گفتگوی مفصل با دیوید گیلمور

MOJO - October 2015

جدا از گفتگوی جذاب گیلمور با مجله مو، از شما دعوت می کنم که دانلود و شنیدن این قطعه را از دست ندهید. اثری در این حد، به سادگی و هر روز، باز تولید نمی شود. چیزی از وجه روحانی دنیای آقای گیلمور، به معصومیت بیتلز اضافه شده است. قطعه های خود گیلمور در آلبوم تازه اش از جمله

The Girl In The Yellow Dress

و

Rattle That Lock

هم که جایگاه خودشان را دارند.

دیوید گیلمور حدود دو سال پیش مهربانانه نسخه بازخوانی شده ترانه Here, There And Everywhere را برای مجله موجو فرستاد. این ترانه در نسخه ماه اکتبر مجله در یک سی.دی مجانی ارائه شده است.

گیلمور به موجو می‌گوید: “واقعا آرزو داشتم در بیتلز حضور می‌داشتم. آنها به من یاد دادند چگونه گیتار بزنم، همه چیز را از آن‌ها آموختم. صدای پائین، بخش اصلی ترانه، ریتم، همه چیز. آن‌ها فوق‌العاده بودند.”

این علاقه در بازخوانی همراه با هارمونی ترانه برگرفته شده از آلبوم سال 1966 گروه بیتلز با عنوان Revolver توسط گیلمور و پسرش جو مشخص است. این سی. دی با گفتگوی مفصل تام دویل خبرنگار مجله موجو در منزل گیلمور، مکانی مناسب با در نظر گرفتن آلبوم بعدی او که اولین آلبومش در نه سال اخیر است و در آن دیوید با همسرش پالی سمسون همکاری کرده است، همراه شده است.

متنی که در ادامه می آید، مشروح این گزارش و گفتگوی کامل و متفاوت و جالب با عضوی از یکی از بزرگ‌ترین گروه‌های تاریخ است.

 

دیوید گیلمور در ورودی مسیر پر از شن خانه ساده‌اش در غرب ساسکس همراه با یک تی‌شرت ساده و شلوار جین مشکی از ما پذیرایی می‌کند. او درباره اینکه چرا پابرهنه به استقبال ما آمده با پوزخندی می‌گوید: “من این را مثل رفلکسولوژی (بازتاب‌شناسی) می‌بینم.”

او ما را به وسیله پله‌های چوبی به طبقه دوم خانه‌اش و استودیویی که پر از کتاب‌هایی درباره پینک فلوید و یک نقاشی رنگ روغن از ایستگاه باترفلای پاور (کاور آلبوم Animals گروه) است و باعث زیبایی استودیو شده هدایت می‌کند.این جا یک محیط پر از خلاقیت و البته شلوغ است و یکی از سه استودیویی، به همراه مرکز ضبط مدینا و استودیوی آستوریا و استودیوی دیگری در لندن، است که دیوید برای ضبط چهارمین آلبوم سولوی خود با عنوان Rattle That Lock از آن استفاده کرده است. او توضیح می‌دهد که می‌تواند اتاق نشمینی که یک ششم این جا هست را هم به مکانی برای زندگی تبدیل کند. به نظر می‌رسد که گیلمور علاقه دارد تا زندگی خود را نسبتا ساده و به دور از هیاهو نگه دارد هرچند آثار هنری زیبایی در همه جای خانه وجود دارد.

