آیا شما هم از جمله کسانی هستید که همهچیز را قربانی رسیدن به موفقیت میکنند؟ یا خودشان را برای یک اشتباه یا یک شکست جزیی سرزنش میکنند؟
سال 79 بود که یک شیمیدان برجسته و یک دکتر به طرز مرموزی کشته شدند و پلیس توانست عامل قتل که یک دکتر بود را ردیابی کند. تحقیقات نشان داد که قاتل یک شخصیت سرشناس در محافل خاص دارد و با سوءاستفاده از همین شرایط بود که قربانیانش را فریب داده و به قتلگاه کشانده بود.
شکست در یک پروژه عظیم و پرسود باعث شده بود تا این دکتر ورشکسته شده و برای جبران خسارت مالی توطئه قتلها را طراحی کند و جالب اینکه وقتی این مرد بازجویی میشد همیشه از کمالگرایی و رسیدن به قلههای ناممکن حرف میزد که در میانه راه سقوط کرده بود.
کارهایی که در زندگی انجام دادهاید تا چه حد موفقیتآمیز بوده است؟
چقدر از موفقیتهای خود رضایت دارید؟ یا اصلاً چقدر علاقه دارید که بیعیب و نقص باشید؟ و برای این هدف چه کردهاید؟ آیا شما هم از جمله کسانی هستید که همهچیز را قربانی رسیدن به موفقیت میکنند؟ یا خودشان را برای یک اشتباه یا یک شکست جزیی سرزنش میکنند؟
گرایش افراطی به بیعیب و نقص بودن و داشتن معیارهای بلندپروازانه و خارج از حد توان و قربانی کردن همهچیز در راه رسیدن به اهداف نشانههایی از کمالگرایی است.
کسانی که یا همهچیز را میخواهند یا هیچ، برای آنها میانه وجود ندارد و اگر همهچیز را با هم بهدست نیاورند خود را بازنده میدانند. برای اینگونه افراد شکست پلی به سوی پیروزی نیست بلکه فاجعهای است که ترس از آن همیشه روان آنها را به خود مشغول میکند.
معصومه یوسفی لویه، روانشناس بر این باور است که کمالگرایی به معنای گرایش افراطی فرد به بیعیب و نقص بودن در همه ابعاد زندگی است.
وی میگوید: مفهوم کمالگرایی به دو دسته کمالگرایی بهنجار یا سازگار و کمالگرایی نابهنجار تقسیم میشود. در کمالگرایی بهنجار فرد هدفهایی را برای خود تبیین میکند و با همه نیرو تلاش میکند به هدفش برسد. وی به تلاش خود اکتفا میکند و متناسب با استعدادهایش از خود انتظار دارد.
در واقع این گروه از تلاش زیاد استقبال کرده و سعی میکنند امور محوله را به بهترین شکل انجام دهند و در این راه احساس رضایت نیز بهدست میآورند حتی اگر به پیروزی کامل دست پیدا نکنند، اما در کمالگرایی نابهنجار، فرد مرتب با خود درگیر است و مدام تلاش میکند اشتباهی از وی سر نزند.
اینگونه افراد سطح اضطراب بالایی دارند و هیچوقت احساس موفقیت و پیروزی نمیکنند، حتی گاهی برای رسیدن به موفقیت به اعمال مخالف قانون نیز دست میزنند.
حسین ابراهیمیمقدم روانشناس نیز در اینخصوص میگوید: کمالگرایی در روانشناسی با کمالگرایی در مذهب متفاوت است. در کمالگرایی مذهبی فرد به مدارج بالای معنوی دست مییابد اما در روانشناسی، کمالگرایی نابهنجار فرد را به سقوط میکشاند.
