1- میراث بران مشروطه
از دل بحران اجتماعی- سیاسی دوره بیداری مشروطیت روشنفکرانی برآمدند که فرم های تازه نمایش نامه و رمان را در راه اندیشه های اصلاح طلبانه خود به کار گرفتند. اگر نخستین مرحله برخورد منورالفکران با غرب را معطوف به فن شناسی برای تجهیز نظامی و فنی بداینم، در مراحل بعد، فکر ترقی و تجدد، و علل پیشرفت اروپاییان و عقب ماندگی ایرانیان، برای آنان جاذبه ای خیره کننده یافت. به ویژه روشنفکران خارج از کشور- مانند میرزا فتحعلی آخوندزاده، عبدالرحیم طالبوف، میرزا ملکم خان، میرزاآقاخان کرمانی و زین العابدین مراغه ای- که دور از اختناق چیره بر ایران عصر ناصری به سر می بردند، با تاکید بر گسترش افکار تجددطلبانه، ادبیات انتقادی و طنزآمیزی پدید آوردند که مروج اندیشه پیشرفت و آزادی بود.
اینان باورمند به نقش متحول کننده ادبیات، در داستان های خود روشنفکرانی را تصویر کردند که با شوری رمانتیک به اصلاح و انقلاب، در زندگی اجتماعی مشارکت می کردند. شخصیت اصلی رمان واره های سفرنامه ای طالبوف و مراغه ای، مسالک المحسنین و سیاحت نامه ابراهیم بیگ، روشنفکر نقادی است که از کنج عزل خارج شده و، امیدوار به امکان اصلاح جامعه، به حرکت درآمده است تا شگفت زده از کشف جنبه های تاریک زندگی مردم، فکرهای تازه ای را مطرح کند.
درواقع، بین کنش داستان های عصر بیداری- که معطوف به انتقاد برای تغییر است- و شخصیت پردازی آن ها، رابطه متقابلی وجود دارد، از نوعی که مورد نظر هنری جیمز است: «مگر شخصیت پردازی چیزی جز تعیین رخداد است، و مگر رخداد چیزی جز تجسم بخشیدن به شخصیت است؟».
تقابلی بین سفرنامه های رجال دوره قاجار و رمان های سفرنامه ای دیده می شود: در سفرنامه ها سیاح ایرانی به فرنگ می رفت و غریبه وار و حیرت زده، پیش رفت های مردم آن جا را وصف می کرد. حال آن که در رمان های سفرنامه ای، ایرانی خو کرده به زندگی در دیگر جا، به وطن باز می گردد و بیگانه وار، به آن چه در این جا می گذرد می نگرد: نوعی آشنایی زدایی برای دیدن نادیده های اجتماع.
روشنفکر فرنگ دیده می کوشد سرمشقی تجددخواهانه ارائه دهد. مثلا «سیاحی کوید»، رساله منسوب به ملکم، توصیفی است از حیرت ایرانی تحصیل کرده اروپا که در بازگشت به وطن به میان گروهی شاعر رفته و با تحقیر شاهد شعرخوانی این «فرقه کج بینان» است. شگرد روایی ملکم را بعدها جمال زاده در داستان های خود به کار برد.
هرج و مرج سال های پسامشروطه و دروه جنگ جهانی اول، یأسی پراکند و باد سر خیلی از منورالفکران را خالی کرد. اینان که تجربه یک انقلاب ناکام را پشت سر داشتند، شور و شوق روشنفکران مشروطه خواه را از دست دادند؛ و بیش از پیش به لزوم تحول روحی- فرهنگی مردم اعتقاد پیدا کردند. مثلا یحیی دولت آبادی، در حیات یحیی، بر عمری که برای سیاست گذاشته افسوس می خورد و آرزو می کند کاش آن مدت را هم صرف معارف پروری کرده بود. گروهی مثل تقی زاده و قزوینی پی تصحیح متون می روند. جمعی هم با تشکیل«انجمن ایران جوان» طالب اصلاحات از بالا می شوند.
