دیدن افرادی با قد بلند و اندامی ورزشی معمولا باعث جلب توجه می شود. حال اگر این افراد کت و شلوار مشکی هم بر تن داشته باشند و با تشریفات خاصی یک نفر را هدایت کنند قطعا دیگر حفظ امنیت آن فرد با همین افراد مشکی پوش است که بادیگاردهایش محسوب می شوند. البته لفظ بادیگارد را در کشورمان بیشتر با اسم تشریفات و امنیت می شنویم که در کنار این عنوان، نام مهدی صفایی کسی که سال هاست در این شغل مشغول به فعالیت است مطرح می شود. مهدی صفایی به همراه دو بادیگاردش آقا بهزاد و آقا سعید میهمان تماشاگر بودند که در ادامه، گفتگوی آنها را می خوانید.
مهدی صفایی کیست؟
* قهرمان کیک بوکس دنیا در سال 1999 دانمارک
* مشاور کارلوس کی روش در جام جهانی برزیل
* مربی تیم ملی کیک بوکس 1997
* عضو هیات رییسه جوجیتسوی کل کشور
* عضو هیات رییسه جودوی استان تهران
* عضو هیات رییسه کمانگیری روی اسب کل کشور
* دبیر کارگروه ورزش شورای شهر تهران
* موسس و مدیر گروه مراقبتی و تشریفاتی کانسپت
این گروه متشکل از مردان ورزشکار آموزش دیده بالای 180 سانتیمتر قد و بالای 100 کیلوگرم وزن است. اگر فردی هم باشد با قد 175 سانتیمتر ولی دارای قابلیت های خاص، می تواند عضو گروه شود. این افراد بالای 26 سال سن دارند.
آقای صفایی؛ با چه سوالی عصبانی می شوید؟
– «آدم هایی غیرمتخصص در کارتان هستند؟» بله، آدم های غیرمتخصص در کار ما خیلی زیاد هستند. از شنیدن این سوال عصبانی نمی شوم، حالم بد می شود؛ به جهت این که همیشه احساس می کنم و حتی این پیشنهاد را کردم اگر کسی بخواهد این کار را انجام بدهد، ما این آموزش را می دهیم و هیچ مشکلی هم با آن نداریم. اعتقاد من این است تازه زمانی که رقیب داشته باشیم، معلوم می شود ما خوب هستیم یا بد اما این که هر کسی فکر کند با پوشیدن کت و شلوار مشکی و قد بلند توانایی انجام این کار را دارد و خیلی خودسرانه این کار را انجام دهد، واقعا حالم بد می شود. به جهت این که ما از سال 85 تا امروز برای این موضوع تلاش می کنیم و جذاب است بدانید بچه های ما تا الان که حدود 230 نفر شده اند، ریالی برای آموزش هایشان پرداخت نکردند و خیلی خوشحالم هستیم که مملکت مان دارای گروه متخصص برای حفاظت از جان مردم باشد. متاسفانه خیلی ها فکر می کنند این کار فقط یک شو است. مثلا ممکن است کسانی 30 سال در این کار باشند و در طی این مدت هیچ اتفاقی رخ ندهد اما ممکن است یک اتفاقی بیفتد که در طی 30 سال هم نتوان آن را جبران کرد. خیلی ها تصور می کنند با پوشیدن کت و شلوار مشکی و داشتن بدن خوب این کاره هستند ولی اصلا اینگونه نیست و این کار باعث می شود به من بربخورد و حالم را بد کند.
از شروع کارتان بگویید. آیا شما با این چشمان رنگی و قد متوسط به کارهایی جز مهندس، خلبان و پزشک شدن فکر می کردید؟ چطور شد در حال حاضر بادیگارد آموزش می دهید و برای خودتان یک تشکیلات دارید؟
– صفایی: حقیقتا خیلی ها به خاطر چشم رنگی من این حرف را زده اند. من از کودکی خیلی عاشقانه ورزش را دوست داشتم. جذاب است بدانید من در سن 12 سالگی کمربند مشکی گرفتم و عکسم را روی جلد مجله ورزشی (دنیای ورزش) چاپ کردند. از آنجایی که مادرم ورزش های رزمی را دوست نداشت، مجله من را به هیچ کس نشان نمی داد و هر کسی هم که برای تبریک تماس می گرفت، خودم گوشی را برمی داشتم که مادرم متوجه نشود ولی درست است؛ هیچ وقت تصمیم به بادیگارد شدن یا تربیت بادیگارد نداشتم اما به واسطه چندین اتفاق تصمیم گرفتم وارد این حوزه شوم. یکی از این اتفاق ها تدریس پلیس دو کشور به جز ایران بود که البته کار ما تشریفات و مراقبت هست و به دلیل اینکه سیستم بادیگارد در ایران ممنوع است ما با عنوان گروه تشریفاتی و مراقبتی این کار را انجام می دهیم. من مطمئن هستم مردم ما دوست دارند کنار گروه های متخصص و کاربلد باشند که از ورود به یک جا احساس امنیت کنند. به همین علت وارد این حرفه شدم. همینطور که می دانید ما ورزشکارهای فوق العاده ای داریم که شاید خیلی وقت ها خط شخصی ندارند، به دلیل اینکه وقتی درگیر ورزش می شویم از خیلی کارها از جمله بیزینس جدا می شویم، به خاطر اینکه زمانی برای آن نداریم و مجبور هستیم کل وقت را به ورزش اختصاص دهیم.
