مجله همشهری سینما 24 – روبرت صافاریان: اگر از تاریخ ساخت نخستین فیلم کوتاه کیارستمی، «نان و کوچه»، یعنی سال 1349 تا امروز حساب کنیم، عباس کیارستمی 45 سال است فیلم می سازد یا دقیق تر، 45 سال است در فضای فرهنگی ایران حضوری موثر و انکارناکردنی دارد و این نزدیک نیم قرن، زمانی است آنقدر طولانی و شاهد تحولاتی عظیم در شرایط کار و زندگی و اجتماع پیرامون او که خواه ناخواه این پرسش پیش می آید که کیارستمی 75 ساله امروز چه نسبتی با جوان سی ساله ای دارد که نان و کوچه را برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت.
کیارستمی از معدود فیلمسازان ایرانی است که نامش شد نامِ روش و سبک فیلمسازی قابل شناسایی و معینی. منتقدان به حق از سبک کیارستمی وار صحبت می کنند و از این که فلان فیلمساز خواسته است از این سبک تقلید کند؛ یا از زیان ها و گاهی فایده های تاثیر سبک کیارستمی بر جوانان می گویند و می نویسند.
کارنامه فیلمسازی کیارستمی را می توان به چند دوره مجزا تقسیم کرد اما پیش از این، اشاره به چند نکته زندگی نامه ای که به گمان من تاثیر پایایی بر روش فیلمسازی او گذاشته اند خالی از فایده نیست.
* آیدین آغداشلو، عباس کیارستمی را (که با او هم مدرسه ای بوده) بچه ای گوشه گیر و منزوی توصیف کرده است. در فیلم هایی که او در کانون رورش فکری ساخته نیز شاهد کودکانی هستیم که بیش از آنکه به تصویرِ شیرین و رمانتیک متعارف از کودکی شباهت داشته باشند، تصویری اریژینال و مخصوص خود کیارستمی هستند. کودکی بیشتر با اضطراب توأم است تا شادی و البته – بخصوص در فیلم مسافر – با انرژی، هوش و سرانجام ناکامی و سرخوردگی.
* کیارستمی اصلا نمی خواسته است فیلمساز شود. برعکس بیشتر فیلمسازان که از کودکی فیلم جفتی جمع می کردند و دستگاه نمایش می ساختند و خاطراتی دارند از سینما رفتن های دزدکی شان، او تصورش را هم نمی کرده است فیلمساز شود.
از سال 1340، یعنی تقریبا یک دهه قبل از «نان و کوچه»، نقاش تابلوهای تبلیغاتی بوده و پوستر فیلم و جلد کتاب طراحی می کرده است. این دوره نزدیک ده سال طول کشیده است. حتی بعد از ساختن نان و کوچه که فیلم کوتاه است، چند سال طول کشیده تا او نخستین فیلم های بلند خود را ساخته است. به عبارتی فرهنگ و دانش بصری او بر کار گرافیک و بعد قالب های کوتاه فیلم تبلیغاتی و آموزشی شکل پذیرفته است نه فیلم بلند داستانگو؛ این را هم می توان در کارهایش دید.
* او خیلی کم فیلم دیده و فرهنگ سینمایی اش ضعیف است. بچه سینما نیست چه برسد به اینکه «عشق سینما» باشد. این امر نیز به اریژینالیته کارهایش کمک کرده است. جالب است که در مصاحبه ای که همین یکی دو سال پیش کرده، درباره اهمیت بازیگر چنان سخن می گوید که انگار نخستین بار است متوجه شده است (دست کم در سطح نظری) که بازیگر چه نقش مهمی در فیلم ها دارد. این ناآشنایی به فرهنگ سینمایی و کم فیلم دیدن، شاید بتوان گفت باعث شده او زبان سینما را تا حدودی از نو برای خود خلق کند.
* در زندگی زناشویی موفق نبوده است، با همسرش متارکه کرده و فرزندانش را خودش بزرگ کرده یا دست کم نقش مهمی در بزرگ کردن و تربیت شان داشته است. این موضوع هم در نگاه او به کودکان تاثیر گذاشته است – در ابتدای فیلم مشق شب می گوید این یک تحقیق تصویری است راجع به این مشکل مشق شب بچه ها – و هم در نگاهش به زنان فیلم گزارش، یکی از بهترین فیلم هایش، در عین حال که زن را دیو صفت یا خبیث یا با این دست صفات نشان نمی دهد اما فیلم به تمامی از دیده مرد روایت می شود.