جمال زاده هنرمند دست به مهاجرتی بیرونی- درونی می زند و همه عمر از اصفهان دوره کودکی خود می نویسد. جمال زاده را آسان تر خواهیم شناخت اگر به او در محدوده عملکرد نسل روشنفکران هم روزگارش توجه کنیم. جمال زاده از نسل مضطربی است که می خواهد حیات را از نو معنا کند. این نسل انقلاب نافرجام مشروطه را پشت سر دارد و سر برکشیدن شبح دیکتاتوری را پیش رو؛ نسلی که به قول نیما در افسانه «زاده اضطراب جهان» است.
جمال زاده در هنگامه جنگ جهانی اول، مثل تقی رفعت و دیگر برجستگان نسل نو، درگیر سیاست هم شد. در کمیته ملیون برای مبارزه با روس و انگلیس شرکت کرد. اما او نیز چنین اقداماتی را بی نتیجه دانست و به درک شکست رسید. در اغلب داستان های او راوی، پس از سال ها، از فرنگ به وطن باز می گردد؛ برحسب اتفاق، دوستی را می بیند و پای درد دل او می نشیند یا دوست سرگذشت خود را روایت می کند. و یا این که راوی به جمعی بر می خورد و درگیر بحث کسانی می شود که با زبان خاص خود تشخیص می یابند.
نویسنده از بحث آنان نتیجه ای اخلاقی- اجتمای می گیرد و داستان به پایان می رسد. راوی از فرنگ برگشته، جلوه ای از خود نویسنده است که در عالم داستان به وطن باز می گردد تا ندانم کاری های هموطنانش را دست بیندازد.
دو نوع ادبی «رمان تاریخی» و «رمان اجتماعی»، حاصل گفتمان چیره بر اندیشه اثرآفرینان این دوره است. به طوری که اگر ذهن روشنفکران دوره مشروطه درگیر نوعی آزادی خواهی رمانتیک بود، ناسیونالیست های تجددخواه در آستانه 1300 شمسی و پاگذاشتن به روزگار نو، نجات ایران را در گرو ایجاد دولتی مقتدر می دانستند که آرام و قرار باب طبع آنان را به جامعه برگرداند.
روشنفکران دوره مشروطه آزادی های حاصل از مشروطیت را برای رفاه فردی و پش رفت اجتماعی ضروری می دانستند و اندیشه هایی مبنی بر حکومت قانون و ایجاد مطبوعات برای ارتباط با توده های مردم داشتند. اما برای روشنفکران دوره پهلوی اول که شاهد بی ثابتی سال های پس از مشروطه بودند، دولت مقتدر و باستان گرایی جاذبه ای خاص داشت. اینان کم تر سیاسی بودند و بیش تر می خواستند در رشته تخصصی خود کار مثبت و مفیدی انجام دهند.
از این رو، جمعی از آنان جذب بوروکراسی رضاشاهی شدند، نقش سیاسی روشنفکر منتقد را فروهشتند و در جریان نوسازی کشور، نقشی اجرایی پذیرفتند. آنان، باورمند به اصلاح از بالا، همکاری با رژیم را برای ایجاد شرایط عملی ساختن مدرنیسم ضروری می دانستند. برخی از آنان نیز امکان عملی کردن افکار اصلاحی خود را یافتند. چنین است که از روشنفکر رمان مشروطه در رمان تاریخی اثری نمی بینید. این چهره داستانی، نقش تاثیرگذار خود را از دست می دهد و در این سایه امرایی قرار می گیرد که، به تعبیر زمان تاریخی نویسان، در تنگناهای تاریخی، منجی ایران شده اند.
این نویسندگان به سیاست مداران اعتماد می کنند و نقش فعالی برای روشنفکر در ماجراهای آثارخود قائل نمی شوند. اینان که خوش بینی نویسندگان دوره بیداری مشروطیت به امکان تغییرات بنیادی در اجتماع را از دست داده اند، گرفتار ساده لوحی دیگری می شوند و راه گذار از هرج و مرج پسامشروطه ای را در اقتدار منجی ای می جویند که نظم را به جامعه برگرداند.