یک فرد کمالگرا همهچیز را در بهترین حالت میخواهد. وی از کودکی یاد گرفته که دیگران به اندازه کارایی و موفقیتهایش به او بها میدهند و او براساس بهایی که دیگران به او میدهند برای خود ارزش قائل خواهد بود. بنابراین چنین فردی در برابر اظهارنظرهای دیگران بهشدت حساس و حتی آسیبپذیر میشود. ترس از بازنده بودن و عدم تأیید دیگران، عزتنفس وی را بهشدت پایین میآورد. اضطراب و افسردگی از دیگر مسائلی است که یک فرد با خصوصیت کمالگرایی نابهنجار با آن دست به گریبان خواهد شد. او معمولاً از شکست و به دنبال آن از طرد شدن میترسد و این ترس باعث میشود او معیارهای غیرواقعی برای خود انتخاب کند و برای رسیدن به هدف به شدت کار کند و به دیگران اجازه ندهد اشتباهاتش را مشاهده کنند و برای جلوگیری از افشای شکستهایش دست به هر کاری بزند و حتی به نزدیکترین افراد زندگیاش آسیب برساند اما چرا برخی کمالگرا میشوند؟
عوامل مختلفی در شکلگیری شخصیت هر فردی از زمان تولد تا بزرگسالی ایفای نقش میکنند. هیچکس دوست ندارد خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی منفی پرورش یابد اما چه میشود که برخی افراد با انتخاب اهداف درست و با تلاش سالم به پیروزی دست مییابند و پس از شکست هم به جای باقی ماندن در رکود یا رفتارهایی که باعث نابودی فرد میشود، دوباره اوج میگیرند اما برخی نمیتوانند محدودیتهای خود را بپذیرند و همواره در حال پرورش افکار و اهداف غیرواقعی هستند، بهترین بودن برای آنها ارزش محسوب میشود و کسب موفقیت خوب هم برای آنها ارزش ندارد. آنها حتی از کمک گرفتن از اطرافیانشان تردید دارند و این امر باعث میشود خود را در مرکز موفقیت نبینند.
یوسفی لویه در این باره میگوید: عوامل مختلفی با کمالگرایی نابهنجار در رابطه است از جمله والدین قدرتطلب و کمالگرا. معمولاً کسانی که دچار کمالگرایی نابهنجار هستند در دامان والدین قدرتطلبی پرورش یافتهاند که همیشه حق را به خود میدادند و با زور و تحکم و حتی تنبیه وی را وادار میکردند به ملاکها و معیارهای بالا برسد. چنین والدینی همیشه حق را به خود میدهند و بر این باورند که آنچه آنها فکر میکنند درست است. آنها بدون درک تواناییهای فرزندشان از او میخواهند به ملاکهایی که آنها در گذشته دوست داشتند به آن برسد به آنها دست پیدا کند.
ایدهآلهایی برای فرزندان
برای مثال مادری که دوست داشته پسرش دکتر شود، فرزندش را وادار میکند به شدت درس بخواند تا بتواند دکتر شود بدون این که بداند فرزندش علاقهای به این شغل دارد یا خیر؟!
والدین قدرتطلب سعی میکنند هر طور که شده فرزندشان به معیارهای بالایی که حتی ممکن است با توانایی و استعداد وی مغایر باشد دست پیدا کند. در چنین شیوه تربیتی به راحتی زمینههای کمالگرایی در کودک ایجاد میشود.
کودک فکر میکند هر کاری که انجام دهد و هر موفقیتی که کسب کند نمیتواند انتظار پدر و مادرش را برطرف کند بنابراین احساس ناخوشایند ناکامی به وی دست میدهد. از طرفی کودکان همیشه در حال همانندسازی با بزرگسالانشان هستند. برای مثال کودکی که دوست دارد مانند خاله اش که فرد موفقی است همیشه و در همه مراحل زندگی موفق باشد به راحتی کمالگرایی را در فرایند همانندسازی میآموزد.
باورهای فردی
وی در ادامه گفت: علاوه بر عوامل یادشده، باورهای فردی نیز موجب کمالگرایی میشود، نیاز به تایید و توجه دیگران در وجود همه انسانها یافت میشود. اما گاهی این نیاز در برخی آنقدر پررنگ میشود که شخص فکر میکند باید همیشه پیروز باشد تا والدین و افراد مهم زندگی وی را تایید کنند.
اما چگونه این حس پرورش مییابد؟ هنگامی که پدر یا مادر با فرزندشان بازی میکنند و همیشه نقش شکست خورده را بازی میکنند با خود فکر میکنند اعتماد به نفس فرزندشان را بالا میبرند اما واقعیت این است که آنها اجازه نمیدهند بچهشان شکست را تجربه کند و به او کمک میکنند به این باور برسد که هیچگاه شکست نمیخورد.
