«او زنده است»/ مجموعه گفتگوها و گزارش‌ها در سالگرد درگذشت خسرو شکیبایی+ یک گفتگو با او درباره کودکی و آغاز حرفه‌اش

کافه سینما- واکنش رسانه‌های ایران و مجموعه این گفتگوها و گزارش‌ها نشان می‌دهد که خسرو شکیبایی در سالگرد درگذشت‌اش، همچنان از بازیگران زنده سینما و تلویزیون ایران محبوب‌تر و زنده‌تر است.

Khosro-1

 

تیرماه سالگرد درگذشت خسرو شکیبایی است؛ بازیگری که طی سالهای فعالیتش در سینما و تلویزیون آثار ماندگار بسیاری برجای گذاشت.

به گزارش ایسنا به نقل از سینما ژورنال، عبدالله اسکندی گریمور برجسته ایرانی به بهانه سالمرگ خسرو شکیبایی، تصویر تست گریمی عجیب و غریب از این بازیگر را منتشر کرده است؛ تصویری که برای اغلب مخاطبان این پرسش را به وجود آورده که مربوط به کدام کاراکتر شکیبایی است؟

تحقیقات حکایت از آن دارد که این تصویر مربوط است به گریم خسرو شکیبایی برای بازی در درام ماندگار «روز واقعه»؛ «روز واقعه» یک بار در دهه ۶۰ وارد پیش تولید و البته حدودا ۱۰ دقیقه‌ای از کار هم فیلمبرداری شد اما کار به ناگاه و به دلیل پاره‌ای مخالفت‌ها تعطیل شد.

در آن هنگام بنا بود ایرج نوذری فرزند منوچهر نوذری نقش اصلی فیلم یعنی نقش «شبلی» یا همان «عبدالله» ، جوان نصرانی را ایفا کند و البته تست گریم خوبی هم روی چهره وی زده شد؛ اما بعدها علی‌رضا شجاع‌نوری به خوبی این نقش را ایفا کرد.

یکی دیگر از بازیگرانی که در تیم اولیه بازیگران حضور داشت خسرو شکیبایی بود که بنا بود ایفای نقش نگهبان معبد بتها را بر عهده داشته باشد.

گریمی که اسکندری بر چهره شکیبایی زده بود به شدت مورد توجه کارگردان شهرام اسدی قرار گرفته بود، با این حال در نهایت کار به سرانجام نرسید تا چند سال بعد که “روز واقعه” با گروهی دیگر وارد پیش‌تولید شد.

در تیم جدید بازیگران این حسین پناهی بود که جای شکیبایی را در «روز واقعه» گرفت و نگهبان معبد بتها شد و البته یکی از زیباترین دیالوگ‌های این فیلم

از زبان وی بیان شد، آنجا که می‌گوید: چرا به بتهای مرده سنگ بزنم، وقتی بت‌های زنده فراوانند…

از سوی دیگر سیروس گرجستانی بازیگر تئاتر، تلویزیون و سینما دز گفتگو با خبرنگار حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگیباشگاه خبرنگاران جوان به مناسبت سالروز درگذشت خسرو شکیبایی و همکاری با او گفت: این را بگویم که ورود من به عرصه بازیگری در سال 47 به واسطه مرحوم هادی اسلامی شروع شد. در آن زمان خسرو شکیبایی یکی از بچه‌های این گروه بود، روز اول تمرین کار جدید این گروه من تماشاچی بودم و کار هادی اسلامی و دیگر بازیگران را می‌دیدم، بعد به مرور زمان با شکیبایی بیشتر آشنا شدم و این آشنایی به اضافه دوستی با اسلامی باعث شد که من در گروه بمانم و ذوق بازیگری بیشتر در من به وجود آید.

وی افزود:خسرو شکیبایی از همان اول بازیگر بود، چون در جلوی دوربین و منزل شخصی برای نزدیک شدن به نقش خود زحمات زیادی می‌کشید، این باعث شد هم من و هرکسی که او را میشناسد و در کل اکثر مردم او را دوست دارند و تا اسم وی به زبان می‌آید چشمانشان اشک آلود خواهد شد.