به داخل خانه ساده‌اش بر می‌گردیم. مهمانان در راهرو با نقاشی پر زرق و برق جاناتان یئو با نام Cliff And Mary مورد استقبال قرار می‌گیرند چون این اولین چیزی است که بعد از ورود به خانه جلب نظر می‌کند. این نقاشی صورت آقای ریچارد و خانم وایتهاوس را به نمایش می‌گذارد. گیلمور در حالی که با عینک هوشمند الکترونیکی که قابی به رنگ آبی دارد به اثر نگاه می‌کند می‌گوید: “این واقعا شاهکار هست.” پسرش جو در آشپزخانه گرم و نرم و البته شلوغ و کمی کثیفش روی صندلی لم داده و در حال نواختن گیتار آکوستیک است و پولی سمسون، همسر نویسنده و شاعرش، لبخندزنان و در حالی که مشغول کشیدن سیگار است به ما سلام می‌کند. این زوج، بیست و یک سال است که با هم در این خانه زندگی می‌کنند و به نظر می‌رسد به مرحله‌ای رسیده‌اند که خلاقیت و زندگی خانوادگی‌شان را به اوج رسانده‌اند. گیلمور می‌گوید: “من و پولی اولویت‌های جداگانه‌ای برای زمان کاری‌مان داریم. او بعضی وقت‌ها کتاب می‌نویسه و من کاری انجام نمی‌دم. وقتی بچه‌ها به مدرسه می‌رن من می‌تونم به استودیو برم و کار کنم. اما باید هر کاری که انجام می‌دم رو به موقع تموم کنم تا براشون شام درست کنم. “سمسون اشاره می‌کند: “یکی باید مواظب بچه‌ها باشه.” و گیلمور ادامه می‌دهد: “بنابراین به نوبت کارهامون رو انجام می‌دیم. یک سال هست که همسرم مواظب بچه‌ها هست و من از نظر خلاقیت، فضا و آزادی عمل بیشتری دارم که کارهام رو انجام بدم.”

این نوع زندگی باعث نه سال فاصله افتادن بین آلبوم آخر دیوید با نام Rattle That Lock و آلبوم سولوی قبلی‌اش با نام On An Island که در سال 2006 عرضه شد و کارهایی که در طول این نه سال انجام داد شده است. او برای این کار دلیل می‌آورد: “در اواخر دوران حرفه‌ای‌ام احساس کردم خوبه که یک مقدار جاه‌طلبی کمتری داشته باشم. ولی این مانع نشد که ساعت‌های زیادی رو به کارم اختصاص ندم و با وسواس به چیزی که الان آماده شده نرسم.”

فاصله طولانی بین دو آلبوم آخرش می‌تواند این طور توجیه شود که دیوید با 69 سال سن _و چهل و هفت سال بعد از حضور در دومین آلبوم گروه پینک فلوید با عنوان A Saucerful Of Secrets در سال 1968_ همچنان پروسه تولید موسیقی را برای خودش پر رمز و راز می‌داند. او با همان خونسردی ذاتی‌اش توضیح می‌دهد: “من از اول تا الان در مورد حالت روحی و روانی‌ام اشتباه کردم. یک روز فکر می‌کردم که فرمولش رو پیدا کردم و می‌دونم که چه جوری باید کارم رو انجام بدم ولی واقعا اینطوری نبود. هر بار وضع فرق می‌کنه. هنوز نمی‌دونم چه جوری باید یک آلبوم رو ضبط کنم.”

رویکرد حسی و آرام دیوید گیلمور را می‌توان در اوایل دوران موسیقیایش در اواخر دهه پنجاه و ابتدای دهه شصت میلادی پیدا کرد. جوانی متولد کمبریج که عاشق الویس پریسلی و برادران اورلی بود و به عنوان یک گیتاریست با استعدادی ذاتی که با وسواس زیاد به ساز خود دلبسته بود به تدریج از همه چیزهای اطرافش نکاتی آموخت تا سرانجام نواختن سبک گیتاری که سرشار از امید و زندگی بود برسد. به استودیو بر می‌گردیم، جایی که او بر یک صندلی گرد تکیه کرده و جرعه‌ای آب می‌نوشد و به گذشته‌ها بر می‌گردد.

david-gilmour-9

هنوز می‌تونی اولین انگیزه انتخاب کردن ساز گیتار رو به خاطر بیاری؟

آره. من گیتار رو از پیت سیگر که استاد گیتارم بود و پدرو مادرم در چهارده سالگی برام انتخاب کردن یاد گرفتم و اون اولین چیزی رو که بعد از کوک کردن گیتار به شما یاد می‌ده، که بی‌نهایت ارزش داره، آموزش آکورد D هست و این که چطوری یک ترانه رو فقط با همون آکورد بخونی و اجرا کنی. بنابراین خوندن و همراه کردن خودم با این جریان اولین چیزی بود که واقعا می‌خواستم انجامش بدم و این قبل از زمانی بود که تصمیم گرفتم ترانه‌های ملودیک رو با گیتار یا تک‌نوازی اجرا کنم. بعد از اون هم که گروه The Shadows تشکیل شد. منظورم این هست که هزاران چیز مختلف یک دفعه به سمت تو و ذائقه موسیقیاییت هجوم میارن. آخرش هم یک چیز رو با کپی کردن از کار مردم مختلف با سلیقه‌های متفاوت به وجود میاری.

