تاریخ دراویش در ایران
درویشی در ایران سابقه طولانی دارد، و به همین جهت در سرنوشت و تاریخ و تاریخ اجتماعی ایران، تأثیر زیادی داشته است.
درویش چه کسی است
دَرویش به فرد صوفی گفته میشود، که در راه طریقت گام بر میدارد.
خلاصه واژه درویش
واژه پارسی درویش ریشه ای باستانی دارد، گویا برگرفته از واژهای نیا ایرانی است، که در اوستا به صورت دریگو (drigu)، به معنای نیازمند و گدا است. احتمالاً این واژه ایرانی با واژه سانسکریت وداییآدریگو (adhrigu) هم ریشه است، و صفتی با معنای نامشخص می باشد، که به ایزدان گوناگونی اضافه شده است. این واژه ودایی شاید به صورت آ – دریگو (a-dhrigu) و یا نا دریگو، شاید به معنای نا فقیر، به معنای غنی است. وجود این هم ریشهٔ ودایی نشان میدهد، که بنیاد فقرای مقدس آنقدر در میان هندو ــ ایرانیان اهمیت داشته، که در ایران آینده به صورت تاریخی در شکل برادری درویشی، و نیز در هند در شکل مکاتب مختلف سنیاسیان (sannyasis) وجود داشته است.
هر چند که واژه شناسی آن از دیدگاه زبان فارسی جدید مشخص نیست، اما تلاش هایی برای تفسیر پذیری اجزای واژه بر پایه واژه های معاصر و بر پایه مفاهیم عرفانی صوفیگری نیز صورت گرفته است. از آنجا که در، در فارسی به معنای درب بوده، پس گفته میشود که درویش، به صورت تحتالفظی به معنای باز کننده در، می گردد. از سوی دیگر برخی اصل واژه را درویز دانسته، که ز به ش تبدیل شده، و اصل واژه درآویز، به معنای کسی که هنگام گدایی از در میآویزد یا در را می گیرد، بوده است، بنابر این گدا را درویش گفته اند. برخی دیگر از پژوهشگران گفته اند، که اصل واژه درویش، دریوز بوده، کهی و و جابجا شدند، و درویز شده، و ز نیز به ش تبدیل شد، و یوز از یوزیدن به معنای جستجو کردن می باشد. این واژه فارسی همچنین در برخی زبانها به معنای زاهد و ریاضت کش نیز آمده است، مثلاً در زبان اردو، darwaishana thabiyath به معنای خلق و خوی زاهدانه و مرتاضی است. این واژه در ترکی به صورت دِرویش آمده است. دامنهٔ رواج این واژه تا آنجا پیش رفته، که تا شمال آفریقا نیز رسیده است، برای مثال در زبان قبائلی، آدِرویک (Aderwic) به معنای مجنون می باشد.
تاریخ درویش ها در ایران
تاریخ دراویش ایران به دوران پیش از اسلام باز میگردد، امروزه دراویش ایران، بزرگترین اقلیت مذهبی به حساب میآیند، امار غیر رسمی می گوید بیست سلسله دراویش در ایران شناسایی شده است.
بررسی رفتار های دراویش
سماع ــ سماع در لغت به معنای شنیدن و وجد و سرور و پای کوبی صوفیه می باشد، نوعی رقص و چرخش بدن همراه با حالت خلسه برای اهداف معنوی است. هر چند تاریخچه دقیق سماع روشن نیست، اما به نظر می رسد، که سابقه ای دینی ولی غیر اسلامی دارد، و بسیار دیرین است، با این وجود سماع در قرن سوم هجری قمری بین صوفیان ایران موسوم بوده است.
چله ــ واژه چله گرفته شده از عدد چهل است، که به معنای چهل روزی می باشد، که دراویش به عبادت و ریاضت می پردازند. اینکار با هدف تزکیه نفس انجام می گردد، کسی که چله نشینی می کند، در این مدت به اصطلاح ترک حیوانی یعنی ترک فرآورده های حیوانی میکند.
