نام اصلی: پل بنجامین اُوستر
زادروز: ۳ فوریهٔ ۱۹۴۷ (۶۹ سال) – نیوآرک، نیوجرزی
ملیت: آمریکایی
پیشه: رماننویس، فیلمنامهنویس، شاعر و مترجم
سبک نوشتاری: پست مدرن
همسر(ها): لیدیا دیویس – Siri Hustvedt
فرزندان: دو فرزند
ج.جی بالارد، نویسنده معاصر انگلیسی در مقدمه رمان مشهورش «تصادف» نوشت؛ «ما در یک رمان عظیم زندگی می کنیم.» منظور بالارد بیشتر نحوه یی است که ذهنیت و دیدگاه های عینی ما از حقیقت و واقعیت هر روز از سوی تبلیغات تجارتی و سیاسی مورد هجوم قرار می گیرد. به نظر بالارد دستکاری واقعیت به وسیله قصه های تبلیغاتی آثار زیانباری بر حس خود بودن و هویت ما بر جای می گذارد؛ از این رو به گفته او از آنجا که ما به وسیله چیزهای کاذب و تصنعی یا ساختگی احاطه شده ایم، کار نویسنده دیگر نه آفرینش داستان، بلکه آفرینش واقعیت است.
از این رو قصه گفتن برای او اهمیت ویژه یی دارد. شخصیت های رمان های او آدم های کنجکاو و پر تحرکی هستند که درباره زندگی پرسش های بی پایانی دارند، یا از این سو به آن سوی قاره امریکا به تنهایی سفر می کنند، برای رسیدن به هدف هایی که حتی برای خودشان ناشناخته است، و اگر به بیرون سفر نکنند، همواره به درون سفر دارند.
آنها کسانی هستند که می خواهند به موجودیتی مستقل برسند. استر مانند بالارد بر این باور است که تنها به وسیله برساختن واقعیت است که می توانیم واقعیتی را که در آن مجبور به زندگی هستیم به درستی مشاهده و به طور منطقی درک کنیم. او در هم شکستن مرز میان زندگی و آنچه می خوانیم و تجربه ملموس، با آنچه نوشته می شود را بسیار جذاب می یابد.
پل استر که هم اکنون ۶۰ سال دارد در نیوجرسی به دنیا آمده و بیش از ۳۰ سال است که در نیویورک به سر می برد. استر مانند وودی آلن این شهر و خیابان ها و گوشه های پنهان آن را به عنوان صحنه بسیاری از آثار خود برگزیده است.
این نویسنده که فارغ التحصیل دانشگاه کلمبیا است در دهه ۱۹۷۰ به فرانسه رفت و چهار سال در آن کشور اقامت کرد. او پس از بازگشت به امریکا اشعار، مقالات و ترجمه های خود را منتشر کرد. اما در اواخر دهه ۷۰، مرگ پدر تاثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت و با توجه به ارثیه یی که به او رسیده بود، توانست وقت بیشتری را به نوشتن اختصاص دهد. او در سال ۱۹۸۲ با انتشار «آفرینش تنهایی»، کتابی که از خاطرات، زندگینامه پدرش و خودش تشکیل می شود، در صحنه ادبیات امریکا مطرح شد و پس از مدتی سه گانه نیویورک را به چاپ رساند. از آن پس او چندین رمان و سناریوی فیلم های «دود»، «چهره کبود» و «للو روی پل» را منتشر کرده است.
یکی از ویژگی های آثار استر این است که خودش همیشه حضور دارد و زندگی شخصی اش به نوعی به رمان هایش نفوذ می کند. نه فقط از طریق کاربرد طرح های زندگینامه یی، بلکه با آوردن نام خود و همسرش. کین، قهرمان شهر شیشه یی وانمود می کند کارآگاهی به نام پل استر است که همسری به نام سیری دارد.
در رمان هیولا (لوی یاتان)، همسر راوی ایریس نام دارد (که با پس و پیش کردن نام سیری، زن پل استر همراه است). سیدنی ار، کاراکتر اصلی رمان شب پیشگویی (۲۰۰۴)، مثل خود استر در ساختمانی سنگی در بروکلین زندگی می کند و نام پیتر آرون در رمان هیولا بی شباهت به نام پل استر نیست. البته بهتر است بیش از این بر این نکته تاکید نکنیم، زیرا یکی از ویژگی های اجتناب ناپذیر نوشتن است، رولان بارت هر چه می خواهد بگوید، اما هیچ نویسنده یی نمی تواند کاملاً از متن اثری که می آفریند غایب باشد.شاید این که کتاب مورد علاقه استر دن کیشوت است تعجب آور نباشد، زیرا آثارش مانند رمان سروانتس چند لایه هستند.
