«ما مردمان خشنی هستیم»! اگر این جمله تا به حال نوعی قضاوت اخلاقی بود و در آن تردید می کردیم، حالا پژوهش ها و آمارها نشان می دهند که چندان هم بیراه نیست. خشونت روز به روز در حال افزایش است، ولی بروز و نمود آن فرق کرده است. ما از «خشن»های فعالی که زد و خورد می کردند و از سلاح های سرد برای درگیری استفاده می کردند، تا حدی تبدیل شده ایم به «خشن»های منفعلی که به شکل های مختلفی در اجتماع و در فضاهای مختلف از جمله فضای مجازی خشونت خود را نشان می دهیم.
خشونت فیزیکی خشونتی است که موجب حمله به دیگران می شود یا خشونت های پنهانی که در خلوت های خانگی علیه زنان صورت می گیرد. خشونت شکل دیگری نیز به خود گرفته است که حتی خیلی دور از ما نیست، ما هر روز و هر لحظه در گوشی های تلفن همراه، اپلیکیشن های پیام رسان و شبکه های اجتماعی، شکل جدیدی از خشونت را به خود می بینیم؛ «خشونت کلامی». اجازه دهید ابتدا درباره علت این خشونت ها صحبت کنیم و بعد به سراغ راهکار برویم.
چرا پرخاشگری می کنیم؟
* هویت زدایی
چه طور می شود که ما در خیابان ها و فضای مجازی این گونه پرخاشگری می کنیم؟ یکی از دلایل خشونت در چنین فضایی، احتمالا «هویت زدایی» است. آن ها که در خیابان ها و پشت فرمان پرخاشگری می کنند یا آن ها که با گوشی تلفن همراه شان به پرخاشگری کلامی مشغول هستند، هر دو از یک شیوه برای خشونت خود استفاده می کنند؛ به نظر می رسد این ابزارها «هویت» آن ها را می گیرد.
اجازه دهید مثالی بزنم. در تحقیقی از افراد داوطلب خواستند تا فردی که از همکاران محققان بود را کتک بزنند. وقتی صورت فرد پوشانده شده بود و داوطلبان چهره او را نمی دیدند، پرخاشگری بیشتری از خود نشان می دادند، تا زمانی که از آن ها می خواستند مستقیم به چشم های طرف مقابل حداقل به لحاظ ظاهری برای ما مشخص نیست، ما میل بیشتری برای خشونت داریم، تا زمانی که او را به طور مستقیم می بینیم.
* تحمل ناکامی پایین
خشم عموما از احساس «ناکامی» به وجود می آید. بعضی ها اصولا یاد نگرفته ایم که ناکام شویم. مثلا خیلی از والدین اجازه نمی دهند که کودکانشان شکست بخورند، اجازه نمی دهند ناکامی را تجربه کنند، هر چه کودک طلب می کند را برآورده می کنند، با این بهانه که نمی خواهند کودکشان احساس کمبود کند. ولی واقعیت این است که آن ها را از یک مهارت اساسی دور می کنند، مهارت «تحمل ناکامی».
* تهدید «خود»
در واقع یکی از دلایلی که عصبانی می شویم این است که می خواهیم از خودمان دفاع کنیم. یعنی «خود» روانشاختی مان را در خطر می بینیم و برای دفاع از «فردیت»مان پرخاشگری می کنیم. چنین احساسی را احتمالا تمدن در ما به وجود آورده است. پیش ترها در مواقع خطر فیزیکی و جسمانی پرخاشگری می کردند، لوی حالا که تمدن، تا حد زیادی خطرها و حمله های جسمانی را کاهش داده، بیشترین احساس تهدید، تهدید روان شناختی است؛ تهدید «موجودیت» روانی. چنین تهدیدهایی می تواند در دنایی واقعی وجود داشته باشد، یا اصولا در دنیای درون روانی ما اتفاق افتد و متفاوت با دنیای واقعی باشد.