گرجستانی ادامه داد:شکیبایی 20 سال از زمان خود جلوتر بود و به همه این موضوع راثابت کرد و به طور قطع در هر زمانی خسرو، خسرو خواهد ماند و همه او را دوست دارند.

این بازیگر در خصوص علت معروف شدن شکیبایی در فیلم «هامون»، بیان کرد: در ابتدا مردم فیلم «هامون» را به خاطر مهرجویی دیدند اما با گذشت مدت زمان اندکی فهمیدند که خسرو شکیبایی از همان ابتدا هامون بوده و بازیگری است که هامونهای زیادی را از قبل تا بعد می‌تواند به وجود آورد.

گرجستانی در خصوص بازی شکیبایی در مجموعه «مدرس» اظهار داشت: مجموعه «مدرس» به ویژه برای شکیبایی کار بسیار سختی بود چون خسرو حدود 15 صفحه دیالوگ را پشت سر هم و با نهایت باورپذیری به اجرا گذاشت. آنگونه که مدرس را از خود مدرس هم بهتر بازی کرد و اگر بازیگری این کار را در زمان حیات و دوران هنری من انجام دهد به طور قطع او را نیز دوست خواهم داشت.

وی افزود:شکیبایی برای من هنوز زنده است چون نمی خواهم باور کنم که از این دنیا رفته، شکیبایی در دل من و همه مردم باقی خواهد ماند.

گرجستانی در خصوص زندگی شخصی شکیبایی بیان کرد:من و خسرو خاطره‌های زیادی با هم داریم و در کنار هم زندگی کردیم و در خیلی جاها و خارج از هنر معرفت خود را نشان داد به نحوی که خیلی از رفتارهای او را منشا کارهای خود قرار دادم.

وی با اشاره به حمایت‌ها و کمک کردن شکیبایی به هنروران و دیگر بازیگران همکار خود افزود:رفتار حرفه ای و کمک کردن شکیبایی به هنروران و بازیگرانی که با او همبازی بودند باعث شد که بفهمم اگر هنروری قصد بازی در سکانسی پرمحتوا را دارد به او کمک کرده و آنقدر با او همکاری کنم که به حد خوب برسد، اینها را همه مدیون شکیبایی هستم چون امثال او و هادی اسلامی معلم دنیای هنری من بودند.

گرجستانی خاطرنشان کرد:خسروشکیبایی زحمات زیادی کشید تا شکیبایی شد و ما باید از اخلاق حرفه ای او در زندگی شخصی و هنر استفاده کرده و در مراحل مختلف زندگی خود پیاده کنیم.

وی در پایان گفت:سالها است با هیچ رسانه ای مصاحبه نکردم اما شکیبایی باعث شد مصاحبه کنم و این باعث افتخار من است.

همچنین محمد رحمانیان در سالروز درگذشت خسرو شکیبایی نوشت: «او به بازیگری ایران آموخت چگونه می‌توان شمایل واحد و تحسین برانگیز خود را حفظ کرد و در عین حال، ویژگی‌های منحصر به فرد هر کاراکتر را با منقاش دقت و شفافیت از دل نمایشنامه بیرون کشید و با ظرافت اجرا کرد.»

