چه گوارا چرا در ایران محبوب است؟

چه 2

شاید نخستین مطلب مستند افشاگرانه و در عین حال ضدآمریکایی از نحوه مرگ «چه» در ایران نوشته ای بود از میشل بوسکه در نوول ابزرواتور که دو ماه بعد از اعلام خبر کشته شدن او با عنوان «قاتلین ارنستو چه گوارا» که توسط هوشنگ کاووسی در مجله گین منتشر شد.

«سرهنگ های آمریکای لاتین و معلمین ایالات متحده، آنان باید به مجله تایم توجه کنند که نوشت از بین بردن چه گوارا مانع از بین رفتن راز و رمانتیسیسم او نخواهد بود.» (میشل بوسکه ترجمه هوشنگ کاووسی، مجله نگین آذرماه 46)گذشت سال ها نشان داد که حق با نویسنده مجله تایم بود. رمانتیسیسم چه گوارا نه تنها در غرب که در شرق و به خصوص ایران هم فروکش نکرد. این شیفتگی هم فقط مختص به جوانان انقلابی و پساانقلابی نبود، 40 سال بعد از مرگ او در نظامی اسلامی، دولتی شبه چپ با نگاه به آمریکا لاتین سر کار آمد و از فرزندان چه گوارا دعوت شد که به ایران سفر کنند.

محمد قوچانی در سرمقاله هفته نامه شهروند 15 مهر 86 در مطلبی به همان مناسبت، در توضیح نسل های مختلف گروندگان به سوسیالیسم در ایران به دو گروه متاخر اشاره می کند. «دسته ای که در پی قهرمان گمشده اش است که امروزین و خوش قیافه باشد، رو به سوی ارنستو چه گوار می آورد و روی تی شرت و پوستر مجله و دیوار خانه او را بت خویش می سازد.» او به آنها لقب «سوسول سوسیالیست» می دهد.

چه گوارا چرا در ایران محبوب است؟

این سوسول سوسیالیت ها فقط در ایران نبودند. آریل دورفمن نویسنده شیلیایی هم در مطلبی با عنوان «چه گوارا؛ قدیس بی دین جوانان عصر ما» ترجمه بهرنگ رجبی می نویسد: «در همان اکتبر 1967 که ارنستو گوارا، معروف به «چه»، در جنگل های بولیوی کشته شد، دیگر برای نسل من اسطوره ای بود نه فقط در آمریکای لاتین، که در سرتاسر دنیا، اعدامش در سن سی و نه سالگی در روستای والِگرانده فقط ر شهرت افسانه ای گوارا افزود. انگار قاتلان از مرده اش بیشتر از زنده اش می ترسیدند.

حالا بیشتر از چهل سال گذشته و قهرمان مرده مان کماکان، در خاطره جمعی مردمان زنده مانده، اما نه دقیقا آن طور که اغلب ما انتظارش را داشتیم، «چه» حالا بدل شده به هیبتی که همه جا هست: چهره اش از روی لیوان های قهوه و پوسترها زل زده به ما، ته دست کلید و لای جواهرات جرینگ جرینگ می کند. سر و کله اش وسط قطعه های راک اپرا و اجراهای هنری پیدا می شود.

این تقدس یافتن تصویرش همراه بوده با محو شدن تصویر واقعی این آدم، تصویری که افسانه و اسطوره آن را فرو خورده اند.»

ما را چه به «چه»

اما ماجرا در ایران فقط به مردمان محدود نشد. قوچانی در همان سرمقاله خود علاوه بر جوانان به گروه دیگری از احیاگران چه گوارا اشاره می کند. نسل جدید از دولتمردان «که چون عشق جوانان به نمادهایی از این دست را یافته اند به قاعده پوپولیسم مروج آن می شوند.» آن دعوت عجیب و پرسروصدا اما ناهمخوان با ایدئولوژی رسمی حاکمیت، از کامیلیو و آلیدا، دو تن از 5 فرزند «چه» همان طور که پیش بینی می شد نتایج عجیب تری هم به بار آورد.

