سه راههی واکنش به مدرنیته
ناصر کاخساز
مدرنیته پس از این که به سراشیبی شیفتگی به تکنولوژی و به پوستهی عقلانیتی متناسب با آن افتاد، نه تنها خود به یک ایدئولوژی تبدیل شد، که فضایی برای نبرد ایدئولوژیها با یکدیگر شد. به این تنش درون مدرنتیهای با سه جنبش فکری واکنش نشان داده شد. این سه جنبش فکری عبارتند از: پست مدرنیته، پست متافیزیک و سوسیالیسمِ غیرایدئولوژیک.
وجوه مشترک جنبشهای سهگانهی بالا یکی ایسم زدایی و ایدئولوژی زدایی از و در مدرنیته بود و دیگری جمعبندی انتقادیای که حامل ارائهی یک راه سوم میان ضدیت با مدرنیته و شیفتگی به آن بود. خاستگاه هرسه جنبش فکری یاد شده در عین حال واکنش به عدالتخواهی سنتی بود. لیوتار، بنیانگذار تفکر پست مدرن، مارکسیست بود و هابرماس، فیلسوف پسامتافیزیک، سوسیالیست بود.
از سه جنبش فکری یاد شده میتوان به عنوان سه آلترناتیو اصلاحی به مدرنیته نیز یاد کرد.
با این ترتیب پست- یا پسا مدرنیته نباید با پست مدرنیسم، که بیشتر یک مکتب هنری است، مخلوط شود. لیوتار میگوید پست مدرن یک موقعیت است. (La Condition Postmoderne) و بدینسان با مکتبی شدن پست مدرنیته مرز میکشد. با این برداشت، پست مدرنیته مرحلهای از تکامل مدرنیته است. با این ترتیب اگر بگوییم ما در موقعیت پسامدرن هستیم، سخنی به گزاف نگفتهایم.
پیشوند پست- پسا- در واقع پیشنهادی است در برابر آنتی –ضد- با همهی پژواکهایش. مطابق یک خوانش از اسطورهی پرومته، وقتی قرار میشود پرومتهی انسان دوست را بدون اطلاع زئوس از شکنجهگاهش در کوههای قفقاز آزاد کنند، پارهای از سنگهای کوه را بر بدن او باقی میگذارند تا آزادی او را از چشم زئوس پنهان کنند. این خوانش از اسطورهی پرومته را نماد برخورد پسامدرنیتهای میدانند . یعنی پست مدرن حامل مدرنیته نیز هست.
فردریک نیچه با نقد عقلگرایی افراطی در فرهنگ غرب و نقد اعتقادهای بستهبندی شده، دروازهی مدرنیته را بسوی پسامدرنیته گشود. در ادبیات نیز ساراماگو را داریم که با جوششهای فراایدئولوژیک رمان – بویژه در رمان «سالِ مرگ ریکاردو ریش»- کمونیسم عاطفی خود را با عبور از خطوط اعتقادگرایانه سازش میدهد. پست مدرنیته نقش ناقل این ارتباط را در رمان برای ساراماگو بازی میکند.
آلترناتیو دوم پست- یا پسا-متافیزیک است که بعد فلسفی راه سوم میان ضدیت و شیفتگی است. که به تفصیل در مقالهی «پسامتافیزیک و جنبش سوم روشنگری» به آن پرداختهام. اگر نیچه آغازگر پست مدرنیته است، ریشههای اندیشهی پسامتافیزیکی را به قول یورگن هابرماس در نقطهی پایانی که کانت بر فلسفهی سنتی گذاشت، باید جست.
آلترناتیو سوم سوسیالیسم غیرایدئولوژیک است که در واقع از کنگرهی گوتا آغاز شد که همزمان با اوج گیری نقاشی امپرسیونیستی بود. شباهت و رابطه را با نقل قولی از کلود مونه که از پیشگامان امپرسیونیسم است، میتوان نشان داد. مونه میگوید اگر نقاشی بخواهد امپرسیونیست باشد دیگر نمیتواند امپرسیونیست باشد. یعنی امپرسیونیسم الگویی نیست که از آن پیروی کنی. به همین سبب سوسیالیسم غیرایدئولوژیک را سوسیالیسم پسا امپرسیونیستی نیز میتوان نامید.
گرچه پایهی سوسیالیسم غیرایدئولوژیک در ثلث پایانی قرن نوزده در گوتا گذاشته شد، اما تحول در سیاست نسبت به تحول در هنر به کندی پیش رفت و نیاز به زمان بیشتری داشت. چون در این قلمرو مقاومت ایدئولوژیک شدیدتر بود. با این ترتیب تحول پایهای در اندیشهی سیاسی به امکان رهایی از سلطهی ایدئولوژی نیاز داشت که باید به یاری دو آلترناتیو یا دو نهضت فکری دیگر انجام میپذیرفت.
در ثلث آغازین قرن بیستم، همچنان که در مطبوعات آن زمانی احزاب سوسیال دموکراتیک آلمان و اتریش پژواک یافت، ایدئولوژی زدایی از طریق آشتی با کانت آغاز شد. در آثار مارکسیستهای نئوکانتی در این زمان حتا تابوی واژهی ترانساندانتال کانت نیز شکسته شد. در ادبیات جدید سوسیالیستی از مارکس به عنوان فیلسوفی که انسان برای او ترانساندانتال است، یاد شد و با این ترتیب بر نگرش در اساس فراطبقاتی مارکس بر انسان تاکید شد. [طرح آشتی با کانت به وسیلهی سوسیالیستهای کانتی مانند لودویگ ولتمن و کارل فورلندر در واقع نقش این پیشآگهی تاریخی را بازی کرد که در قلمرو اندیشههای مسلکی و دینی، دفاع از لیبرالیسم پیشرفتهتر از دفاع از سوسیالیسم است]
با این همه در نهایت زیر تاثیر فروریزی سوسیالیسم در شوروی و اروپا و پیروزی انقلاب در ایران، انقلابی که در حین تولد خود ارتجاعی شد، سنت اعتقادگرایی سیاسی به سستی نهایی گرایید. شکست معنوی انقلاب اکتبر و انقلاب ۵۷ ایران که ارمغان سرکوب آزادی بود، امکان بازسازی پسامدرنیتهای و پسامتافیزیکی اندیشهی سوسیالیستی را فراهم آورد. با گشوده شدن چنین فراخنایی است که میتوان گفت زمینهی حل مشکل پایهای درهمآمیزی اندیشهی عدالتخواه با نگرش رها از ایدئولوژی فراهم آمد. و با چنین فرآیندی امکان درهمآمیزی راههای گوناگون واکنش به افراط و مبالغه در مدرنیته تکوین یافت.
ناصر کاخساز