«من در سرزمین دن به دنیا آمدم. همان جا بزرگ شدم و همانجا نیز به عنوان نویسنده و انسان شکل گرفتم و سرانجام به عنوان عضو حزب آموزش دیدم.
مادر شولوخوف در سال ۱۹۴۲، هنگام بمباران هوایی دهکده وشنسکایا به وسیله نازی ها، کشته شد. پدرش، الکساندر میخاییلوویچ شولوخوف نیز که از خرده مالکان ورشکسته استان «ریازان» بود؛ پیشتر در سال ۱۹۲۶ درگذشته بود.
خانواده شولوخوف ابتدا، او را برای تحصیل به مرکز بخش فرستادند؛ اما با آغاز جنگ داخلی، شولوخوف درس و مشق را به خاطر شرکت در مدرسه بسیار سخت زندگی، یعنی شرکت در کشمکش توانفرسا و غمانگیز طبقاتی در سرزمین «دن» رها کرد. شولوخوف تا سال ۱۹۲۲ در صفوف سربازان سرخ با دشمن همزبان و همخانه جنگید.
نخستین آثار شولوخوف، از جمله داستانهای «غریبه»، «کمیسر خواروبار» و به ویژه «جادهها و گذرها» محصول گرفتاریها و دشواریهایی است که در آن سالها، کمیسر جوان با آن روبهرو بود.
در اواخر سال ۱۹۲۲، پس از پایان کامل جنگ داخلی، شولوخوف راهی مسکو شد. اما چه انگیزهای این جوان هفده ساله را واداشت که ناگهان زاد و بوم خود را ترک کند و راهی پایتخت شود؟ شاید دانشکدههای کارگری که در این اواخر فعالیت خود را آغاز کرده بودند مجذوب و شیفتهاش کرده بود و یا «رؤیای نویسنده شدن» او را به این مهاجرت واداشت. شولوخوف در این هنگام به واقع اندیشه نویسنده شدن در سر داشت؛ اندیشهای که عزمی راسخ و استوار در پی داشت و او را در مسیری قرار داد که هرچند پیروزی در آن دشوار بود، اما سرانجام شادی بسیار، شهرتی جهانی و تلخیهای گریزناپذیری برای او به همراه آورد.
شولوخوف جوان در آغاز ورود به مسکو روزهای سختی را پشت سر گذاشت و برای معاش به هر کاری دست زد: باربری، کارگری، بنایی، حسابداری، و آموزگاری… اما در همان حال برای روزنامهای تازه پا به نام پراودای جوان (که بعدها ارگان رسمی کمیتهای مرکزی کومسومول شد) داستان و مقاله نوشت.
مسیر واقعی اندیشه و کار شولوخوف به عنوان نویسنده، از چهاردهم دسامبر ۱۹۲۴ با چاپ قصه «نشان مادرزاد»، آغاز شد. تمامی داستانهای شولوخوف که بعدها گردآوری و در مجموعه «داستانهایی از دن» و «استپ آزور» منتشر شد؛ پیشتر به صورت پراکنده در روزنامهها و مجلههای گوناگون انتشار یافته بودند.
شولوخوف در لحظه بسیار حساس در ادبیات شوروی پدیدار شد. جوانان شوروی، دسته دسته از صحنه جنگ داخلی بازمیگشتند و وارد صحنه ادبیات میشدند؛ هم اینان بودند که ناگهان سیلی از آثار شگرف خلق کردند که به ادبیات جدید شوروی شهرت و اعتباری تازه بخشید. اینان میآمدند تا از بوی باروت و غرش توبها که تجربه کرده بودند با دیگران سخن بگویند. اینان میآمدند که با هم از انقلاب اکتبر و قهرمانیهای مردم در جنگ داخلی، حماسهای عظیم و پرشکوه بیافرینند. در پایان دهه ی ۱۹۲۰، آثار این نویسندگان شوروی – کسانی چون چابایف (سیل آهن، شهرها و سالها و غرش) و میخاییل شولوخوف (جلد اول دن آرام ) و آثار چند نویسنده دیگر در خارج از مرزهای شوروی ترجمه و چاپ شد و با استقبال خوانندگان جوامع غربی روبهرو شد و شگفتیها برانگیخت.