بعد هم که مفتی رفتی لندن برای این که گروه The Who رو توی کلاب Marquee ببینی…

آره. ما مجانی به لندن می‌رفتیم که آدم‌های مختلفی رو ببینیم. یادم میاد یک بار رفتم که گروه اسپنسر دیویس رو به همراه استیو وینوود وقتی 16 سال یا همین حدودا سن داشت ببینم. برای دیدن جورجی فیم رفته بودم. The Who یک گروه فوق‌العاده با اجرای زنده بی‌نظیری بودند.

و در سال 1967 با جیمی هندریکس در پاریس ملاقات کردی؟

قبلا هم اجرای زنده اون رو تو یک کلاب به اسم بلیسس که در جنوب کنسینگتون بود دیده بودم. اون با گروه Brian Auger and the Trinity و جولی دریسکول در حال خوندن بودن. اون جای به این کوچکی با آدم‌های بیتلز و استون روزز پر شده بود و به خاطر همین فکر می‌‌کردی باید یک خبری باشه. بعد این بچه اومد و گیتار مخصوص راست‌دست‌ها رو اشتباهی گرفت ولی از اولش واقعا مثل یک پدیده بود. بعدا من تو پاریس زندگی می‌کردم و یکی از کارهای دیگم (به غیر از کار با گروه پاپی که به اسم Jokers Wild تشکیل داده بودم) این بود که غروب یک روز اونو دور پاریس بگردونم و اوقات خوبی رو براش بسازم و اون خیلی دوست‌داشتنی، خوب و خجالتی به نظر می‌رسید.

اون زمان رقابت خیلی سختی بین گیتاریست‌ها وجود داشت. زمانی که بک، کلاپتون و هندریکس کار می‌کردن. وقتی صحبت گیتار زدن می‌شد به اندازه اون‌ها اهل رقابت بودی؟

(بعد از چند لحظه فکر کردن) آه…نه، فکر نمی‌کنم اونجوری بودم. من اون چیزی که شما گیتاریست ناب می‌دونین نبودم. زیاد سعی نمی‌کردم مثل این‌هایی که اسم بردی باشم. می‌خواستم بزرگتر باشم و به همه چیز از یک منظر وسیعتر فکر کنم.

به نظر می‌رسید سبکی که توسعه‌اش دادی با شخصیتت -متفکر، ریلکس و بدون تظاهر- جور در می‌اومد…

خب، من فکر نمی‌کنم که زیاد اهل تظاهر باشم. انگشت‌های من هم که اونقدر سریع و هماهنگ نیستن (با لبخند).

david-gilmour-7

* ورود سیلمور به پینک فلوید و خروج پیش‌بینی نشده برت از گروه، قبلا در جاهای مختلف مورد بحث قرار گرفتند. همچنین بازسازی و ظهور مجدد گروه و خلاقیت فراوان‌شان هم به دقت در مجله‌های موسیقی مورد بحث قرار گرفته‌اند. هر چند داشتن امتیازی برابر و گرفتن پول برابر با راجر واترز به عنوان یکی از اعضای اصلی گروه، از آلبوم Animals در سال 1977 به بعد، سخت بود. واترز شروع به اداره و کنترل گروه کرد. در حرکتی که به نظر کاملا تصادفی نمی‌رسید دیوید گیلمور آلبوم اول و سولوی خودش را که به سرعت ضبط شده بود و گذر زمان نشان داد که مثل نگینی درخشان بود منتشر کرد. بعد از آن فقط چند آلبوم سولو از او منتشر شده است: About Face که نحوه تولید و گرایشات موسیقیایش کاملا با مذاق طرفداران موسیقی در آن دهه سازگار بود و آلبوم فوق‌العاده زیبای On An Island. آیا تغییر نگرش اولیه گیلمور در نخستین آلبوم سولویش راهی برای فرار کردن از اتفاقات به وجود آمده بود؟ جوابش خیلی دشوار است. *

چرا احساس کردی که باید اولین آلبوم سولوی خودت با عنوان David Gilmour رو در سالب 1978 عرضه کنی؟ آیا از بار سنگین مسئولیت و تحولات پینک فلوید خسته شده بودی یا احساس می‌کردی از پسش بر نمیای؟

