کیم در مصاحبه با شبکهی خبری NBC گفت: «شبهایی بود که او را پیدا نمیکردم. بعد روزهایی میرسید که امیدم به حداقل میرسید و ناگهان او را میدیدم که در گوشهای از خیابان ایستادهاست. یک بار هفتهها دنبال او گشتم و نهایتاً او را در حالی یافتم که پشت یک زبالهدانی زیر بوتهای نشسته و برای بودن در سایه، بدن خود را کاملاً جمع کرده بود.او از شیزوفرنیِ حاد رنج میبرد و از آنجایی که بطور طولانیمدت درمان نشدهبود، همیشه قابل یافتن نبود. خیلی وقتها میشد او را در حالی دید که گویی دارد با کسی بحث میکند، اما در حقیقت کسی آنجا نبود.» کیم زمانی را صرف کرد تا اعتماد پدرش را جلب کند که برایش غذا ببرد و او را قانع نماید تا تحت درمان قرار بگیرد. البته تا زمانیکه پدر در سال ۲۰۱۴ دچار حملهی قلبی شد، موفق به راضی نمودن او برای درمان شدن، نگردید. در آن زمان پیرمرد متقاعد شد تا درمان شود. خانم کیم میگوید: «من دوربین قدیمیام را به پدرم دادم، به این امید که شوقش به عکاسی را در او شعلهور شود و چیزی به او دادهباشم که دنبال ش بود. حالا میخواهم پدرم در موقعیت خوب کنونی باقی بماند.» دیانا میگوید که از گفتن این داستان دربارهی زندگی شخصیاش شرمنده نیست. او به چالشهای شخصی و روحی، به منزلهی شانسی برای رشد مینگرد. او میگوید: «زندگی به خودیِ خود یک هدیه است. من بسیار خوشحالم که میبینم او زنده مانده و در حال بهبود یافتن است. من قدر چیزی را که اکنون و درست همین حالا داریم، میدانم.» این روزها، حال پدر خانم کیم خوب است. دیانا از بهبود پدر شاد است و میگوید خوب است که او را دوباره سرحال و راست ایستاده، میبیند. او به دورههای درمانیاش ادامه میدهد، وقت زیادی را با دوستانش میگذراند، به دنبال کاری پارهوقت است و حتی با دخترش در حال طرح برنامهای برای دیدار از خانوادهاش در کرهجنوبی است. عکسهای تأثیرگذار پدر و دختر را در ادامهی این پست با هم میبینیم.
سایت یک پزشک