker Sound» – تاسیسات بزرگ مهندسی صدا – و «Industrial Light & Magic» که روی جلوه های ویژه تمرکز داشت و بعدها نقشی اساسی در سری فیلم های «جنگ ستارگان» ایفا کرد به زیر مجموعه «لوکاس فیلم» اضافه کند.
تولد ستاره پرفروغ «جنگ ستارگان»
اما ستاره پر فروغ تری در حال تولد بود. جنگ ستارگان [جنگهای ستارهای] (۱۹۷۷) فیلمی حماسی-ماجراجویانه و فضایی که بعدها «جنگ ستارگان: امیدی تازه» نامگذاری شد. اولین قسمت از مجموعه سهگانه جنگهای ستارهای جرج لوکاس و از نظر زمانی چهارمین قسمت از این سری شش گانه است. جرج لوکاس خود نویسنده و کارگردان این اپیزود بود. فیلم داستان اتحاد گروهی شورشی است که سعی در نجات رهبر خود شاهزاده لیا «Princess Leia» از دست امپراطوری را دارند و برای این کار به خطرناک ترین و قوی ترین اسلحه امپراطوری یعنی «Death Star» حمله می کنند.
لوکاس نگارش فیلمنامه «جنگ ستارگان» را بعد از اکران دیوارنویسی آمریکایی در سال ۱۹۷۳ و با تاثیر از سریال «فلش گوردون» و فیلم دژ مخفی (۱۹۵۸) آکیرا کوروساوا آغاز کرد.
البته ساخت جنگ ستارگان بدون مشکل هم نبود. جنگ ستارگان جان مایه ای بسیار متفاوت از فیلم های متداول هالیوودی داشت و ساخت آن نیز آسان به نظر نمی آمد. این بار نوبت یوتایتد آرتیستز و یونیورسال بود که طرح سرمایه گذاری و پخش این فیلم را رد کنند؛ اشتباه استراتژیکی که حتما در مرور کارنامه خود از آن به تلخی یاد می کنند. اما بخش فیلمسازی کمپانی فاکس قرن بیستم که در آن زمان زیر نظر مرد زیرکی به نام «Alan Ladd Jr» اداره می شد آینده این فیلم را حدس زد و حاضر به مشارکت در ساخت این پروژه عظیم شد.
فیلمبرداری «جنگ ستارگان» در سه کشور تونس، انگلستان و گواتمالا انجام شد. پروژه ای مشکل که با سختی هایی زیادی از جمله شرایط بد آب و هوا، خرابی تجهیزات و بازنویسی های فراوان فیلمنامه مواجه شد. جرج لوکاس مشخصا کمپانی « Industrial Light & Magic» را تاسیس کرد تا به طور خاص روی جلوه های ویژه و مراحل پس تولید این فیلم کار کند. «جنگ ستارگان» بالاخره بعد از صرف زمان بسیار و هزینه ای در حدود ۱۱ میلیون دلار در نیمه سال ۱۹۷۷ به نمایش درآمد. فیلم به سرعت تمام رکوردها را شکست و با فروش جهانی ۷۷۵ میلیون دلار، آرواره ها (۱۹۷۵) اسپیلبرگ را پشت سر گذاشت و پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما تا آن زمان شد. عنوانی که تا ۱۹۸۳ و اکران «E.T» در اختیار داشت.
«جنگ ستارگان» هم اکنون و با احتساب تورم تا سال ۲۰۱۵ با ارزش فروش ۲ میلیارد و ۸۲۵ میلیون دلار بعد از بر باد رفته (۱۹۳۹) و آواتار (۲۰۰۹) سومین فیلم پرفروش همه دوران هاست. جنگ ستارگان در ۱۰ بخش نامزد و در ۷ رشته برنده جایزه اسکار شد و در لیست آثار حفاظت شده کتابخانه کنگره ایالات متحده آمریکا نیز قرار گرفته است.