پیش و پس از آن نیز، رد این نگاه اگر نگوییم ضدزنانه، اما دست کم این بدگمانی به نقش زنان در خانواده و اجتماع و ناباوری به باورهای (حرف های) فمینیستی زن روشنفکر درباره استقلال و غیره را می توان دید.
خب البته می دانید دشوار است با نگاهی کاملا منطقی و مستدل رابطه ای برقرار کرد بین داده های زندگی نامه ای یک هنرمند و آنچه در آثارش می بینیم، بنابراین نکاتی را که گفتم صرفا به عنوان فرضیات بگیرید و ببینید آیا شما هم می توانید رد آن را در کارهای فیلمسازی به نام کیارستمی پیدا کنید یا خیر.
دوره اول: پیش از انقلاب
دوره اول فیلمسازی کیارستمی از سال 1349 تا 1356 عمدتا دوره فیلمسازی برای کانون است به اضافه نخستین فیلم بلندش، یعنی «گزارش» که در سال 1356 با تهیه کنندگی شرکت گسترش خدمات صنایع سینمایی ایران ساخته شده است.
در «نان و کوچه» شاهد ترس و اضطراب کودک و در عین حال هوشمندی و تلاش عقلانی او برای یافتن راه حل هستیم. سبک سینمایی فیلم، خام و مستندگونه است، یعنی با کمترین پرداخت و تزیین واقعیت و تاکیدی بر اینکه مثلا کنار رفتن سگ از جلوی در، در یک نما گرفته شود و نه تقطیع آن به نماهای گوناگون و تدوین آنها.
این نوع واقع گرایی می شود یکی از مشخصه های فیلم های کیارستمی. همینطور استفاده از کودک نابازیگر، که آن هم به عنوان یکی از ویژگی های آنچه سبک کیارستمی می گوییم ثبت می شود اما باید بدانیم که کیارستمی خود در فیلم های همین دوره و در دوره های دیگرش، همیشه به این اصل وفادار نیست.
«زنگ تفریح» (1351) فیلم جالب تر و مهم تری در کارنامه کیارستمی است. اینجا با کودکی سروکار داریم دستخوش اضطراب، میان ترس از تنبیه و هراس از سرزنش خانواده. تنها و سرگردان، میان مدرسه و خانه. حتی از هوشمندی کودک نیز خبری نیست. فیلمی است سراسر سیاه با پایانی مبهم. «تجربه» (1352) و «لباسی برای عروسی» (1355) چندان کیارستمی وار نیستند.
«تجربه» را اگر امیر نادری هم می ساخت، خیلی متفاوت نمی شد. این سخن از این منظر مهم است که کیارستمی کاملا جدا از فضای سینمایی و فرهنگی دوره خودش نیست و به شیوه خود از آن متاثر است. لحن تلخ این فیلم ها گواهی هستند بر این موضوع.
قاسم، قهرمان خردسال فیلم «مسافر» (1353) یک علی خوشدست (قهرمان فیلم «تنگنا» با بازی سعید راد) کوچک است. یک ضد قهرمان واقعی که برای رسیدن به هدفش که دیدن مسابقه فوتبال دلخواهش است به هر کاتر خلافی دست می زند: دروغ، دزدی، حقه بازی… جامعه (باز هم مدرسه و خانواده) موانع اصلی سر راهش هستند. با وجود جامعه ستیزی او، تماشاگر همره و همدل با اوست.
صحنه عکاسی او با دوربین خالی، که فصلی تدوینی است، گواهی است بر اینکه کیارستمی در عمل چندان به اصل واقع گرایی نمای بلند وفادار نیست. پایان تلخ فیلم (کودک خودش را به ورزشگاه می رساند اما از شدت خستگی خوابش می برد و بازی تیم دلخواهش را نمی بیند) در تلخی چیزی از صحنه های مرگ ضد قهرمان در فیلم های سینمای اجتماعی دوره یاد شده کم ندارد. نقش مادر در این فیلم قابل توجه است. اوست که چُغُلی قاسم را پیش پدر می کند، به سبب شکایت او و در حضور اوست که قاسم درد ضربات ترکه مدیر مدرسه را تحمل می کند. سرانجام اوست که در کابوس قاسم درباره بلاهایی که بعد از بازگشت به شهرشان بر سرش خواهد آمد، حضور دارد.