به گزارش ایسنا، این کارگردان در آستانه‌ی اجرای «هامون‌بازها» و همزمان با 28 تیر ماه سالروز درگذشت خسرو شکیبایی در متنی آورده است:
«پرومته در بند از نگاه من، نقطه‌ی آغازین پرواز خسرو است… رسیدن به اوجی ناممکن که سودایِ هر بازیگری بود و هست و خواهد بود. اجرای درخشان او از پرسونای رب النوعی که آتش به آدمی هدیه داد و به پادافره این بخشش به عذابی ابدی دچار گشت، در عین داشتن سویه‌های کلاسیک یک تراژدی کهن، بسیار مدرن و امروزی جلوه می‌کرد؛ امری که خسرو شکیبایی در آن استادی بی‌بدیل بود… نگاه کنید به ایفای نقش سید حسن مدرس در مجموعه‌ی مدرس و صحنه‌های سخنرانی‌های او که باز هم یکی از نقاط اوج بازیگری او محسوب می‌شود.
و باز هم می‌توان از پرسوناژ ملکشاه سلجوقی در نمایش «الموت» مثال آورد که شخصیتی تاریخی را به نمونه‌ای امروزی از همه‌ی خودکامان تاریخ بدل کرد. در یکی از مفرح‌ترین اجراهایش بلیت تئاتر نبوغ کم نظیر خود را در بداهه گویی به نمایش گذاشت و گویا فتح بابی شد برای نخستین حضورش در برابر دوربین داریوش مهرجویی… سیاهه‌ی اجراهای درخشان او در تئاتر بی‌انتها نیست، اما قال و مقال دیگری می‌طلبد.
آنچه مسلم است، حضور او در هر نمایش به طرفه‌العینی بدل به بزرگترین ویژگی آن اثر می‌شد، خواه نمایش تخت حوضی «بیا تا گل برافشانیم» می‌بود و خواه نمایش نئوکلاسیک «بکت».
او به بازیگری ایران آموخت چگونه می‌توان شمایل واحد و تحسین برانگیز خود را حفظ کرد و در عین حال، ویژگی‌های منحصر به فرد هر کاراکتر را با منقاش دقت و شفافیت از دل نمایشنامه بیرون کشید و با ظرافت اجرا کرد.
بازیگری خودساخته که قدم به قدم پله‌های اوج را طی کرد و نخواست که یک شبه ره صد ساله رود. ایستاد و نگریست و شکیبایی کرد و خسروی خوبان شد. مرگش دردناک بود و ناگزیر همچون پرومته که آتش به جان ما انداخت… و همچون آرش که با جانش، مرزهای بازیگری را در این سرزمین درنوردید و در پناهِ آرامش مرگ، آسوده به خواب رفت…»
تعدادی دیگر از اهالی سینمای ایران هم به مناسبت سالروز درگذشت شکیبایی با باشگاه خبرنگاران گفتگو کردند:

مهدی صباغ‌زاده گفت: شکیبایی را قبل و بعد از فیلم «هامون» به خوبی می‌شناسم و در کارهای زیادی از جمله جستجو در جزیره، روزهای زندگی، پیشنهاد 50 میلیونی و صبحانه‌ای برای دو نفر همکاری کردم و می‌توان گفت که او بسیار خوب و قدرتمند بود.

وی افزود: تنها هنرپیشه‌ توانمندی که نسبت به کارهایش شیفتگی نداشت، بلکه با علاقمندی خاص، محبت و تجربیات خود را با اطرافیانش تقسیم می‌کرد، شکیبایی بود.

این کارگردان ادامه داد: خسرو با گروه و کارگردان همگام و همسو بود و عواطفش را با همه عوامل تقسیم می‌کرد و نسبت به پروژه‌ای که در آن بازی می‌کرد، احساس مسئولیت عجیبی داشت و سعی می‌کرد توانایی خود را به بهترین نحو و بدون چشم‌داشت اضافه‌ای ارائه دهد.

وی بیان کرد: شکیبایی به عنوان یک هنرمند واقعی و وظیفه‌شناس سعی می‌کرد نقش خود را به جایگاهی برساند که مخاطب و کارگردان کار راضی شوند و لذت ببرند و آرزو می‌کنم جایگاهش برای همیشه در بهشت باشد.

صباغ‌زاده در پایان خاطرنشان کرد: شکیبایی برای نسل امروز و هم نسل فردا مثال‌زدنی است و کارهای او در افکار و دنیای هنر ایران ثبت خواهند ماند.

همچنین ضیاء الدین دری بیان کرد:شیوه حضور افراد قدرتمندی مثل شکیبایی این گونه بود که با یک پیشینه تئاتری قوی به مدیوم‌های بالایی دست پیدا کردند و بعد از حضور در قاب تلویزیون و عرصه سینما به بهترین شکل درخشیدند.

