اوا فرزند یـک زوج کشاورز بود و دوران کودکی خود را در مزارع تنباکو سپری کرده او کوچکترین عضو یک خانواده پرجـمعیت نه نفری بود.
در دوران رکـود اقـتصادی دهه بیست و سی، اوا بههمراه خانوادهاش دوران سختی را سپری کرد. طوری که گاهی مجبور میشد یک شبانهروز را تنها با یک شلغم یا هویج سر کند.
هنگامیکه او هجده ساله شد یک عکاس نیویورکی که بـهطور اتفاقی از شهر گذر میکرد عکسی از او گرفت و در بازگشت، آن را بزرگ کرد و در ویترین مغازهاش گذاشت.یکی از مسئولین متروگلدوین مهیر با مشاهده عکس «اوا»، چهره فتوژنیک او را پسندید و از «اوا» برای بستن قرارداد جهت بازی در نقشهای کوچک دعوت بـه کـار کرد.
در فاصله ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۶، «اوا» در هفده فیلم در نقشهای کوچک ظاهر شد. اولین این فیلمها «ما میرقصیدیم»(۱۹۴۲) نام داشت.
با فیلم« تجدید دیدار در فرانسه» (۱۹۴۴)، «اوا» پس از دو سال سکوت و ایفای نقشهایی که حتی یک دیالوگ هـم نـداشتند، لب به سخن گشود.این دیالوگها چنین بود «ببخشید آقا- امروز غذا چی میل دارید؟»
۱۹۴۶ سال مهمی برای اوا بود.آغاز سال همراه با ایفای نخستین نقش اول او در یک فیلم رده «ب» وسترن با عنوان «سـوت تـوقف» بود. و پایان آن بازی در شاهکار کلاسیک «قاتلین» (۱۹۴۶).
ایفای نقش او در نقش زن شریر فیلم قاتلین چندان قدرتمند و تأثیرگذار بود که مسؤولین کمپانی متروگلدوین مهیر برای پیشگیری از اثرات سوء آن بر سـلامت اخـلاقی جـوانان آمریکایی قسمت اعظم صـحنههای بـا حـضور او را از فیلم بیرون کشیدند!
کار بعدی که اوا را به شهرت رساند حضور در کنار کلارک گیبل افسانهای در«دوره گردان» (۱۹۴۷) در نقش یک خواننده از خود متشکر بـود.
قـرارداد ۱۷ سـالهای که مسئولین کمپانی با زیرکی و سوءاستفاده از سادهلوحی اوا، با او بسته بودند و او را مجبور به حضور در شمار زیادی از فیلمهای ضعیف و بیارزش کرد. آثاری که تنها به مدد حضور اوا گـاردنر مـوفق شـدند در گیشه به فروش خوبی دست پیدا کنند.
اوا گاردنر هیچگاه از سـوی مسئولین کمپانی بهعنوان یک بازیگر واقعی جدی گرفته نشد و همین امر باعث عدم اعتماد بهنفس و رضایت او به حـضور در هـر فـیلمی چه پیش از شهرت جهانی و چه پس از آن شد. اما در معدود آثاری چون مـوگامبو(۱۹۵۳،جـان فورد)، تقاطع بهوانی (جرج کیوکر ۱۹۵۶)و کنتس پابرهنه (جوزف المنکیهویچ ۱۹۵۷) او بهخوبی قریحه سرشارش را در زمینه بازیگری به نـمایش گـذاشت.
پس از سـه شکست پیاپی در ازدواج با سه مرد مشهور میکی رونی (۱۹۴۳-۱۹۴۱)، آرتی شاو (۴۶-۱۹۴۵) و فـرانک سـیناترا (۱۹۵۷-۱۹۴۸)، او دلزده و خـسته از روابط حاکم بر هالیوود و فضای مسموم آن آمریکا را به مقصد اسپانیا ترک کرد.
او پیش از ورود بـه هـالیوود، تـحصیلات ابتدایی داشت و آنطوری که خودش روایت کرده تا بیست سالگی فقط دو کتاب را توانسته بـود کـه بخواند: «انجیل و بربادرفته»!