لوکاس فیلم که بعد از موفقیت «دیوارنویسی آمریکایی» با اعتماد به نفس بیشتری قرارداد ساخت جنگ ستارگان با فاکس را تنظیم کرده بود، حق استفاده تجاری از نام و شخصیت های فیلم در محصولات بازرگانی، اسباب بازی و صنعت نشر و سرگرمی را به خود اختصاص داده بود. همین بند قرارداد و هوشمندی آنان در استفاده از آن باعث افزوده شدن صدها میلیون دلار سود دیگر به ذخیره کمپانی شد چرا که بعد از اکران فیلم، تولید اسباب بازی شخصیت های فیلم به حداکثر ظرفیت خود رسید و بازی های ویدیویی آن نیز با استقبال کم نظیری مواجه شد.
اما فارغ از همه موفقیت های تجاری، «لوکاس فیلم» از جنبه ای دیگر نیز می تواند به خود ببالد چراکه جنگ ستارگان با دنباله هایی که بعد از آن تولید شد به بخشی از فرهنگ جامعه آمریکا تبدیل شد و در بسیاری از تولیدات فرهنگی، هنری و اقتصادی آمریکا اثرات شگفت انگیزی به جا نهاد. این تاثیر تا بدان جا نفوذ کرد که رسانه های بزرگ سیاسی جهان، طرح جاهطلبانه نظامی- فضائی رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا–رونالد ریگان – برای مقابله با موشک های دوربرد شوروی، موسوم به «ابتکار دفاع استراتژیک» را پروژه جنگ ستارگان نامیدند. سال ۲۰۰۷ و در سی سالگی اکران اولیه، سازمان خدمات پستی ایالات متحده از سری ۱۵ تایی تمبرهایی با طرح شخصیت های این فیلم رونمایی کرد.
بعد از موفقیت خیره کننده «جنگ ستارگان» در کمتر از ۶ سال دو دنباله دیگر بر آن ساخته شد. امپراتوری ضربه میزند (۱۹۸۰) و بازگشت جدای (۱۹۸۳) که هر کدام حدود ۵۵۰ میلیون دلار فروش کردند و موفقیت نسخه اولیه را ادامه دادند و نه تنها جایگاه لوکاس فیلم را بیش از پیش تثبیت کردند بلکه حتی باعث سر و سامان دادن به وضعیت کمپانی فاکس قرن بیستم – به عنوان کمپانی پخش کننده – و افزایش ۴ برابری قیمت سهام آن شدند.
از این سه گانه به عنوان یکی از بهترین «تریولوژی» یا سه گانه تاریخ سینما یاد می شود و توجه هالیوود را از فیلم های درام به ساخت فیلم های پرفروش علمی-تخیلی و فضایی جلب کرد. جرج لوکاس بعدها اعلام کرد که او قصه فیلم را تنها برای یک فیلم نوشت اما مایه داستان به قدری زیاد و پیچیده شد که نمی شد همه آن را در یک نسخه سینمایی جا داد. ده ها سال بعد- از ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۵ – سه گانه دیگری نیز از جنگ ستارگان به نمایش در آمد که از لحاظ زمانی مقدم بر فیلم های اولیه بودند…
بعد از اکران جنگ ستارگان (۱۹۷۷) و به دنبال آن امپراتوری ضربه میزند (۱۹۸۰) و بازگشت جدای (۱۹۸۳) «لوکاس فیلم» دیگر به یک استودیوی شناخته شده و ثروتمند تبدیل شده بود.
در این دوران لوکاس فیلم که از همان اول سبک متفاوت خود در فیلمسازی را نشان داده بود، دست به اقدام نامرسومی زد و تشکیلات خود را از مرکز صنعت سینمای آمریکا یعنی هالیوود جدا کرد. آنها در سال ۱۹۷۸ و یک سال بعد از اکران جنگ ستارگان با صرف هزینه ای در حدود ۱۰۰ میلیون دلار و خرید مرتعی به بزرگی ۲۰۰۰ هکتار در نزدیکی سانفرانسیسکو، امپراتوری خود را به تدریج به آنجا منتقل کردند؛ جایی در نزدیکی غول های تکنولوژی دنیا که نسبت به استودیوهای سنتی هالیوود قرابت بیشتری با رویه منحصر به فرد آنها در فیلمسازی داشت.
این مرتع بعدها «SkyWalker Ranch» نام گرفت. اسمی که از شخصیت لوک اسکایواکر در مجموعه جنگ ستارگان با بازی مارک هامیل «Mark Hamill» گرفته شده بود.