…می‌دونی، ما زمان زیادی رو برای تولید یک آلبوم صرف می‌کردیم. یک روند خیلی دشوار بود و من احساس کردم خیلی بامزه هست که خیلی سریع از این کار دست بکشم و علاقم رو به شکل فردی امتحان کنم. این دلیلی بر نارضایتی یا ناامیدی من از اونچه که در گروه می‌گذشت نبود. این یک ارائه متفاوت با جهت موسیقیایی متفاوت بود، یک جور امتحان کردن. واقعا ازش لذت بردم و لحظه‌های قشنگی توش وجود داشت و هنوزم برام وجود داره. البته لحظات شرم‌آوری هم توش وجود داشتن (لبخند). About Face یک آلبوم کاملا متفاوت بود. مراحل تولیدش فرق می‌کرد و خیلی به موسیقی راک نزدیک‌تر بود.

علاقه‌ای به اون آلبوم داری؟

دوباره باید بگم که لحظاتی توی اون آلبوم وجود داشتند که عاشق‌شون بودم. فکر می‌کردم که می‌خوام به موسیقی راک روز نزدیک بشم ولی بی‌خیالش شدم. مثل بعضی وقت‌ها که فکر می‌کنی: اوه، یه روزی یه ریمیکس از این آلبوم رو منتشر می‌کنم و شاید آلبوم سال 1987 پینک فلوید به اسم A Momentary Lapse Of Reason موقعی بود که از دست خیلی از قید و بندهایی که ولم نمی‌کردن خلاص شدم.

وقتی آلبوم About Face منتشر شد آینده پینک فلوید مشخص نبود. آیا واقعا اون یک تلاش واقعی برای تثبیت خودت به عنوان یک ستاره سولو بود؟

من به عنوان یک گزینه جایگزین بهش فکر می‌کردم؟ نمی‌دونم. چیز زیادی ازش یادم نمونده. حداقل هیچوقت به این فکر نکردم که پینک فلوید با اون عظمتش یک روزی متوقف بشه. با وجود اینکه راجر واترز این خواسته رو داشت و دنبالش می‌کرد، می‌دونی، دوره تولید آلبوم The Final Cut سال 1983 گروه، دوره خیلی سختی بود. بنابراین فرار کردن به سمت یک پروژه سولو احتمالا انگیزه من برای خلاص شدن از این وضعیت بود.

david-gilmour-3

به نظرت حرف من درسته که ترانه I’m Right از آلبوم About Face ظاهرا درمورد راجر واترز نوشته نشده بود ولی به نظر می‌رسه که در آخر، هدفش اون بود؟

آره، من فکر می‌کنم اینجوری بود. تو وسوسه می‌شی که به خودت اجازه بدی تا نارضایتی‌ات رو یک جوری بیان کنی و نشونش بدی. من در مجموع فکر می‌کنم که اون یک ایده ضعیف بود و اگه دوباره زمان برگرده احتمالا این کار رو انجام نمی‌دم. غیرممکنه که ناله و ابراز نارضاتی‌ات رو درباره نابرابری و بی‌عدالتی توی زندگی نشون ندی (لبخند).

تو واقعا با آلبوم On An Island گام بزرگی برداشتی به خصوص به خاطر اینکه قصد نداشتی دوباره با پینک فلوید کار کنی، مگه نه؟ آیا این واقعا یک آفرینش خلاقانه به خاطر نه گفتن به گروه نبود؟

این بیست سال پیش با پینک فلوید اتفاق افتاد. بعد از آلبوم The Division Bell کارم با گروه تمام شده بود چون خسته شده بودم. اما برای آلبوم Endless River فکر کردیم وقتشه یه کاری بکنیم و یه چیزی منتشر کنیم. من اشتباها فکر کردم که می‌تونم بقیه اعضای گروه رو به جلو هل بدم که اکثر کارهای آلبوم رو انجام بدن و بعد بیام جلو و آخر کار یک نظارتی داشته باشم.

که دقیقا اتفاقی نبود که در نهایت افتاد…

(لبخند). یک آرزو بود. اینجوری نبود؟ منظورم این هست که ذهن‌هایی به هم پیوند خوردن تا چیزی را به وجود بیاریم. همون چیزی که در طول این مدت گروه پینک فلوید رو به اشکال مختلف متحد نگه داشته بود و این یک غرور احمقانه بود که فکر کنی می‌شه این کار رو بدون تو انجام داد. بدون کسی که در یک دورنمای کلی همه زندگیش رو برای این گروه گذاشته بود.