این کارگردان بیان کرد: خسرو قبل از فیلم “هامون” به خصوص قبل از انقلاب زحمات زیادی برای رسیدن به نقطه اوج کشید و به نظر من و خیلی‌ها به آن نقطه اوج رسید اما امکانات و زمینه‌ای که بایستی در اختیارش برای دیده شدن و مطرح شدن قرار می‌گرفت، نبود.

وی اظهار داشت: بچه‌های امروز این شانس را دارند که شرایط و امکانات خوبی در اختیار آن‌ها قرار داده شده تا بتوانند توانایی خود را از بالقوه به بالفعل تبدیل کنند.

دری عنوان کرد: سال 63 و برای فیلم “صاعقه” خسرو را مدنظر داشتم و بعد از گفت‌وگو با وی متوجه شدم انرژی‌هایی در وی نهفته که او را تشنه صحنه و دوربین کرده است اما باید این انرژی با یک کنترل هوشمندانه در خدمت فیلم قرار می‌گرفت.

کارگردان “صاعقه” گفت: شکیبایی حدود یک ماه در منزل ما زندگی کرد و این یک ماه تمام لنزها و دوربین و بازی در مدیوم‌ها و زاویه های مختلف را به خوبی یاد گرفت به نحوی که خودش گفت «این درست است که قبل از فیلم شما (صاعقه) تجربه بازی در فیلم‌های “خط قرمز” (کیمیایی) و “دادشاه” (حبیب کاووش) را داشتم اما با میزانسن دوربین و بازی در مدیوم‌های مختلف به نحوی که شما به من یاد دادی، آشنایی نداشتم».

وی افزود: پس زمانی که کلید فیلمبرداری “صاعقه” زده شد، هم من و هم خسرو با اخلاقیات همدیگر آشنا شده بودیم و او تمام میزانس‌های دوربین را به خوبی می‌شناخت و من هم از طرفی انرژی فوق‌العاده‌ای که در خسرو بود را به خوبی کنترل و در خدمت فیلم قرار دادم و باعث شد یکی از بهترین بازی‌های خود را انجام دهد.

این کارگردان ادامه داد: خسرو بازیگری بود که جنسش، جنس یک بازیگر قوی، پرتحرک و پرانرژی بود و آرام و قرار نداشت و برای رسیدن به نقطه دلخواه کارگردان و خودش، با جان و دل تلاش می‌کرد.

وی در خصوص این که پس چرا شکیبایی با وجود توانمندی‌های بسیار، قبل از “هامون” دیده نشد، اما در فیلم “هامون” به چشم آمد، بیان کرد: شکیبایی قبل از “هامون” بازیگر توامند و مثال‌زدنی بود اما نکته اینجاست که کارگردان “هامون” دنبال بازیگری از جنس شکیبایی می‌گشت و در “هامون” قصه ایجاب می‌کرد که خسرو افسار گسیخته باشد که این شعف و پرانرژی بودن در خسرو وجود داشت و جز ویژگی شخصیتی وی بود.

دری بیان کرد: از طرفی یک بازیگر همیشه یک نقطه اوجی دارد که در آن می‌درخشد و بین مخاطبان شناخته‌تر می‌شود و به سوپراستار تبدیل می شود که این موضوع برای شکیبایی در “هامون” اتفاق افتاد، در صورتی که قبل از “هامون” بازی‌های درخشانی را از او می‌توان دید.

کارگردان “عشق ممنوع” گفت: از طرفی دیگر می‌بینیم که آثار مهرجویی قبل از “اجاره‌نشین‌ها” یک لختی داشت که بعد از سفر وی به خارج و برگشت به ایران و بعد از “اجاره‌نشین‌‌ها” این لختی از بین رفت و دلیل آن این بود که مهرجویی از جوانی دارای نیروی جسمانی و پختگی قابل قبولی بود که این پتانسیل‌ها با سفر به خارج و تلفیق با نوعی از ریتم آمریکایی و نگرش اروپایی باعث شد، روش فیلم‌سازی وی عوض شود و نگرش جدیدی را از فیلم “اجاره‌نشین‌ها” در فیلمش پیدا کند.