این مجموعه تا سال ها بعد مرکز فرماندهی لوکاس فیلم بود تا اینکه در سال ۲۰۰۵ مدیریت کمپانی به مرکز هنرهای دیجیتال «Letterman» در شهر سانفرانسیکو منتقل شد. مرتع اسکای واکر هم اکنون به خلوتگاهی برای کمپانی و البته مقر اصلی «Skywalker Sound» – از زیر شاخه های اصلی لوکاس فیلم – تبدیل شده است.
اما این تمام استقلال لوکاس فیلم از هالیوود نبود. مدیر عامل و مالک کمپانی – جرج لوکاس – حتی عضویت خود درآکادمی علوم و هنرهای سینما یا همان آکادمی اسکار را معلق کرد و از اتحادیه نویسندگان و کارگردانان هالیوود نیز خارج شد. او در همان سالها در مصاحبه ای با روزنامه نیویورک تایمز اعلام کرد: لوکاس فیلم بر خلاف هالیوود که در آن کمپانی ها به تزریق پول از سوی فیلمسازان وابسته اند، هزینه های خود را کنترل می کند. ما با خرید املاک، سرمایه گذاری در ماهواره، انرژی خورشیدی و تکنولوژی و به طور کلی چیزهایی که از آن احساس شرم و ناراحتی نکنیم پول درمی آوریم و آن را به فیلمسازان می دهیم.
با این حال «لوکاس فیلم» با وجود جدایی از هالیوود به سنت ساخت فیلم های طلایی خود ادامه می داد.
دکتر جونز؛ قهرمانی برای همه فصول
سال ۱۹۸۱ ستاره دیگری به کارنامه درخشان کمپانی اضافه شد و آن تولد سری فیلم های «ایندیانا جونز» بود. این فیلم ها که نوعی ادای دین به سینمای اکشن و قهرمان محور دهه ۳۰ و ۴۰ آمریکا بود حاصل همکاری جرج لوکاس با همکار و رفیق دیرینه اش «استیون اسپیلبرگ» بود.
سری فیلم های ایندینا جونز درباره دکتر باستان شناس جسور و ماجراجویی به همین نام و نقش آفرینی جاودانه «هریسون فورد» است که سعی در محافظت از آثار باستانی و میراث های کهن از دست نازی های آلمانی و دشمنان دیگر دارد.
می توان گفت لحظه تولد این شاهکار به سال ۱۹۷۳ برمی گردد، زمانی که لوکاس در کنار نگارش فیلمنامه جنگ ستارگان داستان دیگری به نام «ماجراهای ایندیانا اسمیت» را نیز می پروراند. این پروژه متوقف ماند تا چندین سال بعد که جرج لوکاس از هیاهوی موفقیت «جنگ ستارگان» به جزایر هاوایی پناه برده بود. جایی که به طور اتفاقی دوست قدیمی او یعنی استیون اسپیلبرگ نیز برای استراحت و آرامش بعد از اکران موفق فیلم «برخورد نزدیک از نوع سوم» (۱۹۷۷) انتخاب کرده بود.
صحبت دو کارگردان درباره پروژه های آینده به آنجا کشیده شد که اسپیلبرگ برای ساختن فیلمی با شخصیت جیمز باند اظهار تمایل کرد و آنجا لوکاس با شرح فیلمنامه ناتمام خود پیشنهاد شخصیتی جذابتر از جیمز باند را به وی داد. ماجراهای «ایندیانا اسمیت» توجه اسپیلبرگ را جلب کرد و نامش با نظر او به «ایندیانا جونز» تبدیل شد. وی قول ساخت یک سه گانه را به لوکاس داد.
اولین فیلم از سری ایندیانا جونز، مهاجمان صندوق گمشده (۱۹۸۱) نام داشت و روایتگر مقابله دکتر جونز با ماموران نازی است که در پی یافتن «صندوق عهد عتیق» هستند؛ صندوقی که در کتاب خروج گفته شده حاوی دو لوح سنگی است که ده فرمان خدا به حضرت موسی (ع) روی آن نوشته شده است و آدولف هیتلر، رهبر نازی ها عقیده دارد با دست یافتن به آن شکست ناپذیر می شود.