بعد از آن که حاج سعید قاسمی سخنران مراسم از اعتقادات مذهبی چه گوارا به خدا و مسیح سخن گفت و کمونیسم را حزبی از زباله دان تاریخ دانست، آلیدا دختر چه گوارا پشت تریبون رفت و گفت: «لطفا همیشه سعی کنید اندیش های «چه» را از روی کتاب های اصلی مطالعه و پیدا کنید، پدر من هرگز از خدا صحبت نکرد و هیچ گاه با خدا ملاقات نکرد. ما ملتی سوسیالیست هستیم. ملت کوبا با اندیشه های سوسیالیستی آبدیده شده است.»

چه گوارا چرا در ایران محبوب است؟

او مشابه این پاسخ را در نشست دیگری به رحیم پورازغدی هم داد وقتی که سخن از نابودی کمونیسم زده و گفته بود چه گوارا هم مارکسیسم را بدون اشکال نمی دانسته است؛ آلیدا در جواب گفته بود: «نباید تاریخ را مورد خدشه قرار داد. کمونیسم هیچ وقت در جهان نتوانسته بروز و ظهور پیدا کند و آن چه در جهان در برهه هایی مطرح شده، نسخه هایی از سوسیالیسم بوده است. بنابراین نمی شود صحبت از نابودی کمونیسم کرد چرا که هنوز بروزی نداشته که از بین برود… باید به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم و به دنبال مشترکات باشیم.

من یک مسلمان نیستم ولی وقتی پا به ایران گذاشتم به هنجارهای ایرانی ها احترام گذاشتم و از حجاب استفاده کردم. اما شاید به این نوع پوشش اعتقادی نداشته باشم. من زنی هستم که علاقه مند به کونیسم هستم و به عنوان یک ایدئولوژی به آن احترام می گذارم. ضروری است که بشر به این هنجارها احترام بگذارد تا هم زیستی مسالمت آمیز امکان داشته باشد.»

وقتی چه گوارا «چه گوئه وارا» بود

شاید نخستین مطلب مستند افشاگرانه و در عین حال ضدآمریکایی از نحوه مرگ «چه» در ایران نوشته ای بود از میشل بوسکه در نوول ابزرواتور که دو ماه بعد از اعلام خبر کشته شدن او با عنوان «قاتلین ارنستو چه گوارا» که توسط هوشنگ کاووسی در مجله گین منتشر شد. کاووسی نه چریک بود و نه به آن معنا مارکسیست.

او درس خوانده فرانسه بود و منتقد فیلم. در ایران همه نه هنوز خبری از چریک های فدائی خلق بود و نه جنگ مسلحانه و چند سالی مانده بود که «چه» به الگوی مبارزه در ایران بدل شود. با این حال ترجمه او باعث شد همان شماره مجله گرفتار توقیف شود و بسیاری از نسخه های آن جمع شود. شاید اشارات مشخص نویسنده به نقش آمریکا در قتل «چه» عامل توقیف مجله شد. ترجمه کاووسی اما 12 سال بعد در دولت انقلابی بازنشر شد. آن زمان «چه گوارا» دیگر به یک اسطوره انقلابی شناخته شده در ایران بدل شده بود.

در ترجمه 12 سال قبال کاووسی اما املای نان ناشناخته «چه» به صورت «ارنستو چه گوئه وارا» آمده بد.

در این مطلب میشل بوسکه ثابت کرده بود که «چه» از جراحات ناشی از یک جنگ تن به تن چریکی با ارتش بولیوی کشته نشده است بلکه دقیقا بعد از دستگیری به قتل رسیده است. او جزییات کاملی درباره زمان و مکان و قتل چه گوارا، جزییات ماجرا و عملیات نظامیان بولیویایی برای محاصره «چه» و یارانش را می آورد.