این کارگردان اظهار داشت: پس نگرش جدید مهرجویی، پتانسیل شکیبایی، شبیه بودن نقش “هامون” قصه به زندگی شخصیتی شکیبایی و خارج شدن سینما از بی‌برنامگی، رکود و بی‌هدف بودن بعد از انقلاب در آن زمان و رفتن دوباره مردم به سینماها همگی دست به دست هم داد که بالاخره خسرو شکیبایی به نقطه اوج دلخواه خود برسد.

دری در پایان خاطرنشان کرد: خسرو یک شعف به خصوص، یک انرژی فوق‌العاده و زیبا و یک لکنتی داشت که در بازی‌های خود به نحو احسن استفاده می‌کرد. لکنت خسرو به حافظه‌اش کمک می‌کرد و این لکنت را درون بازی خود می‌برد و هرجا در حین بازی کم می‌آورد با آن نواقص خود را می‌پوشاند. خسرو با خودش خیلی کار کرده بود. خسرو صدای خودش را می‌شنید که این مسائل را در کمتر بازیگری می‌توان دید و در مجموع همه این جریان‌ها در “هامون” اتفاق افتاد.

همچنین علی ژکان درباره مرحوم خسرو شکیبایی ادامه داد: شکیبایی را از سال‌های 49 – 48 در گروه تئاتری که هادی اسلامی تشکیل داده بود، شناختم. بعد در سال 53 در اولین مجموعه تلویزیونی رنگی یعنی “سمک عیار” به کارگردانی محمدرضا اصلانی نقش اصلی این مجموعه به من واگذار شد و شکیبایی نیز در این پروژه با من همبازی شد.

این کارگردان افزود: نسل ما یعنی نسل سوم و دو نسل قبل از ما، با پیشینه‌ای قوی و به خاطر تنگ شدن عرصه تئاتر بنا به دلایلی پا به عرصه سینما و تلویزیون گذاشت که در پی آن توانست هنرمندان بزرگی را به تئاتر، سینما و تلویزیون معرفی کند.

وی افزود: خسرو شکیبایی نیز تا قبل از “هامون” عقبه درخشانی داشت که به سختی و با تلاش به دست آمده بود که فیلم “هامون” باعث شد این عقبه نشان داده شود و شکیبایی را تبدیل به یک چهره به سمت سوپراستار رفتن کند.

ژکان بیان کرد: می‌توان گفت شکیبایی قبل از “هامون” نیز بازیگر توانمند و خلاقی بود که همیشه به دنبال تجربه کردن و صعود بود و برای دستیابی به اهداف خود در عرصه هنر زحمات زیادی را متحمل شد.

کارگردان «چهره به چهره» گفت: قبل از این که بگویم چرا در “هامون” مطرح شد، به این نکته باید اشاره کنم که نیاز و اتفاق زندگی یک انسان را می‌سازد. شکیبایی نیز از این قاعده مستثنی نبود. جنس و نوع بازی او و نیاز، تلاش و تمایل مثبت و بیش از حد او برای رسیدن به نقطه اوج هنر به خصوص بازیگری باعث شد که این اتفاق در فیلم “هامون” برای او بیفتد وگرنه خسرو قبل از “هامون” نیز فوق‌العاده بود.

وی افزود: سال 72 زمانی که خسرو در اوج بود، تصمیم به ساخت پروژه “سایه به سایه” گرفتم که در این پروژه نقش کوتاهی را برای خسرو در نظر داشتم. او با وجودی که در اوج بود و برای اولین بار بود که بعد از معروفیتش نقش کوتاه به او داده می‌شد به خاطر سابقه دوستی و مرام بالای هنری‌اش نقش را پذیرفت و روبروی نقش اصلی قصه که هنوز معروف نشده بود، یعنی میکائیل شهرستانی بازی کرد.