هنگامی که کودک با این شیوه فکری وارد محیط دبستان یا جمع دوستان میشود و در بازیهای گروهی شکست میخورد به شدت ناراحت میشود و عکسالعمل نشان میدهد و این همان لحظهای است که او از سوی همسالان خود مسخره میشود یا حتی طرد میشود. کودکی که ما سعی میکردیم با اعتماد به نفس بالا تربیت کنیم به راحتی میشکند و دچار انزوا میشود.
انتظارات بیش از حد توان از خود یکی دیگر از عوامل فردی است که باید به آن توجه کرد. فرد به این باور رسیده است که اگر در همه زمینهها موفق و عالی نباشم از نظر اطرافیان فرد بیارزشی هستم و آنها مرا طرد میکنند. بنابراین سطح اضطراب و نگرانی فرد بالا میرود تا جایی که وی سعی میکند به جای درگیرشدن با مشکلات از آنها فرار کند یا آنها را به گردن دیگران بیندازد.
ترس از شکست و مشکلات ناشی از آن حتی باعث میشود شخص بسیاری از موقعیتهای کاری و تحصیلیاش را از دست بدهد.
کمالگرایی نابهنجار با یک انسان چه میکند؟
نیلوفر ولیزاده، روانشناس میگوید: افراد کمالگرا معمولاً هم خودشان را آزار میدهند و هم زمینه اذیت و ناراحتی دیگران را ایجاد میکنند. فرد کمالگرا از خود توقعات بالایی دارد و از شکست میترسد. کوچکترین شکست باعث میشود وی دچار سرخوردگی و افسردگی شود یا حتی به دلیل ترس از سرزنش از سوی اطرافیان به گوشهگیری و روابط محتاطانه گرایش مییابد اما گاهی نیز واکنش متفاوتی از خود نشان میدهد. آنها با سختگیریهای پی در پی، عزتنفس اطرافیانشان را کاهش میدهند و احساس تنش و اضطراب را در خود و دیگران افزایش میدهند. به عبارت دیگر زندگی را به کام خود و اطرافیانشان تلخ میکنند.
گاهی این توقعات بیش از حد میتواند حالات خلقی منفی و ناخوشایند و حتی احساس خشم و خصومتی ایجاد کند که زمینه بروز یک جرم یا حادثهای ناگوار باشد. شخصی که تمایل دارد همیشه بهترین باشد چنان حساس و آسیبپذیر میشود که آستانه اضطراب وی ناخودآگاه بالا میرود. در بسیاری از موارد مشاهده شده است اضطراب ناشی از موفقیت دوستان و اطرافیان و بهتر بودن آنها و ترس از شکست به چنان خصومتی تبدیل میشود که فرد نقشه از بین بردن و ضربه زدن به فرد موفق را در ذهن میپروراند و بیپروا نقشه خود را عملی میکند.
گاهی نیز برخی به دلیل اینکه نمیتوانند نیاز به مطرح بودن را از راههای مثبت مرتفع کنند از روشهای منفی و نادرست سعی میکنند خود را مطرح کنند، مانند قلدرهایی که سعی میکنند با زورگویی و قدارهکشی در محله نام خود را بر سر زبانها بیندازند و خود را قوی جلوه دهند.
جلوگیری از کمالگرایی
کمالگرایی در وجود همه ما است. ما با این حس به دنیا آمدهایم و بزرگ شدهایم اما باید شیوه صحیح پرورش آن را بیابیم.
برای نخستین گام باید سعی کنیم اهداف واقعی و قابل دسترسی برای خود را مشخص کنیم به طوری که این اهداف برپایه خواستهها، ارزشها و تواناییهای ما باشد.
باید توجه داشت موفقیت همیشه کسب رتبه عالی نیست، خوب بودن هم میتواند شما را برای رسیدن به موفقیتهای بعدی یاری دهد.
طی مراحل مختلف یک فعالیت تنها به نتیجه توجه نداشته باشیم بلکه درست انجام دادن مراحل مختلف یا تلاش برای انجام امور به بهترین شکل نیز میتواند موفقیت تلقی شود. گام بعدی اصلاح طرز تفکر و دوری از اضطراب و استرس است. تفکر همه چیز یا هیچ آسیبزاترین فکری است که به ذهن فرد خطور میکند. هرچه فرد استرس کمتری را تجربه کند حالات منفی و خصومت و دشمنی و رفتارهای آسیبزا در وی کمتر به وجود میآید.
منبع: ایرانیان