«مهاجمان صندوق گمشده» بودجه ساختی هنگفت در حدود ۲۰ میلیون دلار داشت و فیلم برداری آن در سه کشور انگلستان، تونس، فرانسه و البته ایالت های کالیفرنیا و هاوایی انجام شد. نتیجه اما خیره کننده بود. منتقدان فیلم را ستودند و به آن لقب یکی از بهترین فیلم های ماجراجویانه تاریخ را دادند. فیلم در گیشه نیز با فروشی بیش از ۳۸۵ میلیون دلار پر فروش ترین فیلم سال ۱۹۸۱ و یکی از موفق ترین فیلم های همه دوران ها شد.
«مهاجمان صندوق گمشده» در جشنواره های سینمایی هم خوش درخشید و در ۹ بخش نامزد و در ۵ بخش برنده جایزه اسکار شد. فیلم همچنین جایزه Grammy و جایزه بهترین فیلم از جشنواره نگاه مردم را نیز به دست آورد و در سال ۱۹۹۹ نیز به فهرست آثار محافظت شده کتابخانه کنگره ملی آمریکا راه یافت.
در لیست ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما به انتخاب مجله معتبر «امپایر» مهاجمان صندوق گمشده در رتبه دوم قرار دارد و تنها پدرخوانده(۱۹۷۲) را بالای خود می بیند.
موفقیت «مهاجمان صندوق گمشده» آن قدر بزرگ بود که همچون «جنگ ستارگان» دنباله های موفقی بر آن ساخته شد. ایندیانا جونز و معبد مرگ (۱۹۸۴) از لحاظ زمانی مقدم بر فیلم قبلی بود و ماجراهای جونز در شمال هندوستان و تلاش او برای یافتن سنگی جادویی را روایت می کند که به مبارزه با گروهی مرموز ختم می شود که فرزندان اهالی دهکده را با جادوی سیاه برای مراسمی شیطانی قربانی می کنند.
«معبد مرگ» خشن ترین و سیاه ترین فیلم از سری ایندیانا جونز است. حال و هوایی که اسپیلبرگ و لوکاس آن را متاثر از فضای زندگی شخصی خود می دانند چرا که هر دو در این دوران در روابط عاطفی خود شکست خورده بودند و لوکاس یک طلاق پر سرو صدا در هالیوود را از سر می گذارند. با این حال این خشونت از موفقیت آن در گیشه نکاست و فیلم بیش از ۳۳۰ میلیون دلار فروش کرد.
دنباله بعدی، ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی (۱۹۸۹) نام داشت. باز هم با حضور هریسون فورد و کارگردانی اسپیلبرگ که در آن ایندیانا به دنبال نجات پدر خود – با بازی «شون کانری»- است که توسط نازی ها ربوده شده است.
اسپیلبرگ با ساخت این قسمت تعهد خود به لوکاس فیلم برای ساخت یک سه گانه از این داستان را به اتمام رساند و با کاستن از خشونت و خون در فیلم آن را عذرخواهی بابت قسمت دوم دانست. آخرین جنگ صلیبی نیز با اقبال بسیار وسیعی رو به رو شد و بیش از ۴۷۰ میلیون دلار فروش کرد.
لوکاس فیلم که اینک در عرش به سر می برد به این حجم موفقیت هم بسنده نکرد و در طی سال های دهه ۹۰ با الهام از این فیلم ها، یک مجموعه تلویزیونی را با نام «شرححال ایندیانا جونز جوان» و حضور هنرپیشه دیگری در نقش اصلی روی آنتن های تلویزیون فرستاد.
این اما پایان ماجرا نبود و ۱۹ سال بعد باز هم مثلت طلایی «اسپیلبرگ – لوکاس – فورد» دور یکدیگر جمع شدند و آخرین مجموعه این اکشن مهیج را بر پرده سینما آوردند. ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین (۲۰۰۸) برای اولین بار در جشنواره کن به نمایش درآمد. دکتر جونز این بار با ماموران شوروی سابق مقابله می کند که قصد ربودن جمجمه بلورین را دارند. فیلم از تمامی قسمت های قبلی تاثیر گرفته بود و بازاریابی آن به شدت بر تحریک حس نوستالژی طرفداران فیلم های دو دهه قبل استوار بود. سیاستی که به خوبی جواب داد و با بیش ۷۸۰ میلیون دلار، پرفروش ترین قسمت داستان های ایندیانا جونز را رقم زد.