رشید یاسمی، در ادبیات معاصر، می گوید «بعضی چاره کشور را در ظهور دستی از غیب وعده می دادند که برون آید و کاری بکند.» آنان رضاشاه را کسی می دیدند که می تواند «کشتی طوفان دیده را به ساحل نجات کشاند». این گفتمان در «رمان تاریخی» متجلی شد عمده نویسندگان این نوع رمان، هدف های عمده مشروطیت- قانونمندی، تجدد و توسعه- را با اقدامات رضاشاه متحقق می دیدند.
رمان تاریخی و رمان اجتماعی نوع های ادبی برآمده از فضای سرخورده سال هایی است که با تصویری از آن در نمایش نامه حکام قدیم و حکام جدید (1294ش) از مرتضی قلی فکری ارشاد مواجه می شویم. در این نمایش نامه با جایگزینی حکومت مشروطه به جای حکومت استبداد، حاکم جدیدی جانشین حاکم قبل می شود، اما روال حکومت او طرز رفتار با مردم بهتر که نمی شود هیچ، بدتر هم می شود. حاکم جدید هم باج می گیرد و ظلم می کند، منتها این بار در لباسی قانونی و حق به جانب.
در رمان اجتماعی، که تقریبا یک دهه بعد از رمان تاریخی پدیدار شد، حس تردید نسبت به امکان تحول اجتماعی عمیق تر شده است- توجه کنید به نام این نوع رمان ها: تهران مخوف، روزگار سیاه و من هم گریه کردم- و در رویکرد واپسگرایانه نویسنده به شهر و زندگی شهری نمود می یابد.
تیپ های روشنفکری تازه ای مانند روزنامه نگار و کارمند به رمان های محمد مسعود و جهانگیر جلیلی راه یافتند تا باهرزه گردی هاشان در شهری مریض، ریشه ای نبودن شبه مدرنیسم رضاشاهی را بازتاب دهند. روشنفکران رمان اجتماعی یا از میان نظامیان تحول جوبر گرفته شده اند و یا از بین کارمندانی که سعی در افشای فساد دیوان سالاری دارند.
در دوه رضاشاه روشنفکران غیرسیاسی و محققان تاریخ و ادبیات فضایی برای به ثمر رساندن کار فرهنگی خود یافتند. اما روشنفکران منتقد به شدت سرکوب شدند. برخی روانه زندان شدند، مثل اعضای «پنجاه و سه نفر»، صادق هدایت به هند گریخت و رضا کمال شهرزاد و جهانگیر جلیلی دست به خودکشی زدند. به طور کلی، روشنفکرانی که در پی آزادی فردی و اجتماعی، به عنوان آرمان های انقلاب مشروطه، بودند از دور زندگی اجتماعی به بیرون پرتاب شدند. هدایت در داستان های درون گرایانه خود- «سه قطره خون»، «زنده به گور» و بوف کور- روشنفکران حساس، سرخورده و به درون هجرت کرده دوران را بازآفرینی می کند.
منتقد منفعل
مسالک المحسنین، عبدالرحیم طالبوف، 1283
شخصیت روشنفکر: محسن بن عبدالله (راوی)
مسالک المحسنین یکی از نخستین رمان های فارسی است که در سال های پایانی سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در قاهره منتشر شد. این کتاب داستان گروهی از روشنفکران ایرانی است که برای انجام ماموریتی اکتشافی از سوی اداره جغرافیای مظفری راهی قله دماوند می شوند و در مسیر این سفر با جلوه های مختلفی از مشکلات و نابسامانی های جامعه ایرانی رو به رو می شوند. روشنفکر تصویرشده در این کتاب بسیار منطبق بر الگوی روشنفکران روس در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم است.
طالبوف خود نیز از روشنفکران پرورش یافته در قفقاز بود و خواه ناخواه تاثرات آن فضای خاص روشنفکری در شخصیت خود طالبوف و شخصیت روشنفکرانی که او در داستانش خلق می کند هم نمود دارد. روشنفکرانی که در مسالک المحسنین با هم هم سفر می شوند همه از یک تیپ نیستند.