این کارگردان تأکید کرد: این نکته مهم است چون ما از دوره‌ای حرف می‌زنیم که شکیبایی در اوج قرار دارد و همه به دنبال او هستند اما او با خرج کردن مرامی که این روزها کمیاب است، نشان داد که اخلاق حرفه‌ای و به جا آوردن حق‌دوستی چیست.

ژکان ادامه داد: خسرو همان احترام و رفتار و گفتاری که دهه 40 نسبت به هم داشتیم را نگه داشته بود. موقعیت او را تغییر نداد که این موضوع مثال زدنی و مایه افتخار دنیای هنر ما است که از او یاد کنند.

وی در پایان خاطرنشان کرد: نسل شکیبایی، نسلی بود که می‌توان اسم آن را نسل طلایی گذاشت چون واقعاً تغییر عمده‌ای در فرهنگ و ادبیات نمایشی و گفتاری ایران ایجاد کردند و بعدها اکثر آن‌ها ستاره‌های نمایش، ادبیات، شعر، موسیقی و… شدند. یعنی نسل ما آدم‌های بالقوه، آموزش دیده و تجربه کسب کرده‌ای بودیم که بعد از انقلاب بالفعل شد. کاشت ما قبل از انقلاب و برداشت‌مان بعد از انقلاب شد.

از سوی دیگر خسرو شکیبایی سال‌ها پیش گفتگویی انجام داده بود با مجله گزارش فیلم که ستاره‌ها، آن را به همین مناسبت نقل کرده است:

به عنوان اولین سوال بگویید که چرا از مصاحبه پرهیز می‌کنید؟
این کاری است بس مشکل برای من. اولین‌بار که رفتم روی سن تئاتر، دلشوره عجیبی داشتم و این دلشوره و تردید هیچگاه از یادم نمی‌رود، چون همین‌طور در من تکرار می‌شود و همیشه این نگرانی در من بوده، ولی دلشوره‌ای که الان دارم عمیق‌تر است؛ منتهی فرقش در این است که در آن موقع که روی صحنه می‌رفتم می‌دانستم چه می‌خواهم بگویم و چه می‌خواهم انجام دهم،‌ولی الان نمی‌دانم چه باید بگویم و اصلا نمی‌دانم که من برای چه دارم مصاحبه می‌کنم، چون تصور من این است که همیشه آدم‌هایی که از نظر سنی تجربیاتی دارند و یا خیلی جوان هستند و مطالعات وسیعی در مورد تئوری‌های هنری دارند حرف‌هایی برای گفتن و استفاده دیگران دارند.
مثل آدم‌های بزرگی که الان ما در مملکت خود داریم که مصاحبه اساس کار آن‌هاست. من دوست دارم به جای آنکه حرفش را بزنم بیشتر کار بکنم. وقتی که در فیلم یا نمایشنامه‌ای بازی می‌کنم چه در مقابل بازیگر مقابل و چه برای کارگردان هیچ‌وقت توضیحی نمی‌دهم و عمل می‌کنم.
این است که مصاحبه برای من مثل راه رفتن روی لبه تیغ است و همیشه می‌ترسم که پایم ببرد و یا پرت شوم.
بیایید به گذشته برگردیم و بگویید که این حس در شما چگونه شکل گرفته است؟
آن حس درست مثل حسی است که الان دارم،‌ آن موقع که کار تئاتر را شروع کردم خوشحال بودم که می‌توانم با مردم ارتباط برقرار کنم و ویژگی‌هایی که آن موقع برایم وجود داشت نه نمایش بود و نه کسب شهرت و محبوبیت.
همیشه دلم می‌خواست که بنشینم و نمایشی را تماشا کنم و از آن طریق با سن ارتباط برقرار کنم و بعد هم که خودم روی صحنه رفتم سعی کردم که از روی سن حس‌هایی را به تماشاگر منتقل کنم و دقیقا چیزی که مرا برای بازیگری برانگیخت، همین ارتباط بود. بعدها خیلی به آن علاقه‌مند شدم.
علاقه‌ای که پایگاهش در من بسیار محکم بود و فکر کردم که به هیچ کار دیگری علاقه‌مند نشوم و عشق را صرف این کار کنم. این بود که این حرفه را شروع کردم و شاید چیزهای درونی‌تر هم در من بوده که توضیحش برای من کار مشکلی است.
در کدام محله به دنیا آمده و بزرگ شدید؟
من در تهران خیابان مولوی به دنیا آمدم و بزرگ شدم.
در محله شما سینما و تئاتر وجود داشت؟
خیر، پیاده روی از همان‌جا شروع شد.