این داستانهای شولوخوف باورهای بیاساس و دروغین و تخیل واهی و رمانتیک را درباره مبارزهای انقلابی و قهرمانانی که بدون هیچ تلاشی بر دشمنانشان پیروز میشدند، درهم ریخت. شولوخوف در آثارش، واقعیتهای خشن پیکاری خشمآلود را نشان داد که در تمامی منطقههای قزاقنشین، چه در دوران جنگ داخلی و چه در نخستین سالهای پس از جنگ و دوره استقرار شوراها در سرزمین دن، جریان داشت. انقلاب در زندگی مردم تأثیر عمیقی به جا گذاشت و در ژرفای زندگی توده مردم ریشه دواند. خانوادهها را از هم جدا کرد؛ برادر را مقابل برادر قرار داد و پسر را بر ضد پدر برانگیخت.
در قصه «نشان مادرزاد» سرکرده دستههای قزاق، پسرش را که در گروه سواره نظام ارتش سرخ خدمت می کند، با شمشیر به قتل میرساند. در داستانی دیگر، یکی از افراد ارتش سرخ به نام شیبا کوک، زنی را که سخت دوست دارد – وقتی درمییابد که اطلاعاتی به سفیدها داده است – با دستهای خود میکشد. در قصه «جالیزبان» دو برادر پدرشان را – که رییس دادگاه صحرایی بود و اسیران ارتش سرخ را محکوم به مرگ میکرد، به قتل رساندند، در داستان دیگری به نام «گرداب» یک افسر سفید به اسم کرامسکوف، پدر و برادرش را که در گاردهای سرخ علیه سفیدها جنگیدهاند، تیرباران میکند.
شولوخوف در این آثار، رابطه ی میان انسان و مالکیت را به دقت بررسی میکند و نشان می دهد این رابطه چه سان در شخصیت و روان شناسی مردم تاثیر میگذارد. از همان اولین آثار می توان دریافت تنها انگیزه ی نیرومندی که شولوخوف را به نوشتن وامی دارد و از درون تمامی آثارش سربر می کشد، محکوم ساختن جهان متکی بر خودپرستی، نابرابری، قدرت پول و قانون جنگل است. این داستانها بیشتر بر پایه ی پیکاری ترسیم شده که میان دو نیروی متضاد درگرفته است: یعنی برخورد میان آنان که محکم و از روی تعصب همچنان به گذشته وفادارند – یعنی کولاکها، فئودالها و گاردهای سفید – و آنان که دنیای نوین سوسیالیسم را میسازند، یعنی توده ی مردم انقلابی، زحمتکشان و روشنفکران مدافع آنان.
شولوخوف در سال ۱۹۲۵ مسکو را ترک گفت و به زادبوم خود «دن» بازگشت و از آن پس همه ی زندگیش را وقف ادبیات و نوشتن کرد و در همین جا بود که در سال ۱۹۲۶ نوشتن رمان بزرگی «دن آرام» را آغاز کرد و آن را تا ۱۹۴۰ به پایان برد. چاپ و انتشار چهار جلد این اثر که مشتمل بر هشت بخشی است از ۱۹۲۶ تا ۱۹۴۰ طول کشید و بر روی هم نویسنده چهارده سال در این کار رنج برد؛ اما در خلال همین مدت او داستان دیگری به نام «زمین نوآباد» نوشت و در سال ۱۹۳۲ انتشار داد که بخش دوم آن را سالها بعد توانست به قلم آورد و در دسترس خوانندگان بگذارد.
شولوخوف در «دن آرام»، جنگ با آلمان و انقلاب روسیه و شورش و جنگ داخلی را در مقیاس یک روستای قزاق نشین و در سرنوشت خانوادهای کشاورز و به نسبتا مرفه و به ویژه یک تن از افراد آن به نام «گریگوری ملخوف» تصویر می کند.
