2- پدر محمدعلی فردین در اداره تسلیحات کار می کرد. اداره ای که آن زمان قورخانه می گفتند… پدر تمدیر قسمتی بود که حدود 50 تا کارگر زیر دستش کار می کردند. پدر علاوه بر کار در اداره تسلیحات مغازه ای در خیابان ری سابق داشت؛ مغازه ای که در آن کارهای فنی انجام می دهد. پدر محمد علی فردین هنرپیشه تئاتر هم بود و محمدعلی در بچگی تئاترهای پدر را دیده بود. او یادش بود که در برخی از این نمایشنامه ها تقی ظهوری هم بازی داشته است. یک خاطره تلخ از دیدن نمایشنامه پدرش بیشتر در خاطرش مانده بود: «یکی از پیس ها بر اساس اثری از ایرج میرزا نوشته شده بود، اسم پیس «خرابه های تخت جمشید» بود.
فکر می کنم 9 ساله یا 10 ساله بودم که این پیس را دیدم. پیس اینطوری شروع می شد که تا پرده عقب می رفت تعدادی قبر می دیدیم که در تخت جمشیدی که ساخته بودند با دکور. از قبری که جلوی سن و در معرض دید تماشاچی بود، یک نفر با کفن بیرون می آمد و نگاه می کرد و می گفت: «این خرابه ایران نیست پس ایران کجاست؟» پیس جنبه های سیاسی داشت، به همین خاطر چند دقیقه ای از اجرا نگذشته بود که از داخل سالن به روی سن تیراندازی شد و شلوغ شد و تماشاخانه به هم ریخت. داخل این شلوغی یک نفر هم زیر پا کشته شد. خاطرم هست که مادر خدابیامرزم بعد از این واقعه دیگر نگذاشت پدرم به تئاتر برود و بازی کند.» (2)
3- محمد علی فردین پسر بزرگ خانواده بود و دو برادر و یک خواهر کوچکتر از خود داشت.
4- «دبستان ترقی» در خیابان ادیب الممالک، اوایل خیابان رختشوی خانه دبستانی بود که فردین دوره ابتدایی را در آن گذراند. فردین بعد از دبستان ترقی به دبیرستان «راستی» رفت که در انتهای شهباز قار داشت. زمانی که او به این دبیرستان رفت تازه جالیزها را قطعه بندی کرده بودندو ساختمان ساخته بودند. فاصله دبیرستان راستی تا منزل فردین خیلی زیاد بود.
5- در مدرسه به ورزش بیشتر علاقمند شد و دوران مدرسه زیاد به سینما نمی رفت چون فاصله سینماها تا منزل او خیلی زیاد بود. اگر هم زمانی می خواستند سینما بروند به سینما «تمدن» می رفتند که سینمای محله آنها بود.
6- در مدرسه به تئاتر علاقمند شد و در پیسی که بچه های مدرسه درست کرده بودند بازی کرد اما هنگام بازی با بازیگر مقابلش دعوا کرد و همدیگر را روی سن جلوی تماشاچیان زدند و نمایش به اتمام نرسید.
7- فردین از سن 15 سالگی ورزش را با فوتبال شروع کرد. زمانی که خیابان شهباز درست شده بود و از آن حالت خندقی بیرون آمده بود و یک ورزشگاه داخل آن ساخته بودند؛ ورزشگاهی که به ورزشگاه نمره 3 معروف بود. زمین ورزشگاه شن بود و چمن نداشت. در فوتبال به دلیل زمین خوردن زیاد و زخمی شدن صورت، مادرش با ادامه این ورزش او مخالفت کرد و «فردین» رفت سراغ ژیمناستیک در باشگاه ابوالملوکی در خیابان ری روبروی بستنی فروشی اکبرمشدی.