در نوشته او اشارات مستقیم و غیرمستقیمی به نقش آمریکا در قتل «چه» شده بود. بوسکه می نویسد که او در 9 اکتبر 1967 نزدیک ظهر با شلیک گلوله ای در قلب به قتل رسید و قتل او تقریبا بیست ساعت بعد از اسیرشدنش اتفاق افتاده است. «قاتل او یک افسر بولیوی (بولیویایی) است که برابر دستور مقامات عالیه کشور وظیفه منفورش را اجرا کرده است.»

چه گوارا چرا در ایران محبوب است؟

برای اثبات مدعایش هم به سخنان دونفری که جسد را معاینه کرده اند و مصاحبه یک سروان بولیویایی از هنگی که گوارا را دستگیر کرد با یک روزنامه نگار استناد می کند. او به نقل از پزشک معاینه کننده جسد می نویسد که زمان معاینه تنها پنج ساعت از زمان توقف قلب می گذشته. شش گلوله به گردن و یکی از سمت چپ وارد سینه شده و قلب را سوراخ کرده و بدن او هنوز گرم بوده است و با چنین جراحتی فرد بیشتر از پنج دقیقه نمی تواند زنده بماند پس در حالی که «چه» یک روز قبل یعنی 8 اکتبر دستگیر شده بوده این ادعا که او از جراحات ناشی از زد و خورد کشته شده است بی مورد است.

روزنامه نگار ایتالیایی هم از سرگرد پرادو سوال می کند که وقتی او را دستگیر کردید جراحتی در قلبش داشت؟ او جواب می دهد: «من جراحتی ندیدم. می دانم که می گویند او را بعدا ما کشته ایم، اما حقیقت ندارد، ما سربازیم نه آدمکش.»

چه گوارا عادت به نوشتن خاطرات همان زمان از طریق یک افسر سیا با اسم رودریگرز که در آخرین ساعات قابل از مرگ با «چه» بوده و گویا مخالف کشتنش، به پنتاگون و سیا ارسال می شود.

چه گوارا الگوی مبارزه در ایران

«من دیگر معتقدم مبارزه مسلحانه تنها راه نجات خلق هایی است که برای رهایی می جنگند و در این اعتقاد پابرجایم.» (بخشی از نامه خداحافظی «چه» به پدر و مادرش قبل از رفتن به بولیوی.) این نامه اگرچه درد دل فرزندی با پدر و مادرش بود اما آن را تنها آنها نخواندند و نامه به ده ها زبان در جهان ترجمه و در کنار دیگر نوشته های «چه» بدل به وصیت نامه سیاسی او برای مبارزان ضدامپریالیسم حامی خلق های جهان شد.

در ایران این فقط چریک های فدایی خلق نبودند که از سوسیالیسم انقلابی «چه» الهام گرفتند و به دل جنگل زدند. بری مذهبی ها و ملی ها هم او الگو بود. عباس شیبانی از اعضای سابق نهضت آزادی گفته است: «کمتر انقلابی ای بود که در دهه های 50 و 60 نام چه گوارا را نشنیده باشد. روش مبارزه او قابل قبول بود و ما نیز از او الگو می گرفتیم. مبارزات او در ایران مشور بود اما از تفکرات او شناخت چندانی نداشتیم.» (شهروند امروز، مهر 86)

مرحوم عزت الله سحابی هم گفته بود: «در زمان انقلاب همه چه گوارا را به عنوان یک مبارز مقاوم قبول داشتند. وقتی کشته شد در ایران برای او مراسمی در نظر گرفتیم تا ویژگی های برجسته او تبیین شود.» (همان)

حتی غلامحسین کرباسچی گفت بود که در زمان دانشجویی به خاطر تکثیر جزوات و کتاب های چه گوارا بازداشت شده و کتک خوره است: «آن زمان برای دانشجویان خواندن خاطرات روزانه چه گوارا در بولیوی جذابیت زیادی داشت. برای همین این جزوات را بازنویسی می کردیم و دست به دست میان دانشجویان می چرخید.