آیا خانواده شما اهل هنر بودند؟
نه، به غیر از پدرم بقیه رویشان آن طرف بود.
پس چرا به سوی این حرفه کشیده شدید؟
به خاطر فرار از محله و نزدیک شدن به تئاترها و سینماها.
چطور با سینما و تئاتر آشنا شدید؟
پدرم به دیدن نمایشنامه و فیلم علاقه‌مند بود. من اوایل فکر می‌کردم به خاطر این است که برای ایشان مجانی است و تقریبا وظیفه‌ای.

مگر شغل پدرتان چه بود؟
او افسر دژبان ارتش بود و به بهانه پیدا کردن سربازهای فراری به سینماها و تئاتر می‌رفت ولی به جای انجام وظیفه محو تماشای صحنه‌ها و پرده‌ها می‌شد. لحظاتی تراژیک در درام‌ها وجود داشت که پدرم را به گریه می‌انداخت و من دقیقا تمام آن لحظات یادم است.
مگر پدرتان در موقع انجام وظیفه شما را هم همراه خودش می‌برد؟
بله، اکثرا مرا با خود می‌برد.
چرا؟
چون که میزان علاقه‌ام را می‌دانست و می‌شود گفت که این کار او حتما از روی وظیفه نبود؛ چون جمعه‌ها و حتی در ایام مرخصی هم به تئاتر و سینما می‌رفت. بارها شاهد سربازهایی بودم که با یقه باز و ریش نتراشیده در سینما نشسته بودند و می‌ترسیدم که پدرم آن‌ها را ببیند و از آن‌ها بازخواست کند، صحنه را از دست بدهم. اما پدرم آگاهانه خودش را به کوچه علی‌چپ می‌زد. بعدها فهمیدم که به تئاتر بسیار علاقمند است و مطمئن بودم که اگر می‌دانست هدف پسرش تئاتر است، سخت دگرگون می‌شد و دیگر تئاتر رفتن را قدغن می‌کرد!
اولین فیلمی که دیدید یادتان هست؟
درست یادم نمی‌آید چه فیلمی بود، فقط می‌دانم در باشگاه افسران واقع در خیابان سرهنگ سخایی (سوم اسفند سابق) بود. از پله‌هایی بالا می‌رفتیم، دری باز شد، در تاریکی روی دیوار روبرو (یعنی همان پرده سینما) یک مرتبه ماشین سیاهرنگی را دیدم که به سرعت به طرف من و دیگر تماشاگران آمد و واقعا ترسیدم و عاشق شدم.
اولین نمایشی که دیدید چه بود؟
باز هم یادم نیست. ولی مرحوم تفکری اولین بازیگری بود که روی صحنه دیدم و از بیان و حرکات خنده‌آورش، اشک صورتم را خیش کرده بود.
چطور شد که به بازی در تئاتر پرداختید؟
به طور کاملا تصادفی: با آرزویی دیرینه که بی‌هیچ تلاشی برآورده شد. اما تلاش از شبی در تابستان 1342 شروع شد. اولین باری که روی صحنه رفتید کی بود.
چه نمایشی بود و چه احساسی داشتید؟
این قضیه مربوط می‌شود به بیست و اندی سال پیش و نمایشنامه‌ای به نام «پنجه». در آن لحظه خیلی نگران بودم. دوستانی که مجرب‌تر بودند می‌گفتند که صحنه یک جذابیت برای بازیگر دارد و در کنار آن یک ترس و یک گیرایی خاص، گیرایی از این جهت که ممکن است آدم در منگنه قرار بگیرد و در ذهن آدم خلاء ایجاد شود. آن شب وقتی فکر کردم که ممکن است این خلاء در ذهن من ایجاد شود، تمام تنم به لرزه افتاد، ولی خوب روی صحنه رفتم.