در حوادثی که بر سیماهای بسیار متنوع داستان می گذرد، کلمات جنگ و برادرکشی و شورش به راستی جان میگیرند و همه ی معنای وحشتبار آن، گویی لمس می شوند. داستان، آرام و پرشکوه، بسان رود «دن» پیش می رود و جریان تحول اجتماعی را با زبان مجاب کننده ی واقعیات بهتر از هر بیان علمی و جزمی تشریح می کند؛ نیروهایی را که در اعماق اجتماع در کارند، نشان میدهد و معلوم میدارد چگونه این نیروها در شرایط و احوال معین ناگزیر به سطح فعالیت آگاه میرسند و آنگاه بنایی که تا دیروز استوار به نظر می آمد و هرکس و هرچیز در آن در جای خود بود، گویی براثر زلزله شکاف برمیدارد، دوستان به دشمنی برمیخیزند، مادر بر مرگ فرزند و زن بر شوهر اشک میریزد، آتش انتقام از هر گوشه زبانه میکشد و دست دژخیم بر پیکر مادر و کودکانی که راه فرار نداشتهاند، فرود میآید و در میان این ارکستر هولانگیز ناله و فریاد و خشم و خونریزی و آلودگی، جوانه زندگی تازهای سر برمیآورد و به سوی خورشید گردن میافرازد.
محتوای داستان «دن آرام» که در نزدیک به دو هزار صفحه قشرهای مردم قزاق را در کشاکش این تندباد نشان میدهد و قهرمان اصلی آن «گریگوری ملخوف» را با همه دلاوری و نیروی روحی و تیزبینی عملی که در اوست و در آزمون حوادث او را تا حد فرماندهی یک لشکر شورشی بالا میبرد، در برابر دوراهیهایی که سیر وقایع در تغییر سریع و ناگهانی خود پیش روی او میگذارد، همچون بازیچهای دستخوش نردید و تزلزل میشود و سرانجام هم او را به شکست کامل و محتوم خود میکشاند. در واقع شکست «گریگوری ملخوف» شکست مردم میانهحالی است که در بحرانهای اجتماعی به دفاع از مواضعی برمیخیزند که نمیتواند از آن ایشان باشد.
ضرورت محتومی که در سرنوشت قهرمان داستان محسوس است به هیج روی نویسنده را از همدردی عمیق انسانی نسبت به او و دیگر کسانی که در طول داستان زندگی، امید و خوشبختی خود را از دست میدهند، باز نمیدارد. شولوخوف با لحنی سوزناک و به راستی زیبا بر همهشان دل میسوزاند و بر مصایبشان مویه میکند.»
شولوخوف در نوشتن «دن آرام» از سنتهای غنی و سرشار ادبیات روسیه پیروی کرد؛ سنت هایی که همواره کوشیده است نیازها و خواستهای واقعی و آرمانهای تودهای مردم و نقش تاریخی آنان را تجسم بخشد. شولوخوف در جریان خلق حماسهاش، در انتخاب شیوه هنری مناسب برای نشان دادن سهم مردم در انقلاب روسیه و تطبیق این شیوه با این رویداد بزرگ، روش پیشوایان شیوه حماسی، یعنی «تولستوی» و «گوگول» را سرمشق کار خود قرار داد.
«دن آرام» از همان آغاز انتشار، تا کنون بارها با «جنگ و صلح» تولستوی مقایسه شده است. در حقیقت این دو اثر بزرگ از وجوه اشتراک زیادی برخوردارند، چه از لحاظ قلمرو گسترده واقعیتی که تصویر میکنند و چه از نظر ساختمان حماسی خود، یا شیوه بیان روایتی خاص و نمایشی و کنکاشهای روانشناختی عمیقی که در آنها نهفته است و خواننده به خوبی میتواند نشانههایی از ادامه یا سنتهای کلاسیک سده یا نوزدهی ادبیات روسیه را در ادبیات جدید شوروی، در مرحله آغاز رشد و دوره پیش از بلوغ آن مشاهده کند.
شولوخوف در بسیاری موارد نیز ادامه دهنده سنت گورکی است و روش او با شیوه گورکی شباهتهایی دارد. این شباهتها از لحاظ مضمون و شیوه نگارش نیست؛ بلکه بیشتر مربوط به اصول بنیادی زیباییشناسی و جهانبینی است. شولوخوف خود از ستایشگران بزرگ گورکی است و در همه جا چه در مقام یک انسان و چه به عنوان یک نویسنده از او با ستایش و تحسین یاد میکند. آنچه بیش از هر چیز، شولوخوف را به سوی گورکی و آثار او جذب میکند: گرایش آمیخته به احترام و غرور گورکی است به انسان و عشق او به انسان مبارز و اعتقادش به این حقیقت که سرانجام بر اثر تلاش کارگران و زحمتکشان، جهان دگرگون خواهد شد.