هیچ وقت از یادم نمی رود زمانی که من می خواستم به مسابقات جهان بروم تا پایین هواپیما نگران چک هایم بودم و زمانی که برگشتم 5 سکه به من هدیه دادند که 3 تای آن تقلبی بود. پس از برگشتم احساس کردم جوانان ما می توانند از همان راه ورزش هم درآمد داشته باشند در عین اینکه شخصیت اجتماعی خوبی هم دارند. این کار در کل دنیا خیلی مرسوم است و هیچ چیز غیرعادی نیست. د راین که کشور ما امنیت بسیار بالایی دارد جای هیچ شکی نیست. طی مسافرت ها و رفت و آمدهایی که من به کشورهای مختلف داشتم، به راحتی می توانم بگویم کشور ما از امنیت بسیار بالایی برخوردار است. ممکن است اتفاق هایی رخ دهد و از آنجایی که تعداد اتفاق ها زیاد نیست و مردم عادت ندارند، دهان به دهان می چرخد اما این اصلا دلیل نمی شود که ما بگوییم به خاطر امنیت بالا یا پایین این کار را انجام می دهیم. این یک کار تشریفاتی مراقبتی است که در کل دنیا مرسوم است و من احساس می کنم ما تا الان از آن عقب بوده ایم.
در خصوص درآمد در این حرفه برایمان توضیح دهید.
– صفایی: خدا را شکر درآمد ما خوب است و ما بسیار راضی هستیم. بیشتر هم به صورت پروژه ای یا شیفتی حساب می کنیم. هر شیفت حدود 6 تا 8 ساعت است که هر پروژه بین 250 تا 350 هزار تومان است.
آقا سعید، لطفا خودتان را معرفی کنید و بگویید چطور شد که به سراغ این حرفه آمدید؟ آیا کسی به خاطر جثه شما بهتان پیشنهاد بادیگارد شدن داد؟
– سعید: نه، کسی به من نگفت که بادیگارد شوم. همان علاقه ای که خودم داشتم و تحقیقاتی که انجام دادم، خدمت استاد صفایی رسیدم و در حال حاضر هم پیش ایشان مشغول هستیم.
چه سوالی از شما بپرسم که عصبانی نشوید؟ خیلی دوست داریم که شما عصبانی نشوید.
– سعید: نه، من که اصلا عصبانی نمی شوم. (با خنده)
– صفایی: آقا سعید برخلاف این که همه فکر می کنند بهزاد بسیار پسر آرامی است؛ خیلی از آقا بهزاد آرام تر است.
شما چقدر ورزش می کنید و چه ورزش هایی انجام می دهید؟
– سعید: رشته ورزشی من بوکس است و روزی 2 تا 3 ساعت تمرین بدنسازی و کارهای تکنیکی که استاد (آقای صفایی) آموزش دادند را انجام می دهم.
شما در خریدن لباس مشکل ندارید؟ سایز شما لباس پیدا می شود؟
– سعید: حقیقتش نه، بیشتر سفارش می دهیم و برایمان می دوزند. به ندرت لباسی پیدا می شود و لباس هایی که خودمان دوست داریم اصلا سایز ما پیدا نمی شود.
آیا کسی تا به حال به شما گفته گول هیکلت را نخور؟ و اگر این اتفاق افتاده واکنش شما چه بوده؟
– سعید: بله بسیار زیاد گفتند ولی ما هیچ جوابی نمی دهیم.