در همین چرخه بود که یکی از آقایانی که الان هم سمتی دارد من را لو داد و پیرو آن بازداشت شدم؛ اما چون بازجوها می دانستند که من بچه مذهبی هستم و با رویکردی انتقادی این کتاب را می خوانم برخوردهای شدید مثل برخوردهایی که با دانشجویان چپ می شد، در انتظار ما نبود.» (همان).

چه گوارا چرا در ایران محبوب است؟

کتابی که از نگاه کرباسچی جوان و دیگر جوانان انقلابی خواندنش جذاب بوده؛ دست نوشته خاطرات روزانه چه گوارا طی دو سال جنگ چریکی در بولیوی است. او بعد از همراهی با کاسترو در برانداختن رژیم باتیستا و به قدرت رسیدن کمونیسم در کوبا در سال 1959، مدتی در اجرای اصلاحات اجتماعی اقتصادی با کاسترو مشارکت کرد و حتی به ریاست بانک صنعتی وزارت صنایع کوبا هم رسید.

شش سال بعد اما به یکباره همه چیز را رها کرد و از انظار پنهان شد. بعدا در نامه ای به کاسترو نوشت که چون دیگر ملل خواستار استفاده از تجارب او به عنوان چریک در جنگ های آزادی بخش هستند تصمیم گرفته در کنار آنها پیکار کند.

او در سال 1966 مخفیانه به بولیوی رفته بود تا یک گروه چریکی را در سانتاکروس سازمان دهد و رهبری کند. یازده ماه همراه آنها بود و دوشادوش آنها پیکار کرد. گروه کوچک او یک سال بعد به محاصره دسته خاصی از ارتش بولیوی درآمد. بعد از پیکاری خونین بیشتر یارانش کشته شدند و خودش هم زخمی و اسیر و یک روز بعد توسط ارتش بولیوی تیرباران شد.

«چه» الهام بخش

«س: چرا هنوز هم «چه» برای تو تصمیم می گیرد؟ ج: چون سرخ ترین شکوفه فقیرترین باغ های جهان بود، ارنستو» (علیشاه مولوی)

چه گوارا، اما فقط الگوی انقلابی جوانان و در برهه ای برخی دولتیان ایران نبوده است. تا همین امروز دستمایه یا الهامبخش فعالان هنری و اجتماعی هم بوده است. مثلا سال گذشته حمیدرضا نعیمی نمایشنامه نویس و کارگردان از نگارش نمایشنامه «چه گوارا» خبر داد. او گفته بود که این نمایشنامه را بعد از 2 سال پژوهش درباره این شخصیت نوشته که تاکنون اجرا نشده است. چندی قبل هم مستند «خداحافظ ارنستو» با عنوان اولین فیلم بلند مستندی است که در ایران درباره چه گوارا ساخته شده، در باشگاه مستند انجمن تهیه کنندگان سینمای مستند به نمایش درآمد.

این فیلم را که روایتی است مستند از زندگی و افکار ارنستو چه گوارا، پویان شاهرخی ساخته است. بسیاری از شاعران ایرانی با گرایش های چپ در دهه های گذشته از این مبارز انقلابی الهام گرفته اند. «آریلدورفمن» شاعر و نویسنده شیلیایی مطلبش با عنوان «چه گوارا، قدیس بی دین جوانان عصر ما» را با یک هشدار به پایان می برد: «قدرتمندان زمین باید حواس شان را جمع کنند: پس این تی شرت هایی که سعی کرده ایم او را محصورشان کنیم، چشمان چه گوارا همچنان بی قرار مشتعل اند.»

هفته نامه صدا

Check Also

بیست تصویر و بیست جمله قصار از بزرگان: از آدری هپبورن و اسکورسیزی، تا وارهول و وینفری

  در دنیای شگفت انگیزی زندگی می کنیم اما هیچکس شاد نیست! دنیا به طرز …