در ۱۹ آوریل سال ۱۹۲۸، مقالهای به قلم ا. س، سرافیموویچ – نویسنده نامدار شوروی – در پراودا منتشر شد. سرافیموویچ در این مقاله نوشت:
«شولوخوف در سرتاسر اثرش – هرگز حتی یک بار نیز – از «طبقه و مبارزه طبقاتی» به صراحت سخن نگفته است؛ با وجود این، همانگونه که شیوه اکثر نویسندگان بزرگ است، قشربندی طبقاتی و پایگاه هر کدام، به صورت نامریی در بافت داستان جای گرفته است.»
باری، چنین است داستان دن آرام که در مقیاس روی هم کوچک سرزمین قزاقنشین دن، گزارشی است هنرمندانه و بس حیرتانگیز از بزرگترین حادثه تاریخ معاصر یعنی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷؛ حادثهای که در چهار گوشه جهان انعکاسی بس بزرگ داشته است و واکنشهای موافق و مخالف آن هنوز تا سالها در سرنوشت هر کسی موثر خواهد بود.
جلد اول شاهکار دیگر نویسنده – یعنی «زمین نوآباد» در سال ۱۹۳۲ و جلد دوم آن در سال ۱۹۵۹ منتشر شد.
«انتقال به اقتصاد یا جنبش اشتراکی کردن کشاورزی در اتحاد شوروی در زمستان ۱۹۲۹ آغاز شد. این انتقال در حقیقت نوعی لشکرکشی به مواضع مالکیت فردی در تولید کشاورزی بود و هنگامی صورت پذیرفت که سهم واحدهای بزرگ کشاورزی دولتی یا ساوخوزها در کل تولید به میزان معینی رسید که به دولت، در صورت مقاومت و کارشکنی قشر مرفه دهقانان، اجازه مانور برای تامین حداقل نیازمندیهای شهرها و مراکز صنعتی را میداد.
تنظیم نقشهای مبارزه و آرایش نیروها نیز در عرصه این نبرد به دقت صورت گرفت: متشکل ساختن دهقانان کمبضاعت، بیطرف نگه داشتن دهقانان میانه حال و جلب تدریجی آنان از راه بحث و اقناع و ریشهکن کردن کولاکها از راه مصادره زمین و دیگر اموال آنها که باید به مالکیت جمعی کالخوز درآید… و از این گذشته، برای اجرای پیگیر و بی تزلزل برنامه اشتراکی کردن کشاورزی، یک گروه بیست و پنج هزار نفری داوطلب از میان ورزیدهترین کارگران کارخانهها به روستاها اعزام شدند تا عناصر فعال عملی را رهبری کنند. با این همه، جریان کار خالی از پارهای لغزشها نبود. چه بسا که ارگانهای پایین مانند بخش و شهرستان، بی آن که شرایط محل را به درستی در نظر گیرند، اجرای بدون انعطاف رهنمودهای کلی را طلب میکردند، و ای بسا که فعالان روستاها مرتکب شتابزدگیها و تندرویهایی میشدند که باید واکنشهای ناگواری به بار آورد. تمایل اشتراکی کردن صددرصد کشاورزی در فرصتی هرچه کوتاهتر موجب میشد دعوت دهقانان میانه حال به ورود در کالخوز جنبه تحکم و اجبار بگیرد و نارضایی عمومی این گروه ناگزیر زمینه مساعدی برای فعالیت تخریبی دشمنان فراهم آورد…
داستان «زمین نوآباد» را شولوخوف درست در چارچوب همین مرحله انتقال به اقتصاد کالخوزی در کشاورزی نوشته است. داستان نه چندان گرد شخصیت یک یا چند قهرمان، بلکه گرد محور یک عمل اجتماعی – تاسیس کالخوز در یک روستای دورافتاده – می چرخد و مراحل تکوین و اجرای توأم با فراز و نشیب آن را هنرمندانه و دقیق وصف می کند. اما در تار و پود این عمل باز عمل دیگری جریان دارد که آن هم به گونهای اجتماعی است، منتها منفی و مخرب: زمینهسازی شورش عمومی در منطقه قزاقنشین دن به دست گروه تهمانده طبقات شکستخورده و پاکباخته دیروز. چهرههای متعددی که نویسنده تصویر میکند نهتنها در شکلبندی عواطف و علایق فردیشان، بلکه به ویژه در خلال پیوندها و انگیزهها و واکنشهای محیط کوچک اجتماعیشان زنده و مفهوم و ملموس میشوند؛ و همین است که زندگی روستای «گرمیاچی لوگ» را در حدود تنگ و محقر خود آیینه تمامنمای واقعیت کلی یک مرحله تاریخی میسازد.