هر داستان در داستان دیگری پیچیده شده و در کل دارای تاثیر عروسک های روسی است؛ با این حال هر داستان به گونه یی با داستان دیگر در پیوند است، به طوری که داستان های چندگانه به اتفاق به نحوی نامنتظر با یکدیگر هماهنگ می شوند و به کلیت کتاب کیفیتی مانند آواز دسته کر می بخشند، اگرچه در اصل هیاهووار و نگران کننده است.
آوایی با آوای دیگر کامل می شود و کاراکتری با کاراکتر دیگر و همه چیز چنان با دقت کنترل شده و ماهرانه با فنون نویسندگی عجین گشته است که خواننده به شدت جذب داستان می شود و حس این که در واقع صرفاً یک رمان را می خواند، از دست می دهد.بسیاری از قهرمانان استر نویسنده اند، بسیاری از رمان هایش با کاراکتری آغاز می شود که رویدادی مربوط به گذشته را بازنگری می کند.
شب پیشگویی مردی را توصیف می کند که بر اثر بیماری و وقایع ناگوار زندگی آزرده است. قهرمانان استر می کوشند تا از طریق تحقیق و بازنگری گذشته و فرآیند داستان نویسی، نه تنها حس خود بودن، بلکه ایجاد مکانی برای خود، در دنیایی که از آن کنده شده بودند را بار دیگر تجربه کنند. رمان های استر در حالی که واجد دلمشغولی های خاص او از جمله اهمیت نویسندگان و نوشتن، پیدا و ناپدید شدن، غیاب و حضور هستند، در عشق و از دست دادن، نقاهت و گذشت نیز کندوکاو می کنند و شاید از این طریق جهت گیری تازه آثار آینده او را می نمایانند.
در شب پیشگویی سیدنی ار که از بیماری کشنده یی بهبود یافته و دوران نقاهت را می گذراند هنگام پیاده روی برحسب تصادف به یک دفترچه جلد پارچه یی ساخت پرتغال برمی خورد و آن را می خرد. دفترچه فوراً او را مجذوب می کند و ار آن را به مثابه وسیله آفرینش دوباره می بیند. از یافتن دفترچه بسیار راضی است و با این که آن را «بی احساس، معمولی و یک وسیله» می یابد، با لمس آن «حسی شبیه به لذت» به او دست می دهد.
دوست نویسنده اش تراوز بخشی از رمان شاهین مالت، اثر داشیل همت را به او یادآوری کرده است و او پس از یافتن دفترچه با الهام از داستان همت، شروع به نوشتن روایتی براساس آن می کند. با این حال به رغم یقین به بازیافتن قدرت نویسندگی، ار سفری مارپیچ را آغاز می کند که طی آن وجود خود و اطرافیانش را از یاد می برد. یک روز چنان غرق نوشتن در دفترچه می شود که همسرش حضور او را در خانه احساس نمی کند.
در واقع شب پیشگویی را می توان مانند یک داستان اشباح خواند، با این تفاوت که اشباح نه تنها برونی، بلکه درونی اند. شب پیشگویی مانند رمان «ترومناول» اثر آرتور شنیتسلر که الهام بخش استنلی کوبریک برای ساختن فیلم «چشمان باز بسته» بود، رویایی در بیداری است، جایی که سایه ها و اشباح کمین کرده اند و بیش از همه در ذهن راوی خودنمایی می کنند؛ راوی که از خود می سازد و باز می سازد به سرعت ناپدید می شود و هنگام بازگشت لرزان است و با این که مانند گذشته است، از جنبه هایی تغییر کرده که تصورکردنی نیست.
داستانی که سیدنی ار در دفترچه اش می نویسد چیزی به جز یک افسانه شهری نیست، داستان مردی که یک زندگی را ترک می کند و ناپدید می شود، تا در جایی دیگر زندگی دیگری برای خود بسازد. این ایده که آدم می تواند با عمل ساده گریز، زندگی خود را به کل تغییر دهد، یکی از تم های مشترک در آثار استر است. شخصیت های او از زندگی خود دور می شوند، هویت های تازه می گیرند، محدوده ها را به تجربه می گیرند و زندان هویت فردی را برنمی تابند. در رمان هیولا، بنیامین ساچز از یک بالکن سقوط می کند و از آن پس زندگی اش زیر و رو می شود و در مون پالاس (۱۹۸۹) باربر به افینگ تبدیل می شود.
صدای روایی استر راحت و توأم با یقین و به رغم اشتغال ذهنی او با مسائل انتزاعی و اگزیستانسیالیسم، به نحو اعجاب انگیزی محاوره یی است. در واقع او در رسیدن به شیوه یی نادر در ادبیات موفق است؛ جمع آوردن رمان ایده ها با سبکی بسیار شیرین و خواندنی. کتاب های استر را نمی توان زمین گذاشت.