آنجا ژیمناستیک کار می کند اما از این ورزش خوش اش نمی آید و می رود سراغ هالتر. حدود یک سال و نیم هالتر کار می کند و در این رشته پیشرفت می کند اما یکدفعه و اتفاقی به کشتی می رسد. خودش درباره این اتفاق گفت: «یکی از شب هایی که تمرین من تمام شده بود و خیلی خسته بودم، کنار تخته هالتر تشک کشتی هم بود. من نشسته بودم کنار تشک کشتی تا خستگی در کنم و یکی از افرادی که روی تشک تمرین می کرد روی من افتاد. او وقتی می خواست بلند شود دست من را گرفت و کشید روی تشک کشتی تا کشتی بگیریم. شوخی، شوخی مرا به کشتی واداشت. همین شوخی باعث شد که من هالتر را رها کنم و به کشتی بپردازم.» (3)
8- محمد علی فردین در همان باشگاه ابوالملوکی به تمرین کشتی پرداخت؛ که کیومرث ابوالملوکی مربی کشتی آنجا بود. آنجا با ناصر گیوه چی، اکبر نیک خو و حسن افشار آشنا شد و بعد از مدتی که وضع تمرینش بهتر شد رفت به باشگاه «نیرو و راستی» که خانم و آقای مهران باشگاه را اداره می کردند که باشگاهی سیاسی بود. محمد علی فردین روز 28 مرداد را که عده ای از پان ایرانیست ها به باشگاه ریختند و باشگاه را از بین بردند در خاطر دارد: «یادم است یک آقایی سردسته اینها بود که یک یاز بچه های لات شاه آباد بود. حتی تیراندازی شد و جلوی من یکی از بچه ها، سر کوچه نیرو و راستی افتاد روی یخ های یخ فروشی. (4)
9- بعد از 28 مرداد فردین عضو باشگاه تهران می شود که آن زمان در خیابان امیریه بوده است. در این باشگاه حبیب الله بلور مربی کشتی بود. در این باشگاه با «تختی» آشنا می شود. او در مسابقات جهانی سال 1954 در توکیو شرکت کرد و مدال نقره گرفت. او یک خاطره تلخ از تختی را هم فراموش نمی کند، قهرمانی که روی او از نظر منش و رفتار و گفتار تاثیر زیادی گذاشته است: «تختی وقتی در مسابقه با پالم سوئدی خارج از تشک زمین خورد و زمین خورده محسوب شد، در حالی که زمین نخورده بود و در مسابقات چهارم شد. من در رختکن گریه او را دیدم. او روی تختخواب سنگی به پشت خوابیده بود و آهسته اشک می ریخت.
این وضع او روی من خیلی تاثیر گذاشت و من هم نشستم کنارش و بدون این که حرفی بزنم گریه ام گرفت و دوتایی دقایقی با هم گریه کردیم. آن زمان ارتباط من با تختی زیاد بود و با هم دوست خانوادگی شده بودیم. (5)
10- محمد علی فردین در 18 سالگی (1327) با مهری خمارلو که خواهر یکی از دوستانش بود ازدواج کرد؛ بنابراین او قبل از ورود به سینما دارای همسر و فرزند بود.
11- محمد علی فردین چون زیاد سینما نمی رفته است، «دختر لر» و «طوفان زندگی» را ندیده است. اولین فیلمی که در سینمای ایران دیده و رویش تاثیر گذاشته «ولگرد» (1321) بوده که به ناصر ملک مطیعی بازیگر ولگرد علاقمند شده است. او تصویری از ملک مطیعی در خاطر داشت. زمانی که همدیگر را نمی شناختند. زمانی که ملک مطیعی مشهور شده بود و در استانبول با لباس نظامی قدم می زد. این تنها خاطره فردین از دیدن یک بازیگر بود.
12- فردین قبل از ورود به سینما یک مدتی به عشق بازیگری در تئاتر به کلاس «مصطفی اسکویی» می رود که بعد از کودتا توانسته بود تئاتر آناهیتا را در بازگشت از آلمان به راه اندازد. در محلی که قبلا سینما بود، محلی در یوسف آباد نرسیده به میدان کلانتری، محلی که تبدیل شد به سینما «گلدیس». فردین خاطراتی از آموزش های کلاس های اسکویی نداشت اما کاملا به خاطر می آورد که برای راه اندازی تئاتر آناهیتا و اجرای نمایش اتللو گچ کاری کرده است، صندلی نصب کرده است، دکور درست کرده و چون نقاشی بلد بوده، همراه بالاسانیان دکور را رنگ کرده است.
در اتللو مصطفی اسکویی نقشی به او نداده اما قول بازی در نمایش بعدی را از او گرفت، نمایشی به نام «اتوبوسی به نام هوس». همکاری فردین با تئاتر آناهیتا تا زمان اتوبوسی به نام هوس» ادامه پیدا نکرد. فردین به خاطر همسر باقر عالیخانی که نتوانست بدون بلیت و به عنوان میهمان داخل تئاتر برود و نمایش را ببیند، کار تئاتر را به خاطر دوستش باقر عالیخانی کنار گذاشت.
13- آشنایی و آغاز دوستی ملک مطیعی با فردین برمی گردد به بازگشت فردین در مسابقات جهانی. ناصر ملک مطیعی چون در آن تاریخ دبیر ورزش بود به فرودگاه می رود و همین رفتن باعث آشنایی و دوستی شان می شود.