آیا مردم جرأت می کنند به شما بد و بیراه بگویند؟
– سعید: تا زمانی که سوار ماشین هستیم خیلی ولی وقتی از ماشین پیاده می شویم طرف لبخند می زند و می رود که ما خودمان هم از عکس العمل آنها خنده مان می گیرد.
– بهزاد: در شأن کاری ما نیست که بخواهیم با هر کسی دهان به دهان بگذاریم. کلا در ذات ما هم نیست که دهان به دهان شویم. یکی هم به خاطر پوشش ماست که چون همه جا با کت و شلوار هستیم کارمان را سخت تر هم می کند. ما یک شعار در کارمان داریم: «تواضع، تواضع، خشونت مطلق»، به خاطر همین این کارهای عادی ما را عصبانی نمی کند.
آقای صفایی، تا به حال پیش آمده نیرو بفرستید برای نقد کردن چک؟
– صفایی: بگذارید برایتان توضیح دهم. اوایل ا مراجعه کنندگان بسیاری داشتیم برای نقد کردن چک، درگیری های خانوادگی، درگیری های بیرونی، تا اینکه این بیزینس جا افتاد که این کارها اصلا برای ما نیست. همانطور که می دانید ما کلاس های خاص برای بچه ها داریم که می توان به کلاس های روانشناسی، شخصیت شناسی، روابط عمومیف مواد مخدر، زبان بدن و … اشاره کرد. ما در طی این کلاس ها به بچه ها یاد می دهیم که بحث درگیری اصلا در شأن ما نیست بلکه تمام وظیفه و ماموریت ما حفاظت و مراقبت از افراد مختلف است. حالا این افراد می توانند گروهی خاص یا یک جمع بزرگ باشند یا حتی یک فرد؛ و من می توانم به جرأت به این نقطه قوت خودمان اشاره کنم که از سال 85 تا به امروز هیچ درگیری نداشتیم و به این موضوع افتخار می کنیم. اعتقاد من بر این است که ما زمانی در بیزینس و اجتماع مان موفق هستیم که مردم ما را دوست داشته باشید. من همیشه در بیزینس هایم طرفم خدا بوده و به خدا می گویم اگر خوب است اتفاق بیفتد، که خدا را شکر خیلی هم موفق بودم و خوب پول درمی آورم. به دلیل این که اعتقاد دارم همیشه خداست که به ما سرویس می دهد و خداوند بنده هایش را دوست دارد. در مقابل ما هم اگر عاشقانه بنده های خدا را دوست داشته باشیم دیگر هیچ مشکلی نداریم.
آقا بهزاد، قد و وزن تان و تعداد وعده های غذایی تان را بگویید.
– بهزاد: من قدم 2.2 متر و وزنم 130 کیلو است. روزی 3 وعده غذا می خورم، دیگر نهایتا 4 وعده می شود. گاهی در برنامه هستیم و اصلا نباید غذا بخوریم و این یک چیز طبیعی است. من می خواهم یک توضیحی در مورد بادیگارد و گروه تشریفاتی و مراقبتی بدهم. اگر شما این مجموعه را یک پازل هزار تکه در نظر بگیرید، یک تکه کوچکش درگیری است. ما همیشه هر جا که هستیم همه فکر آن درگیری را می کنند. درگیری 20 درصد کار است. به نظر من درگیری اول مشکلات است. ما بیشتر یادگیری مان روی آن 80 درصد که پیشگیری از درگیری است، می گذرد. ما دوست داریم وقتی در یک محیط هستیم مردم احساس آرامش کنند نه بحث ترس و درگیری باشد.
یکی از معضلات جامعه ورزش بحث دوپینگ است؛ آیا شما هم به سراغ آن رفته اید؟
– سعید: نه، من سراغ دوپینگ نرفتم ولی از مکمل های مجاز استفاده می کنم.
از این نعمتی که خدا به شما اعطا کرده چگونه به نحو احسن استفاده می کنید؟ خیلی ها اگر قد و هیکل و هنر شما را داشتند خیلی کارهای غیراخلاقی انجام می دادند.
– سعید: من هر وقت از خواب بیدار می شوم خدا را شکر می کنم و سعی می کنم از این نعمت خداوند به درستی استفاده کنم. همین که مردم ما را تحسین می کنند، یک ماشاءالله می گویند بسیار لذتبخش است.
– صفایی: من همیشه یک اعتقادی دارم که از من بهتر خیلی هست. این را خیلی بی رودربایستی و بی داستان می گویم. خدا خواست که من بشوم قهرمان جهان. شما باورتان نمی شود، من با کسانی مسابقه دادم که روزی آرزو داشتم آنها را از نزدیک ببینم و با آنها عکس بیندازیم.