لوکاس فیلم با انتشار ده ها عنوان کتاب و بازی های ویدیویی میلیونها دلار دیگر عایدی کسب کرد و ایندیانا جونز را همچون جنگ ستارگان به یکی از نمادهای ماندگار در فرهنگ عامه ایالات متحده آمریکا تبدیل کرد.
در نهایت پیش بینی جرج لوکاس به استیون اسپیلبرگ نیز درست از آب در آمد و کاراکتر «دکتر ایندیانا جونز» به انتخاب بنیاد فیلم آمریکا – AFI – در رده دوم لیست برترین قهرمان های تاریخ سینما و بالاتر از جیمز باند قرار گرفت…
این کمپانی تنها به خلق شاهکارهایی چون «جنگ ستارگان» و «ایندیانا جونز» نپرداخت بلکه زیر شاخههای کمپانی نیز تاثیری شگرف در صنعت سینما به جا گذاشتهاند.
صدا، دوربین … فناوری!
یکی از زیر شاخه های اصلی لوکاس فیلم کمپانی «Skywalker Sound» است. این مرکز دارای تخصصی ترین تاسیسات و تجهیزات در عرصه مهندسی صدا و در تمامی بخش های صدابرداری، صداگذاری، میکس و تدوین و ضبط موسیقی است و کار خود را از ۱۹۷۵ و تحت مدیریت لوکاس فیلم آغاز کرده است؛ تاسیساتی که امروزه از یک ضبط تک ساز تا گروه ارکستری ۱۳۰ نفره را در خود جا می دهد و سالانه غیر از کار بر روی پروژه های تلویزیونی و تبلیغاتی، مسئولیت صدای بیش از ۳۰ فیلم هالیوودی را نیز بر عهده دارد. اولین درخشش آنها در سال ۱۹۷۷ و با اکران جنگ ستارگان به وقوع پیوست و با آنکه در آن سال هنوز بخش بهترین صداگذاری در جوایز اسکار وجود نداشت، یک جایزه با عنوان «اسکار دستاوردهای ویژه» دریافت کردند. از آن سال به بعد و تا به امروز هنرمندان و متخصصان «Skywalker Sound» هر ساله نامزد و ۱۸ بار برنده جایزه اسکار بوده اند.
اما زیر شاخه دیگر لوکاس فیلم یعنی «Industrial Light & Magic» یا به اختصار «ILM» از این هم موفق تر عمل کرده است. پیدایش این کمپانی هم با ساخت «جنگ ستارگان» گره خورده است. زمانی که جرج لوکاس روی فیلم کار می کرد متوجه شد که هیچ یک از کمپانی های موجود، توانایی خلق جلوه های ویژه مورد نظر او را ندارند. بنابراین وی گروهی از خلاق ترین دانشجویان، هنرمندان و مهندسان را گرد هم جمع کرد تا بصورت اختصاصی روی جنگ ستارگان کار کنند. سکانس های نفسگیری که آنها خلق کردند جایزه اسکار بهترین جلوه های ویژه سال ۱۹۷۷ را برایشان به همراه داشت.
سال ۱۹۷۹ لوکاس فیلم، دکتر «اد کاتمال» را برای سرپرستی بخش گرافیک کامپیوتری «ILM» به خدمت گرفت که به نوآوری های نفس گیری در این حوزه انجامید. این بخش در سال ۱۹۸۶ و در ازای ۵ میلیون دلار به استیو جابز مدیر عامل اخراجی اپل در آن زمان فروخته شد و به یکی از موفق ترین کمپانی های تاریخ سینما و انیمیشن یعنی پیکسار تبدیل شد.