بعضی وقت ها دلیل این که ما خشمگین می شویم این است که موقعیت یا الگوهای ارتباطی ما سازگار نیست و احتمالا یادآور لحظه هایی در تاریخچه زندگی مان است که گیر افتاده ایم، رنج کشیده ایم یا احساس های ناخوشایندی را تجربه کرده ایم.
اجازه دهید مثالی بزنم. مثلا زمانی که در ارتباط بین فردی مورد تایید قرار نمی گیرید، و خشمگین می شوید، درواقع اتفاقی که می افتد این است که چیزی در درون شما ناکام می شود، شاید این اتفاق یادآور «نادیده» گرفته شدن هایی باشد که در کودکی از سمت پدر یا مادرتان داشتید، و حالا موقعیت کنونی، راه انداز احساس های ناخوشایندی شده که در آن زمان تجربه می کردید. در واقع گاهی خشم می تواند ما را با بخش هایی از خودمان آشنا کند.
* خودشیفتگی
«موضع برتر» و حفظ آن، سویه دیگر این ماجراست. در آسیب شناسی اختلال های روانی، افرادی که دچار اختلال خودشیفتگی هستند، عموما بیشتر از افراد دیگر خشمگین می شوند، چون که بیشتر از دیگران «خودِ» روانشناختی شان تهدید می شود.
چرا که آن ها تلاش دارند تا به شکل افراطی، نقص های درون روانیشان را از دیگران پنهان کنند، با اعتماد به نفس افراطی. برای آن ها دیده نشدن نقص هایشان مهم است، و وقتی ناکام می شوند، درواقع بخشی از نقص هایشان دیده می شود، انگار که چیزی که تلاش دارند از خودشان در ذهن دیگران به جا بگذارند، مورد پذیرش قرار نمی گیرد، بنابراین خشمگین می شوند.
چگونه با خشم کنار بیاییم؟
قرار نیست خشم را از بین ببریم. خشم یکی از هیجان های اصلی انسان هاست و در طی هزاران سال همیشه برای بقای نسل بشریت یاری رسان بوده است. درواقع شاید اصطلاح «کنترل خشم» چندان هم جالب نباشد، من ترجیح می دهم از اصطلاح «مدیریت خشم» استفاده کنم در راستای «کنترل پرخاشگری». چرا که پرخاشگری نمود رفتاری خشم است که چندان مناسب موقعیت ها نیست و احتمالا آسیب رسان است.
1- به نشانه های بدنی خشم آگاه باشید
اگر گُر گرفته اید و احساس می کنید داغ شده اید، اگر پوستتان سرخ شده، اگر نفس هایتان سریع تر شده، اگر در عضله هایتان احساس فشار می کنید؟ اگر ضربان قلبتان افزایش پیدا کرده، اگر دست هایتان می لرزد و احساس می کنید که انرژی زیادی دارید، احتمالا در حال تجربه نشانه های بدنی خشم هستید. به این نشانه ها آگاه باشید و در صورت امکان موقعیت را ترک کنید.
2- نسبت به خشم آگاه باشید، ولی طبقه آن عمل نکنید
مطالعات نشان می دهند که خشم با حل مساله و قضاوت صحیح تداخل دارد و موجب می شود که عجولانه و خشک فکر کنید. در حالی که ترس موجب می شود که ما فرار کنیم، خشم موجب می شود که پرخاشگر شویم و تهاجمی عمل کنیم.
خشم شدید عموما با کینه و انتقام جویی همراه است. متاسفانه میزان بالای خشم با کاهش شادکامی کلی زندگی ارتباط دارد. بنابراین به نظر می رسد باید فکری به حال آن بکنیم. پیش ترها برای مدیریت خشم از «ریلکسیشن» یا «آرمیدگی» استفاده می شد که در آن فرد سعی می کرد تا نفس هایش را تنظیم کند و با تمرکز بر نشانه های بدنی اش، تنش را از قسمت های مختلف بدنش خارج کند.