برخی مثل محسن، یعنی راوی داستان، تمایزی مشخص با عوام دارند و برخی مثل مصطفی هنوز در مرز میان عوام زدگی و روشنفکری معلق اند. روشنفکرانی که در مسالک المحسنین تصویر شده اند عموما منتقد جدی جامعه و باورهای خرافی و عادات ناپسند آن هستند که همین باورها و عادات را هم دلیل عقب ماندگی اجتماعی می دانند. آن ها رویاها و آرمان هایی بلند برای اصلاح جامعه دارند اما نیروی سنت را سدی بزرگ و قوی در برابر خود می یابند. پایان رمان که نشان می دهد تمام آن چه در داستان رخ داده و در نهایت به صدور فرمان مشروطه منجر شده همه یکسر در خواب محسن می گذشته، نشان می دهد که طالبوف چندان به تحقق آرمان های هم فکرانش خوش بین نبوده است.
راوی رنج جمعی
بوف کور، صادق هدایت، 1315
شخصیت روشنفکر: بی نام (راوی)
صادق هدایت رمان بوف کور را در سال های اوج استبداد رضاشاهی نوشت. بوف کور رمانی نمادگراست و این ویژگی شاید تا حدی نشانی از همین استبداد حاکم بر ایران در زمان نگارش اثر بوده باشد؛ هرچند چاپ اول بوف ور از روی نسخه دست نویس نویسنده با شمارگانی محدود در بمبئی منتشر شد و تنها پس از سرنگونی رضاشاه بود که این رمان در ایران مجال انتشار یافت. شخصیت اصلی داستان بوف کور نقاش و نویسنده ای است که تنها مخاطب نوشته هایش را سایه اش می داند.
راوی بوف کور نماد و نمونه روشنفکرانی است که در دوره آغازین ورود مدرنیته غربی به ایران شاهد شدیدترین تنش ها میان جامعه سنتی و ارزش های جدید مدرن بودند و از این شاید نمونه تنهاترین و منزوی ترین روشنفکران تاریخ معاصر ایران باشند. هم از اینروست که راوی در اولین سطور رمان می نویسد «در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطه هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگه دارم و اگر حالا تصمیم گرفته ام که بنویسم، فقط برای این است که خودم را به سایه ام معرفی بکنم»، یا در جایی دیگر می گوید: «سر تا سر زندگی ام میان چهار دیوار گذشت است».
این روشنفکر درون گرا و انزواطلب و منفعلی که هدایت توصیف می کند نقطه مقابل روشنفکرانی است که در دروه بعد از شهریور بست وارد آثار ادبی داستانی می شوند و عموما برون گرا و عمل گرا هستند. سردرگمی راوی میان دو جهان، جهان انزوای خودش در اتاق و جهان گذشته (باستانی) هم شاهد دیگری است بر سردرگمی نسلی از روشنفکران هم عصر هدایت.
راوی گرفتار سردرگمی میان دو جهان است که هر دو هم موهوم به نظر می رسند؛ موهوم مثل آرمان های نسلی از روشنفکران که خسته از آشوب های دوره پس از مشروطه به نظامی اقتدارگرایی همچون رضاخان روی خوش نشان دادند و از او هم رودست خوردند. مهم ترین ویژگی در پردازش شخصیت روشنفکر در اثر ماندگار هدایت هم شاید همین بیان تباهی و دردی جمعی از دریچه دردی کاملا شخصی و عاطفی باشد که مبتلا به شخصیت اصلی بوف کور یعنی شخصیت راوی است.
روشنفکر آرمانی
چشم هایش، بزرگ علوی، 1331
شخصیت روشنفکر: استاد ماکان
شخصیت استاد ماکان در رمان چشم هایش اثر بزرگ علوی یک نقاش بزرگ معاصر است که در مسیر مبارزات سیاسی اش درگیر رابطه ای عاشقانه می شود و حالا ما سرگذشت او را از زبان فرنگیس، زنی که عاشق او بوده، و یکی از شاگردانش که اکنون مدیریت مدرسه نقاشی استاد را پس از مرگش برعهده دارد، می شنویم.
استاد ماکان گذشته ای نامعلوم دارد. تنها چیزی که از او می دانیم این است که تحصیلات نقشای اش را در ایتالیا گذرانده است. او به ظاهر شخصیتی مرموز، کم حرف، عبوس و مردم گریز است. اما باطنا به شدت مردمی و دیگری مسائل قشر محروم جامعه است. استاد اگرچه روشنفکری مهم در دوران خود است اما در هیچ صحنه ای در رمان او را در حال مباحثه سیاسی یا مطالعه نمی بینیم. انگار عرصه مبارزه او تنها در خیابان و در خفاست.