نه سال فاصله بین دو آلبوم On An Island و Rattle That Lock وجود داشت. احساس نکردی این مدت بدون هیچ هدف خاصی گذشت؟

چرا، واقعا فکر کردم. من واقعا قصد داشتم حداکثر سه یا چهار سال بعد از On An Island یک آلبوم دیگه منتشر کنم ولی نه سال طول کشید. خدایا، من راندمان بالایی ندارم.

david-gilmour-8

* علیرغم تحمل بار بزرگ مسئولیت نگه داشتن میراث پینک فلوید، به نظر می‌رسید گیلمور از خودش راضی باشد. با توجه به آن که او عضو گروهی بود که در زمانی دچار اختلاف شده بودند و کارآمدی گذشته را نداشتند برای دو آلبوم On An Island و Rattle That Lock تیمی با کیفیت و سازگار با شرایط خاص را به خدمت گرفت. فیل مانزانرا یکی از تهیه‌کنندگان و عضو سابق گروه Roxy Music، رادو کلوز گیتاریست و دوست دوران کودکی گیلمور، گای پرت از بیسیست‌های گروه پینک فلوید، دیوید کراسبی، گراهام نش، جولز هالند و رابرت وایات با او کار کردند. هر چند میزان تضاد بین دو آلبوم کاملا مشخص است. Rattle That Lock تنوع بیشتر و حالت تهاجمی بیشتری داشت. پنج تا از ترانه‌های آلبوم توسط پالی سمسون، که از سال 1994 و با آلبوم The Division Bell با همسرش همکاری می‌کند، نوشته شده‌اند در حالی که گیلمور نسبتا تنبل تنها دو ترانه آلبوم را به طور کامل نوشت. *

همکارهات می‌گن توی استودیو خیلی با سازماندهی و دقیق و منظم کار می‌کنی. آیا گرفتار بیماری اختلال وسواسی- اجباری شدی؟

قطعا! من زمان زیادی رو برای جزئیات می‌گذارم و از روند کار لذت می‌برم.

اما آیا دچار سرخوردگی، بن‌بست یا کمبود خلاقیت هم شدی؟

لحظه‌های زیادی از تردید و سرخوردگی توی کار من وجود دارن. لحظه بن‌بست رو تا حالا واقعا تجربه نکردم. چرا، بعضی وقت‌ها که دارم ترانه می‌نویسم احساس به بن‌بست رسیدن می‌کنم و برام سخت می ‌شه که دوباره خودم رو به حالت قبل برگردونم.

دو ترانه‌ای که برای این آلبوم نوشتی خیلی شخصی هستن_Faces Of Stone درباره روزی هست که با مادرت سپری کردی وقتی تشخیص داده شد که زوال عقلی داره. Dancing Right In Front Of Me درباره بیم و امیدهات برای بچه‌هاته. آیا واقعا وقتی انقدر احساسات شخصیت بروز پیدا می‌کنه مجبور می‌شی اونها رو تو قالب یک ترانه بنویسی؟

آره، خیلی سخته درباره چیزی بنویسی که معنای خاصی برات داره. ایده‌ای که بازتاب دهنده چیزهایی باشه که برای بچه‌هات می‌خوای و درموردشون امید داری و این که خسته‌کننده یا آمرانه هم نباشن. Faces Of Stone چیز عجیب و غریبی بود چون من یک رابطه سختی با مادرم داشتم. من به هیچ وجه پسری نبودم که ازم ستایش بشه یا عاشقم باشن. ولی چیزهایی هست که می‌خواستم از خاطره‌های مختلف که از او با خودم داشتم بنویسم و به یک آرامشی برسم.

ترانه A Boat Lies Waiting، که به وسیله پولی نوشته شده، درباره ریکی رایت هست و با صدای اون که درباره مرگ صحبت می‌کنه شروع می‌شه: “مثل اینکه بری توی دریا/ هیچی وجود نداره…”

من به خاطر یک علت کاملا متفاوت دنباله حرف‌های ریک بودم. قطعات پیانو مثل یک موج بودند و صحبت‌های ریکی مثل یک قایق. اون عملا توی قایقش زندگی می‌کرد و در سراسر مدیترانه و اقیانوس اطلس قایقرانی می‌کرد. اون ذاتا دریانورد و اهل تعریف کردن این داستان‌ها بود و من نبودم و فکر نمی‌کنم پالی هم مثل اون باشه و ما دنبال راهی برای روایت اتفاقی (در قالب یک آلبوم) بودیم که برامون به وجود اومد. این چیزها تو رو مجبور می‌کنن که احساس‌شون کنی. پالی می‌گه هیچوقت به خاطر متن ترانه‌ها جرو بحث نمی‌‌کنی (لبخند). آره، اون همیشه راست می‌گه. اون به مرحله‌ای رسیده که دیگه درباره افکار من پیشگویی نمی‌کنه.