هم اکنون لوکاس فیلم این ILM را «بزرگترین و پیشرفته ترین مرکز افکت های دیجیتالی در صنعت سرگرمی» معرفی می کند. آنها نه تنها روش های قدیمی همچون فیلمبرداری صفحه آبی، مدلسازی سازه ها و Matte Painting را به کمال رساندند بلکه پیشگامان استفاده از دوربین های کنترل حرکتی و کامپوزیت های نوری و خالق تکنیک هایی چون مورفینگ بودند که اوج استفاده از آن در T-۱۰۰۰ یا همان مرد جیوه ای در فیلم «ترمیناتور» بود. در این سال ها «ILM» به غیر از محصولات کمپانی مادر خود – لوکاس فیلم – روی صدها فیلم سینمایی دیگر نیز کار کرده است؛ پروژه های عظیمی چون سری فیلم های «هری پاتر»، «دزدان دریایی کارائیب»، «مردان سیاه پوش»، «تبدیل شوندگان» و «ماموریت غیر ممکن»
آنها همچنین مسئولیت جلوه های ویژه بسیاری از فیلم های استون اسپیلبرگ همچون E.T موجود فرازمینی (۱۹۸۲)، سری فیلم های «ترمیناتور» و «پارک ژوراسیک» را بر عهده داشتند. [توضیح کافه سینما: ترمیناتور متعلق به اسپیلبرگ نیست.] «ILM» نه تنها در پروژه های پیچیده و خلق جلوه های ویژه پر زرق و برق تبحر دارد بلکه برای افزودن جلوه های تصویری ظریف و جزئیات ریز و درشت در فیلم هایی چون فهرست شیندلر(۱۹۹۳)، فارست گامپ (۱۹۹۴) و بسیاری از فیلم های وودی آلن حضور داشته اند.
مجموعه فعالیتی که طی این سال ها بیش از ۱۵ جایزه اسکار در بخش بهترین جلوه های ویژه و بیش از ۲۴ جایزه اسکار علمی و فنی برای کمپانی به همراه داشته است و آنها را به یکی از پیشروترین مراکز در حوزه گرافیک کامپیوتری، جلوه های ویژه و پروسه های پس تولید تبدیل کرده است.
ما هم شکست می خوریم
تولیدات لوکاس فیلم همیشه هم با موفقیت همراه نبوده است. دیوارنویسی آمریکایی۲ (۱۹۷۹) به امید تکرار موفقیت خیره کننده قسمت اول خود تقریبا از همان گروه بازیگران قبلی استفاده کرد و با وجود آنکه «ران هاوارد» و «هریسون فورد» اسم و رسم بیشتری نسبت به سال ۱۹۷۳ داشتند اما نتیجه کار با تنها ۱۵ میلیون دلار فروش و در مقایسه با فروش بیش از ۲۰۰ میلیون دلاری نسخه قبلی، یک شکست کامل بود.
کمدی-داستانی اردکی به نام هاوارد (۱۹۸۶) که قرار بود اقتباسی سینمای از کتابی کمیک مصور به همین نام باشد تقریبا در تمام بخش ها زرشک طلایی را از آن خود کرد و یکی از بدترین فیلم های ساخته شده لقب گرفت و فیلم موزیکال-عروسکی لابیرنت (۱۹۸۶) با وجود آن که به یک فیلم کالت تبدیل شد و سال ها بعد مریدان خود را داشت اما حتی نصف هزینه تولید ۲۵ میلیون دلاری خود را هم جبران نکرد و کارگردان آن «جیم هنسون» مرد افسانه ای دنیای عروسکی و کارتونیست ها تا آخر عمر خود دیگر فیلم بلندی را کارگردانی نکرد.
دوباره جنگی دیگر، جنگ ستارگان
اما بعد از گذشت سال ها دوباره نوبت ستاره محبوب لوکاس فیلم بود. سال ۱۹۹۷ و در بیست سالگی «جنگ ستارگان» لوکاس فیلم به عنوان پیش درآمد، نسخه ای بهبود یافته با تکنولوژی های جدید را به همراه اندکی تغییرات به پرده های سینما فرستاد. با وجود آن که طرفداران متعصب جنگ ستارگان آن را توهینی به نسخه اولیه فیلم می دانستند، اما فروش ۲۵۰ میلیون دلاری درستی این تصمیم را تایید کرد.
اما لوکاس فیلم در نظر داشت سه گانه دیگری از این فیلم را تولید کند. فیلم هایی که از لحاظ زمانی مقدم بر فیلم های قبلی بودند و داستان شخصیت ها را از سال ها قبل روایت می کند.