این کاملا تفاوت دارد با تصویری که از مادر در فیلم های کودکان ترسیم می شود. تصویر متفاوت کودک با تصویر متفاوت زن – مادر همراه می شود. این فیلم به گمان من بیش از اینکه به سینمای کُند و مینی مالیست و آوانگارد شهید ثالث و کیمیاوی نزدیک باشند، فضای فیلم های نادری و کیمیایی و تقوایی را دارند، که به محیط زندگی کودکان انتقال یافته اند.
فیلم های آموزشی کیارستمی و تاثیر یا رد آنها در کارهای دیگر او جای بررسی جدی تر دارند اما اینجا همین را بگویم که آنها صرفا کارهای سفارشی نیستند. نزد کیارستمی آموزش، منطق دو دوتا چهارتا، و تلاش برای یافتن راه حل، فعالیت هایی ارزشمندند و کودکان به ویژه در این کارها می توانند گاهی حتی سرمشق بزرگسالان باشند. شاید به همین سبب باشد که امروز نیز شاهد تداوم برگزاری کلاس های آموزش فیلمسازی او هستیم.
«گزارش» (1356) نخستین کار کیارستمی است که مستقیما درباره بزرگسالان است. داستان تلخ زن و شوهری از طبقه متوسط با فرزندی خردسال که یکدیگر را نمی فهمند (یا دقیق تر، زن، شوهر را نمی فهمد) و در پایان خودکشی زن و انتقال او به بیمارستان به امید نجات جانش، لحن تلخ فیلم های موج نو سینمای ایران در دهه 50 شمسی به فضای خانواده طبقه متوسط انتقال یافته است.
فیلم از جهاتی خیلی کیارستمی وار است. نماهای بلند و زمان های مرده در آن کم نیستند. وسط داستان دعوای زن و شوهر و رفتن مرد از خانه و ورودش به اغذیه فروشی، شاهد فصل طولانی حرف های مفصل مردانه حاضر در آنجا درباره قیمت ماشین و … هستیم. حضور همسایه ای که هرگز نمی بینیمش، تنش فضا را دو چندان می کند و ابتکارات روایی دیگر از این دست. اما فیلم بازیگر حرفه ای دارد، تصویربرداری و نورپردازی درااتیک دارد و از بسیاری جهات استانداردهای یک فیلم حرفه ای در آن خیلی بیشتر رعایت شده است تا در دیگر آثار کیارستمی تا آنه زمان.
جایی خوانده ام که بعد از نمایش این فیلم در جشنواره فیلم تهران، تماشاگران به شدت کف می زنند. فیلمی به شدت تلخ چرا اینگونه بینندگانش را به هیجان آورده است؟ شاید به خاطر صداقت و واقعیت ملموسی که در سراسر فیلم موج می زند. شاید چون یک نفر واقعیت خانواده طبقه متوسط را آنطور که هست، بدون آرایش، به نمایش می گذارد. واقع گرایی می تواند به شدت تکاندهنده و هیجان انگیز باشد. با این فیلم، کیارستمی بیش از همیشه به یک سینمای نیرومند که هم از امکانات حرفه ای بهره می گیرد و هم تسلیم دروغ پردازی و درام سازی جعلی سینمای متعارف نمی شود، نزدیک می شود.
اما با وقوع انقلاب، سینما به پس زمینه می رود و ادامه این نوع فیلمسازی برای کیارستمی ناممکن می گردد. واقعا اگر کیارستمی شیوه «گزارش» را ادامه داده بود به کجا می رسید؟ پرسشی که یافتن پاسخ برایش ناممکن می نماید. به هر حال این شیوه ادامه نیافت و او ناچار شد خود را با شرایط جدید تطبیق دهد: مستندسازی و عکاسی.