از نظر کسانی که باهاشون همکاری کردی، سخته کسی رو پیدا کنی که تحت تاثیر شهرتت قرار نگیره و به هر چیزی که پیشنهاد می‌دی جواب مثبت بده؟

آره، سوال سختیه. من این رو توی شخصیت پل (مک کارتنی) دیدم. تو باید قضاوت خودت رو داشته باشی و به حرف کسانی که مخالف نظرت فکر می‌کنند احترام بگذاری. به خاطر همین خوبه که به حرف‌های پالی گوش بدی. اون هیچوقت حرف الکی نمی‌زنه. این گارانتی شده است (لبخند).

david-gilmour-6

* این یک رابطه کاری است که به نظر دو طرفه می‌رسد. بعدا که گیلمور و سمسون در باغ خود برای گرفتن عکسی با تام اولدهام، عکاس مجله موجو آماده می‌شدند این زوج برای آنکه خلاقیت خود را نشان دهند کاملا با یکدیگر راحت بودند: “درباره متن این ترانه چی فکر می‌کنی عزیزم؟” ، و سمسون در حالی که وانمود می‌کند در حال سیگار کشیدن است می‌گوید: “خیلی چرت.” اما با آلبوم دیگری که در راه است به نظر می‌رسد این زوج دوباره به مسیر خلاقیت‌شان برمی‌گردند. برای گیلمور که سال دیگر هفتاد ساله می‌شود هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد. برای فردی با این سابقه طولانی در زندگی حرفه‌ای، شما نمی‌توانید آن را تنفسی دوباره بخوانید. شاید نفسی طولانی‌تر؟ گیلمور با لبخندی جواب می‌دهد: “یک چیزی مثل اون، دیگه تعدادش از دستم در رفته.” *

david-gilmour-2

عاشق دیوانه وار گروه بیتلز و Here, There And Everywhere

“حدودا ده سال قبل ضبط شد. من و پسرم جو برای خوندن این ترانه خیلی تمرین کردیم. او واقعا به صورت ذاتی استعدادی خوبی در خوندن داره. من ترانه‌های زیادی رو با بچه‌ها بازخونی کردم. اونها ترانه را می‌خوندند و من فقط باهاشون همراهی می‌کردم. من عاشق این اثر هستم. متنش خیلی خوبه. گروه بیتلز بخشی از پروسه آموزش موسیقی به من بودند. من عاشق این بودم که کارهاشون رو با دقت و موشکافی بررسی کنم و ببینم چه جوری به این مرحله رسیدند و می‌خواستم مرتب ازشون یاد بگیرم. اولین باری که این کار رو کردم سال 1979بود که به استودیوی شماره دو ابی رود رفتم و می‌دونستم اونجا پر از دوریبین هست و Back To The Egg رو اجرا کردم. همه جور مشکلی اونجا پیدا می‌شد چون اونهایی که توی استودیو بودند نمی‌دونستند که داره ازشون فیلمبرداری می‌شه. من No More Lonely Nights رو که برای آلبوم سال 1984 Give My Regards to Broad Street ضبط شده بود اجرا کردم و بعد از اون ما Run Devil RUN که سال 1999 عرضه شد رو خوندیم. پل (مک‌کارتنی) به من گفت حاضری تو کلاب Cavern بخونی و من هم گفتم به شرط این که I Saw Her Standing There رو اجرا کنی. اونم شروع کرد به غر زدن… ولی در نهایت انجامش داد. اجرا در کلاب Cavern به همره پل فوق‌العاده بود. من باید این کار رو انجام می‌دادم.”

david-gilmour-1

 

Check Also

معماری عهد باستان

معماری عهد باستان فلات ایران، محل اقامتگاه های کوهستان کهن است که تاریخ آن به …