14- ناصر ملک مطیعی هنگام بازی در فیلم دو قلوها از «فردین» می خواهد از پشت بازی کند. در واقع نقش دیگر ملک مطیعی را در دوقلوها. دوقلوها داستان دو برادر بود که از هم جدا می شدند. برادری که در خانواده به طبقه پایین بزرگ می شد و برادری که در طبقه مرفه رشد می کرد.
برادری که ساده بود و خل وضع و برادری که عاقل بود و باهوش. هنگامی که این دو برادر به هم می رسیدند، فردین از پشت بازی می کرد. ناصر ملک مطیعی در گفتگو با نگارنده این موضوع را گفت که فردین هم در گفتگویش تایید کرد.
15- گرچه تهیه کننده دوقلوها دکتر کوشان است اما فردین ماجرای آشنایی اش با کوشان و اصلا ورودش را به سینما به عنوان بازیگر نقش نخست، «چشمه آب حیات» را ناشی از یک اتفاق می داند، اتفاقی در جلوی یک سینما. محمد علی فردین به نگارنده گفت: «رفته بودم سینما سهیلا و در صف سینما سهیلا (ارم بعدی در استانبول) بودم. وقتی به گیشه رسیدم گیشه بسته شد و بلیت تمام شد. ناامید می خواستم برگردم که یک نفر جلو آمد و مرا به اسم صدا زد و از من خواست به داخل سینما بروم. وقتی داخل سینما رفتم مردی که مرا به داخل برده بود خودش را کوشان معرفی کرد و از من خواست در فیلم رنگی و سینماسکوپ او یعنی «چشمه آب حیات» به کارگردانی یاسمی بازی کنم. (6)
در روایت ناصر ملک مطیعی او فردین را به دکتر اسماعیل کوشان معرفی کرده است. روایتی در گفتگو با نگارنده.
16- اولین صحنه ای که فردین در «چشمه آب حیات» بازی می کند، صحنه ای است عاطفی مقابل «ایرن زازیانس». صحنه ای که فردین از آن خاطره خوبی ندارد. صحنه ای که نمی تواند جلوی لنز اسکوپ و جمعی که ایستاده اند خوب بازی کند. فردین در این صحنه آنقدر عرق می کند که صحنه تا انتهای فیلمبرداری نمی شود.
17- فردین از راهنمایی سیامک یاسمی در بازی گرفتن خاطره ای نداشت و خیلی صریح به نگارنده گفت «سیامک یاسمی» اصلا به بازی ها کاری نداشت و قصه برایش مهم بود. او از کار با خاچیکیان هم بازیگری نمی آموزد، بلکه کار خاچیکیان با دوربین و دقتش در نورپردازی توجهش را جلب می کند. فردین به نگارنده گفت که او تنها هنرپیشه ای بوده که خیلی زود لنزها را شناخته است و شاید همین شناخت باعث می شود در سال 41 هنگام بازی در فیلم «گرگ های گرسنه» وقتی می فهمد مرحوم «نظام فاطمی» کارش را بلد نیست، کنار دوربین به عنوان کارگردان قرار می گیرد و بقیه فیلم را کارگردانی می کند و آغازی می شود برای ورود او به کارگردانی.
18- فردین می گفت تیپ «»حبیب» در فیلم «آقای قرن بیستم» را خودش درآورده است با اقتباس از بازی مارلون براندو در یک یاز فیلم هایش. اسم آن فیلم «براندو» را فردین در خاطر نداشت اما خیلی جدی مشخصات تیپ را از ان خود می دانست در حالی که تاکید می کرد همه دیالوگ ها را سیامک نوشته است و اصلا هم به بازی او کاری نداشته و خودش بازی را درآورده است. مرحوم سیامک یاسمی در گفتگویی با نگارنده گفت نقش آقای قرن بیستم را اول به ناصر ملک مطیعی پیشنهاد کرده است که سر قیمت با او به توافق نرسیده و سراغ فردین رفته است؛ اتفاقی که هنگام ساخت گنج قارون برعکس افتاد.
شنیدن روایت فردین از شروع گنج قارون خواندنی است: «سیامک اول به من پیشنهاد بازی در گنج قارون را داد که من رقم دستمزدم20 هزار تومان بود؛ دستمزدی که من و آرمان و ناصر ملک مطیعی سه نفری تصمیم گرفته بودیم زیر آ« قیمت نگیریم. البته آرمان در یکی از فیلم ها زیر قیمت گرفته بود اما در قرارداد نوشته بود 20 هزار تومان. ملک مطیعی هم زیر قیمت گرفته بود اما من روی توافق ایستادم. سیامک بعد از من رفت سراغ سپهرنیا، گرشا، متوسلانی ولی با آنها قرارداد نبست.