به اعتقاد من خیلی چیزها نیاز به آموزش دارد. شاید خیلی از بچه ها قبل از اینکه وارد گروه شوند شیطنت هایی هم داشتند. فرهنگ یکی از موارد خیلی مهم است که روی انسان ها تاثیر می گذارد. مثلا هستند کسانی که بنز یک میلیاردی سوار می شوند ولی در ماشین خود قمه دارند. به اعتقاد من هنوز فرهنگ شان به آن ماشین نرسیده است.
در مقابل آدم های با فرهنگ و با شخصیت در یک منطقه زندگی می کنند که از نظر ما منطقه جنوب شهر است. از نظر من آموزش حرف اول را می زند. هستند بچه هایی که 4 سال در حال آموزش دیدن هستند ولی هنوز سر کار نرفته اند. ما از آنها گزینش های مختلف می گیریم و جایگاه آنها را تشخیص می دهیم ولی بعضی از بچه ها به قدری خوب آموزش دیدند که من دیگر با خیال راحت آنها را سر برنامه می فرستم. شاید جاهای خیلی خطرناکی باشد ولی ما خیالمان آسوده است. مثلا مراسم مرد خوش صدای کشورمان مرحوم مرتضی پاشایی بود که جمعیت حدود 400 تا 500 هزار نفر آمده بودند. بسیار سخت بود ولی تیم ما رفت و بسیار راحت، خوب و با احترام مراسم را کنترل کرد.
شما سلاحی هم با خود حمل می کنید؟
– صفایی: نه، ما هیچ سلاحی نداریم.
اندام تان ژنتیکی درشت است یا با ورزش آن را پرورش داده اید؟
– بهزاد: اگر هم بخواهم راجع به اندامم توضیح دهم، یکسری مربوط است به ژنتیک آدم و مابقی هم مربوط است به تمرین هایی که انجام دادیم. این تمرین ها باعث شکل گیری اساسی می شود ولی همه بچه ها یک ژنتیک و پیش زمینه ورزشی دارند.
– سعید: نه، ما اصلا نباید سلاح حمل کنیم و اصلا این کار را نمی کنیم.
– صفایی: نیازی به حمل سلاح نیست. مردم دیگر ما را می شناسند. شاید جالب باشد بدانید کت و شلوار سیاه با اندامی متناسب و خوب برای مردم حکم یک برند را دارد و می دانند او یک بادیگارد است. بنابراین خدا را شکر خیلی برای ما اتفاق نیفتاده است ولی اتفاقاتی هم بوده. مثلا چند سال پیش در خیابان آجودانیه آقایی با قد 1.80 با موتور به آینه ماشین من زد و عذرخواهی کرد و آینه ماشین من برگشت. از من پرسید درستش نمی کنید؟ گفتم چرا، شما بفرمایید و بعد از رفتن او آینه را صاف کردم. خب من 15 سال است دارم درس امنیت می دهم. دوباره این آقا در نیاوران به آینه ماشین من زد و همزمان که من شیشه را دادم پایین که آینه را درست کنم، آقایی با جثه کوچک از پشت دست انداخت گردن من و زنجیر من را کشید. من پیاده شدم و او را در صندوق عقب ماشین انداختم به کلانتری بردم! آنجا بچه های کلانتری من را شناختند و از قضا بچه های مطبوعاتی هم آنجا بودند و فردا روزنامه ها تیتر زدند: «دزدی که به کاهدان زد»، «درگیری آقای مهدی صفایی با دزد پلان به پلان».
تا به حال بادیگارد چه شخصیت های معروفی شدید؟
– صفایی: رضا گلزار، امین حیایی، پوریا پورسرخ، مهناز افشار و خیلی افراد دیگر.
اگر کسی از شما بخواهد که برای رفتن به جایی بادیگارد به او بدهید این کار را انجام می دهید؟
– صفایی: برای ما خیلی مهم است زمانی که بچه های ما به یک جایی می روند، خود شخص، جایگاه و شخصیتش چگونه است. باید یک بک گراندی از آدم مورد نظر داشته باشیم. کسانی هستند که با وضعیت مالی بسیار خوب به ما پیشنهاد می دهند. مثلا اگر تیم ما هزار تومان است او حاضر است 5 هزار تومان بدهد ولی ما قبول نمی کنیم. دلیل آن هم این است که ما معتقدیم به کسانی که نیازمند واقعی این موضوع هستند کمک می کنیم. مثلا کسی برای میهمانی بادیگارد خواست اصلا قبول نمی کنیم. ما کلا تا به حال وارد هیچ میهمانی و عروسی نشدیم ولی بیزینس من هایی که برای سیستم کاری شان نیازمند هستند، در اختیارشان قرار می دهیم.