اولین فیلم سری جدید، جنگ ستارگان اپیزود اول: تهدید شبح (۱۹۹۹) نام گرفت. ۱۶ سال بعد از اکران آخرین اپیزود جنگ ستارگان و زمانی که جرج لوکاس متقاعد شد که تکنولوژی مورد نیاز او برای ساخت جلوه های ویژه فیلم در دسترس است، کار تولید تهدید شبح آغاز شد. فیلم در انگلستان و صحرای تونس فیلمبرداری شد و از پیچیده ترین و سنگین ترین جلوه های دیجیتالی بهره برد تا جایی [که] بعضی شخصیت های آن در دنیای واقعی وجود ندارند و کاملا کامپیوتری هستند.
منتقدان، سکانس های اکشن و جلوه های ویژه فیلم را ستودند ولی انتقادات تندی را علیه فیلمنامه و شخصیت سازی و بازی ها مطرح کردند. مخالفت هایی که در هیاهوی پوشش خبری بی سابقه ای که فیلم با توجه به جایگاهش در حافظه و فرهنگ عامه صنعت سینمای آمریکا داشت گم شد. «تهدید شبح» با احتساب فروش نسخه سه بعدی آن بیش از یک میلیارد دلار فروش کرد و پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما تا آن زمان بعد از «تایتانیک» شد؛ فروشی که در هیچ یک از قسمت های قبلی و بعدی تکرار نشد.
نسخه بعدی، جنگ ستارگان اپیزود دوم: حمله کلونها (۲۰۰۲) بود و با وجود آن که با ۱۴۲ دقیقه طولانی ترین اپیزود کل این مجموعه بود اما تنها ۶۵۰ میلیون دلار فروش داشت و در نهایت با اکران جنگ ستارگان اپیزود سوم: انتقام سیت (۲۰۰۵) پرونده سه گانه دوم و مجموعه جنگ ستارگان به پایان رسید.
مجموعهای که در طی دهه ها میلیون ها نفر را به سالنهای سینما کشاند و تاثیرات عمیقی در فرهنگ، ادبیات، هنر، اقتصاد، تکنولوژی و حتی سیاست دنیا به جا گذاشت.
با پایان مجموعه «جنگ ستارگان» در سال ۲۰۰۵ بنیاد فیلم آمریکا به پاس قدردانی از خالق آن جایزه یک عمر دستاورد هنری خود را به جرج لوکاس تقدیم کرد و شبکه دیسکاوری او را در لیست صد آمریکایی برتر تاریخ قرار داد.
سال ۲۰۱۲ جرج لوکاس در مصاحبه با مجله امپایر بازنشستگی خود از ساخت فیلم های پر هزینه و بزرگ را اعلام کرد و گفت که تنها به ساخت فیلم های شخصی به عنوان سرگرمی ادامه خواهد داد.
در نهایت در سال ۲۰۱۲ دیزنی، با پرداخت ۴ میلیارد دلار مالکیت لوکاس فیلم را به دست آورد و به فصلی طولانی و پر افتخار از این کمپانی پایان داد.
دیزنی هم اکنون برنامه های بلند پروازانه ای برای دارایی جدید خود دارد و تصمیم برای ساخت یک سه گانه دیگر از جنگ ستارگان را اعلام کرده است. سه گانه ای که حضور جرج لوکاس به عنوان مغز متفکر و خالق این کهکشان جذاب در آن در هاله ای از ابهام است و تردیدهای جدی را در ذهن طرفداران متعصب و بی شمار آن ایجاد کرده است.
با این حال و با وجود هر پیشامدی می توان اطمینان داشت که نام لوکاس فیلم برای همیشه در صنعت فیلمسازی و دنیای فناوری حک شده است. تنها استودیوی فیلمسازی که مدال ملی تکنولوژی آمریکا را برای فعالیت های خود به دست آورد و بیش از هر کمپانی دیگری تخیل را بر پرده های سینما مجسم کرد.
این تاریخچه موفق و این مسیر پر افتخار بدون شک بیش از هر چیزی به حضور خالقش – جرج لوکاس – گره خورده است. مردی که عقیده داشت: «راز کار این جاست که نا امید نشوید و این کاری بسیار سخت است. چرا که وقتی کاری ارزشمند انجام می دهید تا سر حد ناامیدی خواهید رفت، ولی این تنها راه عبور به سوی دیگر است.»
منبع: کافه سینما