به گواهی راوی او بزرگ ترین نقاش معاصر ایران در زمان حیاتش بوده است. به طور کلی نگاه راوی (و احتمالا نویسنده) به شخصیت استاد ماکان نگاهی شیفته وار است. اگر هم انتقادی به استاد وارد می شود از زبان فرنگیس است که از بی مهری استاد به خودش شکایت می کند، اما این بی مهری هم از سر بی عاطفگی نیست بلکه استاد مبارزه سیاسی را به روابط عاطفی مرجح می داند که این خود برای مبارزی سیاسی یک نقطه قوت است نه نقطه ضعف.
استاد در پاسخ اعتراضات فرنگیس به او می گوید «خوش بختی انفرادی دیگر برای من معنایی ندارد تو هم اگر زندگی ات را به پای من بریزی، بدبخت می شوی». با این حال، استاد ماکان به دلیل ثروت و روابط خانوادگی فرنگیس هرگز او را از خود کاملا نمی راند و از روابط و نفوذ و ثروت او برای مبارزات و آزادی دوستان دربندش بهره می گیرد. استاد ماکان در پایان به طرزی مشکوک در تبعید می میرد تا شمایل قهرمان گونه او در رمان تکمیل شود.
2- روشنفکران متعهد
از شهریور 1320 به بعد، با گسستی در حرکت روشنفکری ایران مواجه می شویم. در این دوره، گفتمان هایی متفاوت با دوره پیش بر فضای جامعه چیره می شود و مسئله تعهد بار دیگر در ادبیات مطرح می گردد. روشنفکران دیگر به خدمت حرفه ای یا نوشتن بسنده نمی کنند، بلکه با تعهدی اجتماعی وارد میدان می شوند و نام و توان قلمی خود را در خدمت آرمان هایی می گذارند که عادلانه می پندارند. اگر الگوی نسل قبل، در دلبستگی به نوسازی جامعه و عرفی کردن فرهنگ، لیبرالیسم و انقلاب فرانسه بود، عمده ترین الگوی روشنفکران نسل دهه 1320 را سوسیالیسم و انقلاب شوروی تشکیل می دهند. از این رو، روشنفکران این دوره، بیش از گذشتگان به ژورنالیسم آوازه گرا و تحزب روی می آورند.
به سبب فضای جنگ زده اروپا، اغلب دانشجویان ایرانی به وطن باز می گردند و با خود انواع عقاید و دیدگاه های سیاسی و ادبی را به ارمغان می آورند. بیش تر آنان کار دلخواه خود را نمی یابند و به عنوان روشنفکرانی ناراضی درگیر ژورنالیسیم و تحزب می شوند. نمونه ادبی این روشنفکران را می توان در وجود «استاد ماکان» از رمان چشم هایش نوشته بزرگ علوی یا «منادی الحق» از داستان «حاجی آقا»ی صادق هدایت دید.
اگر بگوییم روشنفکری دوره مشروطه خاستگاهی عمدتا روسی داشت، خاستگاه روشنفکری دوره رضاشاهی عمدتا فرانسوی بود و در دهه 1320 بار دیگر، «روشنفکر» براساس معیارهای ایدئولوژیک روسی تعیف شد. در این دوره، کانون توجه اهل کتاب از فرهنگ و ادبیات فرانسه به فرهنگ و ادبیات روسی تغییر کرد.
برگزاری «نخستین کنگره نویسندگان ایران» (1325) با تاکید بر نقش اجتماعی ادبیات، به وظیفه ای که روشنفکران منتقد برای هنر و ادبیات قائل بودند، رسمیت بخشید. روشنفکران داستان ها منتقد حکومت و افشاگر معایب اجتماعی اند. عولی در مجموعه «نامه ها»، ابراهیم گلستان در مجموعه «آذرماه آخر پاییز» و جلال آل احمد در مجموعه «از رنجی که می بریم»، به نقش روشنفکران شهری در ایجاد پایگاه های حزبی در میان کارگران پرداختند.
ماهنامه اندیشه پویا