در برابر واقعیت بنیانی ناآشنایی که در گیرودار شدن و شکل گرفتن است، این یک مشت مردم ده ، گاه بسیار زود و میتوان گفت آنی و گاه نیز پس از یک چند دودلی و انتظار جای مناسب خود را پیدا می کنند. صفها از هم جدا می شود، و جالب است که گذشته از انگیزه تعلق طبقاتی که در هر کسی به کار است؛ آنچه حلقههای توطئه دشمن را به هم پیوند میدهد، وفاداری کور چاکران و بندگان دیروز است که از عادت به ترس و احترام غریزی به زور سرچشمه میگیرد، نمونهاش این جا در «زمین نوآباد» رابطه «استرونوف» است با فرمانده سابقش، اما در جای دیگر میتواند فلان رعیت مرفه، کدخدا یا مباشر دیروزی باشد در مواجهه با ارباب یا خان.
شهرت شولوخوف به عنوان یک رماننویس پس از انتشار نخستین جلد «دن آرام» در ۱۹۲۸ آغاز شد، گرچه تا چندی برخی از منتقدان قشری، خردههایی از نظر نحوه تفکر و تمایلات سیاسی بر این اثر گرفتند، شهرت نویسنده پیوسته رو به فزونی رفت. به ویژه انتشار «زمین نوآباد» که بهترین و واقعیترین تصویر هنری گذار طبقه دهقان به تولید دستهجمعی در اقتصاد کشاورزی شناخته شد، شولوخوف را مقبول عام کرد. در نتیجه همین شایستگی و قبول عام شولوخوف در سال ۱۹۳۷ به سمت نماینده شورای عالی اتحاد شوروی برگزیده شد.
در سال ۱۹۳۹ شولوخوف به خاطر فعالیت ادبی ثمربخش خود به دریافت نشان لنین مفتخر شد و در همان سال به عضویت فرهنگستان علوم انخاد شوروی درآمد، و سپس به مقام معاون فرهنگستان نایل شد. در سالهای جنگ با آلمان هیتلری، شولوخوف مانند دیگر نویسندگان و هنرمندان شوروی به جبهه رفت. در گزارشهایی که او برای روزنامهها و مجلهها میفرستاد؛ واقعیات تلخ و دهشت بار زندگی سربازان و خاک سوخته و ویران شده میهن و مصایب مردم آواره و خانمان برباد رفته منعکس میشد.
مجموعه مقالههای جنگی او به نام «مکتب کین» و در کتاب «آنها برای میهنشان جنگیدند» و «سرنوشت یک انسان» محصول همین دوران هستند.
آثار شولوخوف، گذشته از داستانهای کوتاه معدود، در چهار یا پنج عنوان خلاصه میشود که عمدهترین آنها همانا «دن آرام» و «زمین نوآباد» است. ولی همین آثار تصویری زنده و رنگین و بسیار استادانه از مراحل معین تاریخ کشوری است که در آن برای نخستین بار در جهان، زندگی براساس دیگری بنا شد، و همین غرابت امر سختترین دشمنیها و گرمترین دوستیها را از همه سو به آن جلب کرد و انگیزه برخوردهای خونین و دشواریهای بیشمار و پیروزیهای خیره کننده شد.