برای استخدام در ارگان های مختلف از جمله آتش نشانی که هم تست ورزشی دارد هم تست علمی، باید آزمون ورودی داد؛ برای ورود به سیستم و حرفه شما چه مراحلی باید طی شود؟
– صفایی: چند نفر از بچه های گروه ما از آتش نشانان تاپ کشور هستند. بله، برای ورود بچه ها چندتا موضوع برای ما خیلی مهم است؛ قد بالای 1.85 متر، وزن بالای 100 کیلو، عضلانی و شخصیت اجتماعی فرد. تحصیلات هم البته از موارد مهم است. حتی جالب است بدانید ما داریم با بچه های گروه، زبان انگلیسی هم کار می کنیم که بچه ها از این نظر نیز تکمیل شوند.
وقتی مردم با شما در مراسمی شوخی می کنند، عکس العمل تان چیست؟
– سعید: سعی می کنیم واکنش خاصی نشان ندهیم. اگر ما هم بخواهیم شوخی کنیم در کارمان تاثیر می گذارد و مشکل ساز می شود.
– صفایی: ما در سیستم مان چیزی به اسم آیس فیس (صورت یخی) داریم، یعنی نباید هیچ عکس العملی نشان دهیم. متاسفانه اتفاق افتاده که یک خانم و آقایی از در وارد می شوند، می گویند اینها آمپولی هستن، واقعا نمی دانم یعنی چه! اوایل بچه ها ناراحت می شدند ولی طی گپ هایی که با آنها داشتیم، الان دیگر به این حرف ها اهمیت نمی دهند ولی باز هم خدا را شکر مردم واقعا با ما خوب هستند. طی یک سالی که این دو آقا همیشه همراه من بودند واقعا هیچ اتفاقی نیفتاده. البته اگر اتفاقی هم رخ دهد، اکثر با پیاده شدن بچه ها و دیدن جثه آنها حل می شود اما کنار همه اینها اعتقاد من این است که کت و شلوار خیلی تاثیرگذار است. مثلا یک پسر هیکلی با شلوار شش جیب و آستین کوتاه روی موتور با یک آقایی با همان قد و هیکل ولی با کت و شلوار خاص و اتوکشیده و منظم فرق دراد. قطعا پوشش روی نگرش اولیه آدم ها تاثیر می گذارد.
در کار شما اتفاق بامزه و خنده دار هم رخ می دهد؟
– بهزاد: من و آقا سعید داشتیم آقای فرزین را همراهی می کردیم، به جای باز کردن در ورودی، اشتباهی در یک یخچال بزرگ را به زور باز می کردیم. سعید داشت کل آمل را خراب می کرد تا در را باز کند ولی اتفاق جالب زیاد رخ نمی دهد چون کار ما بسیار جدی است. اگر جدی نباشیم نمی توانیم کار کنیم.
– سعید: ما در حین کار با هم زیاد صحبت نمی کنیم و اصلا هم شوخی نمی کنیم.
آن بی سیمی که به گوشتان وصل می کنید به نظر می رسد یک لذت خاصی داشته باشد و انگار خیلی وقت ها الکی است و استفاده ای ندارد.
– بهزاد: هیچ لذتی ندارد و فقط گوش را اذیت می کند. اگر جایی لازم نباشد اصلا استاد اجازه استفاده از آن را به ما نمی دهد ولی در جاهایی که بزرگ است و سروصدا زیاد است مجبوریم آن را فشار دهیم تا صدا را بشنویم که کدهای گفته شده را درست متوجه شویم.
– صفایی: هر کدام از این کدها یک معنای خاص می دهد. برای این که زمان را از دست ندهیم و راحت تر با آدم های دیگر ارتباط برقرار کنیم و بقیه متوجه نشوند که ما درباره چه موضوعی صحبت می کنیم، تمام اتفاقات کدبندی شده است. به عنوان مثال اگر درگیری باشد می شود کد 5 و البته این کدها قابل تغییر است اما قبل از اینکه وارد مراسمی شویم، سرگروه و سرتیپ کدها را اعلام می کنند.