مانند گراهام گرین هیجان و تنش خارق العاده یی می آفریند، و مانند نویسنده رمان صخره برایتون، ژرفای روشنفکرانه یی در کار خود ایجاد می کند که کمبود آن در بیشتر آثار داستانی جدید احساس می شود. استر یادآور دابلیو.جی سبالد و میلان کوندرا نیز هست، زیرا مانند آن دو از پرداختن به پرسش های بزرگی همچون سرنوشت، طبیعت هستی و راز خوشبختی نمی هراسد.
بازی پسامدرن و جابه جایی واقعیت فرضی با خیال، از دیگر جنبه های سبک استر هستند؛ اما برخی از منتقدین او را به خاطر آنچه «متافیکشن» نامیده می شود، یعنی داستانی که با خود گفت وگو می کند، یا روایتی که توجه را به چگونگی روایت کردن جلب می کند، ندیده می گیرند. در حالی که این شیوه در اروپا، به ویژه در فرانسه بسیار مورد توجه است و شاید به همین خاطر باشد که غالباً آثار استر در فرانسه بسیار پرفروش هستند.
ظاهراً در امریکا و انگلستان که دارای فرهنگ روشنفکری محافظه کارتری هستند، هراسی از این شیوه نگارش مشاهده می شود، به طوری که غالباً آن را کار اندیشه یی گم شده در آفرینش توأم با خودبینی، یا ناشی از عدم یقین نویسنده می شمارند و به همین نحو اتیکت می زنند. با این حال برای خوانندگانی که در جهان بینی استر شریک اند، باور به سیلان وجود به شیوه کیشوت، هرج و مرج جهان، فقدان نظم، وابستگی امور به رویدادهای پیش بینی ناپذیر و پیچ و خم سرنوشت، تصادفی بودن و حالت بخت آزمایی وار زندگی چنان که در شب پیشگویی می گوید؛ «تصادف هر روز از زندگی سایه وار در تعقیب ما است» را در آثار او ناشی از ناآرامی اندیشمندانه یی می یابند که حول آن یقین به زیبایی تراژیک زندگی شکل می گیرد؛ ناآرامی که به رغم سادگی ظاهری دارای ریتم است.
نثر استر دارای موسیقی ویژه یی است که تعجب آور نیست، زیرا او چند مجموعه شعر منتشر کرده است. موسیقی یی که از گرد آمدن اندیشه های انتزاعی به وجود می آید، از جست و جویی روشنفکرانه که نه با الفاظ آکادمیک، بلکه با زبانی که فوراً درک می شود، ابراز می گردد. پل استر تقریباً همیشه به اول شخص مفرد می نویسد و مهارت او در رفتن به قالب شخصیت هایش به این آثار سرزندگی می بخشد.
او چه در قالب زنی گمشده در پس زمینه کشوری فرورفته در فساد سیاسی و دستخوش سقوط (کشور آخرین ها) و چه در لوای نویسنده یی جوان و آرمان گرا که در پی نابودی ارزش هایی که باور دارد، دست به اقداماتی می زند که با بازی مرگ و زندگی همراه است (هیولا) خواننده را قانع و مجذوب می کند.در سال ۲۰۰۱، ماهنامه آتلانتیک، سابقه بسیاری از نویسندگان مطرح امریکا از جمله دن دلیلو، آنی پرو و دیوید گاترسن را مورد انتقادی ظالمانه و خشم آلود قرار داد.
بی.آر میرز با لحنی گزنده در مورد پل استر نوشت؛ «او مهمترین اصل شبه روشنفکرانه نویسی را می داند… این که هر چه دسترسی به ایده ها مشکل تر باشد، پنهان کردن این که نویسنده هیچ ایده یی ندارد آسان تر است.» این گفته ظالمانه است، زیرا چنین وانمود می کند که حقیقتی واحد و جهانی وجود دارد و نویسندگان باید در آن کند و کاو کنند؛ و دیگر این که دست آخر باید به توافقی رسید.
حال آن که استر در آثار خود دغدغه ذهنی بودن زندگی را دارد، چندگانگی دیدگاه ها و شیوه های ادراک را، همراه با ترس از نبود هویتی ثابت. ایده های او اینها هستند و آثار تحسین انگیزی را برای کند و کاو در این ایده ها به ثمر رسانده است. او به چیز قابل ملاحظه یی دست یافته و به این خاطر استحقاق تجلیل را دارد؛ استر بازتاب هرج و مرج توأم با تصادفی بودن زندگی روزانه را در قالب رمان به هنر تبدیل کرده است.