ولی مطالعات جدید نسبت به کارایی «آرمیدگی» تردید دارند. این درست است که در ریلکسیشن، بدن از تنش رها می شود، ولی موضوع خشم همچنان پابرجاست. بنابراین به نظر می رسد که بهترین راهبرد «ابراز» خشم- نه به شیوه پرخاشگرانه- بلکه به شیوه «قاطعانه» است.
نکته مهم این است که «پرخاشگری» با «ابراز وجود» فرق دارد. این دو را اشتباه نگیرید، در ابراز وجود می توانید قاطعانه خشم خود را ابراز کنید، بدون این که به خود و دیگری آسیب برسانید ولی در پرخاشگری حتما یکی از طرفین آسیب می بیند، حالا چه آسیب کلامی، چه فیزیکی. برای بیان قاطعانه خشم، موضوعی که موجب شده تا خشمگین شوید را با استفاده از ضمیر «من» به کسی که فکر می کنید موجب خشم شده ابراز کنید. مثلا «من احساس کردم که تو مرا نادیده گرفتی و برای همین عصبانی شدم».
3- مثل یک دانشمند عمل کنید، نه مثل یک وکیل
خشم در بیشتر اوقات از قوانین درونی ریشه می گیرد. واقعیت این است که یک موقعیت واحد، می تواند واکنش های مختلفی را در افراد ایجاد کند. مثلا ترافیک برای برای کسی که عجله دارد و باید سر جلسه حاضر شود، هولناک است، ولی برای کسی که آمده بیرون تا کمی سرگرم شود، نه تنها آزاردهنده نیست، چه بسا خوشایند هم باشد. بنابراین این موقعیت ها نیستند که ما را عصبانی می کنند، بلکه تفسیری که ما از موقعیت می کنیم ما را خشمگین می کند.
در این نوع موقعیت ها مثل یک دانشمند برخورد کنید، نه مثل یک وکیل. خشم درباره انتخاب های غلطی است که از نظر شما دیگران انجام می دهند و این که دیگران چه کارهایی را باید و چه کارهایی را نباید انجام دهند. ولی دیگران می توانند هر طوری رفتار کنند، به شکلی که کاملا متفاوت با دیدگاه ما باشد. احتمالا کمتر خشمگین می شوید اگر بتوانید رفتار دیگران را صرفا مشاهده کنید، بدون این که آن ها را محکوم کنید. برای این کار باید به جای «مقصر» دانستن دیگران، به دنبال علت رفتار آن ها بگردیم. این دقیقا کاری است که محققان انجام می دهند.
رفتاری که یک نفر انجام می دهد، می تواند عوامل مختلفی داشته باشد، از جمله ویژگی های شخصیتی، اعتقادها، دانش، حالت خلقی و جسمانی، محیط و فرهنگی که در آن بزرگ شده است. این خیلی بهتر از آن است که درباره درست یا غلط بودن رفتار دیگران قضاوت کنید. وقتی مثل یک وکیل قرار باشد عمل کنید، احتمالا باید دیگران را قضاوت کنید، بنابراین آن ها می توانند متفاوت با قضاوت های شما باشند و همین شما را خشمگین کند.
کاوش پژوهشگرانه خیلی بهتر از قضاوت اخلاقی است. شما مصلح اجتماعی نیستید، و قرار نیست که شما عدالت اجتماعی را برقرار کنید. هر کس مسئول رفتار خودش است و مسئولیت رسیدگی به تخلف های دیگران با قوانین اجتماعی است.
4- سبک زندگی تان را اصلاح کنید
این مورد نیاز به توضیح اضافه ای ندارد، سبک زندگی شما تاثیر عمیقی روی تعامل های ارتباطی اجتماعی شما دارد. در این بین به ویژه تنظیم «خواب» اهمیت دارد. مطالعات نشان می دهد که بی خوابی بر روی خلق تاثیرگذار است و به احتمال زیاد فردای شبی که درست نخوابیده اید، زودرنج هستید، نمی توانید تمرکز کنید و زود از کوره در می روید. همچنین اگر زندگیتان پرتنش است، فکری به حالش بکنید، می توانید از یک متخصص کمک بگیرید.