جالب: کتاب گنجینه اولیا یا آئینه عرفا، زیر دستم است، می خواهم یکی از اشعار را آنرا برای این پست انتخاب نمایم، نمی توانم کدام را انتخاب و بنویسم، همه زیبا و دل نشینند، شانسی صفحه ۶۴ باز شد، و این شعر از شکرالله کرمانی یا مشتاق علیشاه، آمد که چند خط می نویسم:
* امشب از عشق تو سرمست و خوابم یاهو <><> آتش عشق تو کرد است کبابم یاهو *
* از تجلی تو روشن شده این چرخ و فلک <><> کی دهی از خم وحدت تو شرابم یاهو *
* در دل جمله ذرات نهان می باشی <><> پرده بردار زرخ در تب و تابم یاهو *
* بر در میکده جویای تو باشم شب و روز <><> مدهی با دف و نی از چه جوابم یاهو *
* من گرفتار دل خویشم و آشفته یار <><> کرده آشفته تر از چنگ ور بابم یاهو *
* تا که در خلوت دل دلبر خود یافتم <><> هیچ فرصت ندهد چشم پر آبم یاهو *
* نیست اندر دل مشتاق بجز مهر علی <><> همچو زاهد نه پی درس و کتابم یاهو *
روش سلاطین و مرشدان صفویه
سلاطین و مرشدان بزرگ صفویه برای ترویج و تبلیغ تشیع و ولایت مولی (ع)، صلاح در آن دیدند، آن مائده فقر که آن روز اختصاص بخواص، بلکه اخص داشت، صلای عام داده، و ۴۴ طبقه از گروه کاسب کاران از طبقه ۳ و ۴ توده نیز، راهی بولایت پیدا کرده، و از نعمت ولایت بهره مند گردند. این ۴۴ گروه از قبیل شاطران و پهلوانان و طباخان و پاره دوزان و…، بعد از آنکه مهیا می شدند، برای قاپو گشی شدن (تشرف بفقر)، اول از آنها بیعتی گرفته، و بنام مفرد نامیده می شدند. مفرد بعد از آنکه تربیت میشد، و به تصفیه صفات و تذکیه اخلاق نائل می گردید، آنگاه برتبه دوم، بنام غزا (مجاهد دین) مفتخر میشد، و در معیت مرشد کامل (اعلیحضرت وقت)، با سایر مرشدان به غزوات دینی و حفظ استقلال تشیع به جهاد می پرداختند. پس از مراجعت از جنگ چه در حال زخمی بودن و چه فاتحیت، به رتیه سوم که صاحب علم یا صاحب اختیار نامیده می شدند، و در این مقام شخص فقیر صاحب اختیار بود، که یا در همان مقام خود، در مجامع یا سردم ها با استفاده از اشعار و مدح و منقب آل الله مشغول بوده، و یا اینکه خدمت مرشد کامل رسیده، و بطی مدارج هفت گانه فقر خاکسار کامیاب می گردید. که مقام اول لسان، مقام دوم پیاله خوردن، مقام سوم کسوت گرفتن، مقام چهارم گل سپردن، مقام پنج جوز شکستن در خانه حقیقت، مقام ششم چراغی گرفتن، مقام هفتم لنگ و خزانه داشتن، مرشد شدن است.
سردم ــ محلی بود که برای جمع نمودن فقرا آراسته می کردند، و به وصله های فقر یعنی کشکول و تبرزین و اره نهنگ و نفیر و مطلاق، که چوب چهل گره جنگلی باشد، و سنگ قناعت و سنگ تسلیمی و تسبیح هزار دانه و غیره تزئین می نمودند. یک نفر مرشد خاکسار را به آن محل دعوت می کردند. بالای سردم پوست تخت مرغزار اعلا می افراشتند، و درویش می نشست و در حضور او مشاعره و سخنوری می کردند، و می گفتند: هوحق یا علی مدد، صبح مردان یا ظهر مردان یا عصر مردان یا لیل مردان ساکن سردم، جمال حضرت درویش را عشق است. سپس بامر مرشد خاکسار اجازه مشاعره و سخنوری را شروع می کردند، حد می بستند و هر فقیری از آنطرف حد که با اراده عبور می نمود، باید به این درویش صاحب حد جواب گوید. مثلاً صاحب سئوال می کرد: درویش گل کدام بوستانی، باید جواب گوید: گل نیستم و خارم، و یا اینکه سئوال می کرد: تاج یا کشکول از که داری و از کجا بشما رسیده است، باید جواب گوید: که تاج از چه کسی بدین جانب رسیده است. البته با اشعار و هر آینه جواب نمی گفت، تاج و کشکول و وصله های دیگری، که او داشت و به پیکر خود حمایل کرده بود، از او می گرفت، و باین نحو خلق جمع می شدند، و از همین طریق فقرا، خلق را بنام علی و اولاد او آشنا می کردند.