آقای صفایی خاطره ای ندارید برای مخاطبان ما تعریف کنید؟
– صفایی: من بیشترین خاطراتم را از آموزش هایم دارم. همیشه به بچه هایم می گویم بدترین اتفاق زندگی تان این است که رییس تان از خودتان تخس تر است. بچه های ما برخلاف جثه های بزرگ، دل های بسیار نازک و مهربانی دارند. شاید وقتی پای یک فیلم غمگین بنشینیم ما از همه بیشتر گریه کنیم. به نظرم ورزشکارهای حرفه ای از همه بیشتر لبخند می زنند. یکی از بچه ها به نام مهرداد تحقق که واقعا تمامی خصوصیاتی که گفتم – قد 2.02 و وزن 150 کیلو و آیس فیس – را دارد و اگر 10 ساعت با او در یک اتاق تنها باشید اصلا صحبت نمی کند. وقتی در خیره همدم در مشهد که برای کودکان کم توان ذهن یاست شرکت کردیم، یکی از پسربچه ها از مهرداد خواست که او را بالا بیندازد. اولین باری که بالا انداخت سر بچه به سقف خورد و جالب است بدانید ما رفتیم تا قسمت های مختلف و برگشتیم، 2 ساعتی گذشت و او هنوز داشت این بچه را بالا می انداخت.
آخرین باری که از شما خواسته شد بروید جایی دعوا کنید، کی بود؟
– سعید: دو سه روز پیش یکی از دوستان حکم جلب کسی را گرفته بود، از من خواست به خاطر جثه ام آنها را همراهی کنم که من گفتم به من نیازی نیست، شما حکم دارید.
– بهزاد: آقای صفایی روز اول موضوعی را سربسته مطرح کردند که اگر قرار باشد شما 100 ضربه شلاق بخورید با 500 تومان جریمه، من کاری می کنم هزار ضربه شلاق بخورید با دو میلیون تومان! اگر باهوش باشید می فهمید داستان را.
مطلبی هست که بخواهید در مورد آن صحبت کنید؟
– سعید: نه، همه سوال ها را پرسیدید. راجع به دعوا و … که هر روز از ما می پرسند که آن بالا هوا چطوره، چه کار کردی که هیکلت اینطوری شده؟ یا این که اگر من قد و هیکل شما را داشتم خیابان می بستم!
– بهزاد: موضوعی که من دوست دارم همه بدانند این است که اصلا موضوع بادیگارد یا تشریفات مراقبت واقعا ورای اینهاست. شما در هر جای دنیا که ببینید بادیگاردهایشان از خوش تیپ ترین ها، خوش چهره ترین ها و از بهترین ها هستند؛ درگیری تنها قسمت کوچکی از حرفه ماست، 80 درصد آن را چیزهای دیگر تشکیل می دهد. خیلی ها هستند که به حرفه ما علاقمندند ولی به نظر من بیس کار این است که این کار را دوست داشته باشیم. ممکن است شما 30 سال کارمند یک جایی باشید از ساعت 7 صبح تا 5 بعدازظهر ولی اگر این کار را دوست نداشته باشید، اصلا در این کار دوام نمی آورید. بادیگارد بودن فقط زدن نیست، اصلا بیزینس ما آرامش و امنیت است.
– صفایی: چیزی که نمانده. گفتگوی جامع و جذابی داشتیم ولی در وهله اول خواهشم از مردم این است که به ما اعتماد کنند و ما اگر هستیم به واسطه آرامش آنها هستیم و عاشقانه آنها را دوست داریم. می توانند به عنوان یک گروه امین و مورد اعتماد روی ما حساب کنند و اگر بچه های ما را در کنسرت، همایش، نمایشگاه یا هر جایی دیدند به این احساس برسند که آنها آنجا هستند که امنیت را ایجاد کنند. گروه هایی که خودشان علاقمند به این حرفه هستند و دوست ندارند با ما همکاری کنند، خودشان یک ریتم درست داشته باشند. تنها پوشیدن کت و شلوار و هیکل پر کافی نیست، آنها می توانند شرایط خیلی بهتری داشته باشند ولی متاسفانه در کشور ما کپی کردن خیلی رواج یافته. باز هم از مردم عزیزمان بسیار ممنونم. اگر جایی از صحبت هایمان احساس کردند خود واقعی مان نیستیم عذرخواهی می کنیم ولی آنچه آن لحظه به ذهن ما رسید گفتیم. از شما هم ممنون که به این موضوع اهمیت دادید.