باز سراغ من آمد. حالا من دستمزدم را پنج هزار تومان بالا بردم. حالا سیامک رفت دنبال ملک مطیعی با او هم به توافق نرسید. برگشت که با من قرارداد ببندد روی قیمتی که من گفتن بودم که باز من قیمتم را پنج هزار تومان بالا بردم و باز سیامک رفت. سرانجام سیامک 45 هزار تومان بابت بازی در «گنج قارون» به من دستمزد داد به اضافه پنج درصد از فروش فیلم.
19- وقتی فیلم آماده شد، «گنج قارن» را در ایران فیلم نشان سینمادارها و عوامل حرفه ای سینما دادند. تماشاگران آن روز در استودیو ایران بر این اعتقاد بودند که فیلم «گنج قارون» اصلا نخواهد فروخت. آرمان و فردین که سهمی در فیلم داشتند تصمیم به فروش سهم شان گرفتند. آرمان سهمش را فروخت اما فردین نفروخت که به روایت جمال امید سفرش به خارج از کشور برای بازی در فیلم «مردی از تهران» فرصت فروش را از او گرفت و بعد پنج درصدش رقم قابل توجهی شد.
20- با فروش بی سابقه و غیرمنتظره «گنج قارن»، نام «فردین» آمد کنار سینمایی که گفتند «سینمای فردین». «سینمایی» که باعث شد سینماهای زیادی در جنوب شهر تهران و شهرستان های کوچک ساخته شود. «سینمایی» که رقیب خارجی را از همه شهرستان های کوچک خارج کرد. «سینمایی» که به رشد تولید فیلم فارسی کمک کرد. «سینمایی» که برای سینمای فارسی هویت ساخت، به مخاطب فیلم فارس هویت داد. «سینمایی» که تشکیلات صنفی داخل سینمای ایران را قوی کرد. «سینمایی» که جریان ساخت و دوره ای را به خود اختصاص داد.
این «سینما» یعنی سینمای «فردین» تا پایان دهه 40 تاثیرگذار بود اما بعد از رشد موج نوی سینمای ایران و تاثیر آن روی مسیر سینمای ایران در آغاز دهه 50 «سینمای فردین» دیگر آن سینمای تاثیرگذار گذشته نبود. سینمای دیگری آمد که ریشه در جریان فکری تازه ای داشت که این جریان فکری تازه چهره تازه ای می خواست که بهروز وثوقی شد این چهره تازه.
21- فردین در اولین فیلمش 1500 تومان دستمزد گرفت. در «فردا روشن است» دومین فیلمش دستمزدش به 4 هزار تومان رسید و در «فریاد نیمه شب» وقتی جای امین امینی آمد 10 هزار تومان دستمزد گرفت. رقم دستمزد فردین در فیلم چهارم به 20 هزار تومان رسید. این دستمزد بعد از گنج قارون در گدایان تهران به 170 هزار تومان رسید.
22- دوبلور اصلی فردین در بیشتر فیلم هایش چنگیز جلیلوند بود که یلم «فریاد نیمه شب» اولین فیلمی بود که جلیلوند به جای فردین صحبت کرد اما اگر بخواهیم به ترتیب دوبلورهایی را که به جای او صحبت کردند نام ببریم و از چشمه آب حیات شروع کنیم ترتیب زیر به دست می آید: چشمه آب حیات (سیامک یاسمی)، فردا روشن است (سعید شرافت)، فریاد نیمه شب (چنگیز جلیلوند)، دختری فریاد می کشد (سعید شرافت)، بیوه های خندان (سعید شرافت)، گرگ های گرسنه (کاملی)، طلای سفید (سعید شرافت)، زمین تلخ، زن ها فرشته اند، ساحل انتظار، مسیر رودخانه، دهکده طلایی (چنگیز جلیلوند)، جهنم زیر پای من (منوچهر اسماعیلی)؛ بقیه فیلم ها را جلیلوند صحبت کرده است، منهای فیلم های زیر:
یک خوشگل و هزار مشکل (منوچهر زمانی)، مواظب کلاهت باش، شکست ناپذیر، جوانمرد (ایرج ناظریان)، غزل و برزخی ها (منوچهر اسماعیلی)، جبار سرجوخه فراری هم ابتدا با صدای ایرج دوستدار دوبله شد اما بعد از 2 هفته نمایش دوبله فیلم عوض شد و جلیلوند به جای فردین صحبت کرد.