در اکثر فیلمها، نقش اوا، زائد و تنها جنبه دکوری داشت اما او در کارنامه بـازیگریش ایـفای نـقشهای تماشایی و به یاد ماندنی هم به چشم میخورد:
- بازی در نقش جولی در قایق نمایش: او در این فیلم چند ترانه از جـروم کـرن را اجرا کرد اما هنگام اکران بنا به صلاحدید مسؤولین کمپانی و بهخاطر لهجه جـنوبی اوا ایـن تـرانهها مجددا صداگذاری شد)
– بازی در نقش لارا در موگامبو (۱۹۵۳)، در نقش مقابل گیبل. این فیلم بازسازی یک اثر کـلاسیک بـا عنوان شنهای سرخ بود که در آن جین هارلو نقشی مشابه را ایفا کرد
– فیلم کنتس پابرهنه (۱۹۵۴)، در نقشی که بهنظر میرسید او برای بازی در آن زاده شده است: یک رقاص گمنام اسپانیایی که تبدیل بـه الهـه سینما میشود اما تقدیر چنین مـعین کرده که هیچگاه در زنـدگیش بـه خوشبختی و شادی واقعی نرسد.
اوا پس از جـدایی از فـرانک سیناترا در ۱۹۵۷، در واپسین فیلمش در آمریکا در نقش برت اشلی کتاب «خورشید همچنان میدرخشد» ظاهر شـده ایـفای نقشی عالی که بهخاطر عـدم تـطابق فـیزیک کاراکتر داستان بـا اوا گـاردنر هیچگاه مورد توجه قـرار نـگرفت.
پس از ورود به اسپانیا، فلامینکو و گاوبازی بدل به دو سرگرمی اصلی اوا گاردنر شد.
اوا آخرین نقش مهمش را در فـیلم شـب ایگوانا (۱۹۶۴) و در مقابل ریچارد برتون بازی کـرد.او در هـنگام بازی در ایـن فـیلم چـهل و هشت سال داشت، اما زندگی تلخ عاطفی که پشت سر گذاشته او را به شکل یک زن شـصت سـاله درآورده بود.
کارهای بعدی اوا، همگی آثار بـیارزش مـشترک اروپایـی-از هـمان قـماش محصولات سینمایی مـعمول اسـپانیایی-ایتالیایی-بود. اوا شخصا از تمامی آنها بهعنوان کارهایی که بهخاطر درآوردن یک لقمه نان انجام داده است نام بـرده.
در ۱۹۶۸ پس از مـشکلات مـالی که در اسپانیا برای او بهوجود آمد، او به لنـدن نـقل مـکان کـرد جـایی کـه تا ۲۲سال بعد و زمان مرگش زندگی آرام و بیهیاهویی را داشت.
در لندن، و در پنج سال آخر عمرش همنشین اوا، تنها یک خدمتکار پیر اسپانیایی و سگ سفید ولزیاش -مارنی- بـود. پس از سکته مغزی اوا، در ۱۹۸۹ که منجر به فلج نیمی از بدن او شد. فرانک سیناترا، همسر سابق او هزینه معالجاتش را برعهده گرفت. اوا یک سال بعد در ژانویه ۱۹۹۰ درگذشت. خدمتکارش جنازه او را برای دفن به کارولینای جنوبی بـرد.
هـنگام تشییع جنازهء اوا از میان چهرههای سرشناس هالیوود، تنها گریگوری پک-همبازی سابق او -بر مزارش حضور داشت. هیچ یک از شوهران «اوا» نیز در مراسم شرکت نکردند. «اوا» از هیچ یک از ازدواجهایش کودکی نداشت.
در ۱۹۹۵ اوا گاردنر بهعنوان زیـباترین هـنرپیشه تاریخ هالیوود از سوی مجله امپایر انتخاب شد. پیش از آن مجله پیپل او را بهعنوان «زیباترین جاندار قرن بیستم»انتخاب کرده بود.
اوا پیش از مرگ، اتوبیوگرافی خود را بـا عـنوان «اوا ،داستان من» در لندن چاپ و مـنتشر کـرد.
گفتههای اوا گاردنر:
– من یک دختر دهاتی بود. هنوز هم یک دختر دهاتیام که ارزشهای ساده و معمولی را ترجیح میدهم.
– چیزی که واقعاً دلم میخواهد درباره ستارهبودن بگویم این است که به من چیزهای داده که هیچوقت نخواستهام.
– بعد از اولین تست بازیگریام، کارگردان دست زد و با خوشحالی فریاد زد: «او نمیتونه صحبت کنه! نمیتونه بازی کنه! (اما) اون شورانگیزه!».
– من باید طلوعهای آفتاب بیشتری از هر بازیگر زن دیگری در تاریخ هالیوود ببینم.
– من در بازیگری فقط یک قانون دارم: اعتماد به کارگردان و دل و جان دادن به او.