روی صحنه چه شد؟
اتفاقاتی هم روی صحنه افتاد. مثل فراموش کردن دیالوگ‌ توسط یکی از بازیگران و جالب اینجا که خود کارگردان هم روی صحنه بود و بازی می‌کرد و وقتی من نگاهش کردم، دیدم از نگرانی دارد اشک می‌ریزد، چون که اتفاقا نقش آدمی را بازی می‌کرد که هم فلج بود و هم لال و به هیچ شکل نمی‌توانست صحنه را نجات دهد. من سعی کردم مشکل او را هر طوری که شده حل کنم و خوشبختانه به خیر گذشت.
نمایشی از خسرو شکیبایی آنجا تو چه نقشی بازی می‌کردید؟
برخلاف تصور خودم و دوستانم، نقش اول را به من دادند که البته یک نقش منفی بود و من خیلی روی آن کار کردم.
کارگردان و بازیگران آن نمایشنامه‌ای که بازی کردید چه کسانی بودند؟
حسین افشار کارگردان بود و کریم بابایی و خانمی که هم اسمش و هم چهره‌اش از یادم رفته، با من همبازی بودند و تا زمان گویندگی، من و افشار و بابایی با هم بودیم.
بهترین معلم شما در تئاتر چه کسی بود؟
در آن موقع که کار گویندگی می‌کردم توسط عباس جوانمرد به گروه هنر ملی دعوت شدم و تا آن وقت شاید بشود گفت که در کنار جوانمرد بودن برایم یک آرزو بود و خیلی به او معتقد بودم و به وسیله خود او دعوت شدم تا در گروهش باشم و او خیلی برای من زحمت کشید.
چه شد که گویندگی را انتخاب کردید؟
در سال 46 بعد از اتمام خدمت سربازی، به دنبال کاری برای امرارمعاش بودم که در ضمن به تئاتر هم نزدیک باشد. اول شانس به سراغم آمد و بعد کار ایده‌آل شد و خلاصه امتحان صدا در استودیو شهاب و قبول و بعد هم استخدام.
شما که مدتی گویندگی کرده‌اید و به این فن آشنا هستید؛ چطور شد که در چند فیلم اولتان خودتان صحبت نکردید؟
گوینده‌ها نمی‌گذاشتند؛ یعنی یک جوری، شوخی و جدی به من می‌گفتند که خسرو تو صدایت خوب نیست و اگر به جای خودت صحبت نکنی،‌بهتر است. آن‌ها می‌گفتند صدای تو به خودت نمی‌خورد و من هنوز معنی این حرف را نفهمیده‌ام.
مگر می‌شود صدای کسی به خودش نخوره؟!به جای چه کسانی و در چه فیلم‌هایی حرف زدید؟
این مطلب مثنوی هفتاد من است، قبلا ذکر کردم که دوستان میدان باز نمی‌کردند و در اولین فرصتی که یادش خوش، عباس جوانمرد پس از دیدن نمایشنامه‌ای که در انجمن ایران و آمریکا به نمایش گذاشتیم من و هادی اسلامی را جذب اداره تئاتر کرد و من که تئاتر هدف اصلیم بود، در قلب تئاتر به عنوان هنرمند کارمند استخدام شدم و به علت تمرین‌های زیاد و غرق شدن در کار تئاتر، دیگر فرصتی برای ادامه گویندگی وجود نداشت؛ بنابراین تمام وقتم را در اختیار اداره تئاتر گذاشتم و از دوبله فیلم صرف نظر کردم و قضیه بخشیدن عطایش به لقایش شد و رفت تا سال 55 که مجددا به دعوت استودیو “راما” به کار گویندگی پرداختم و در آن سال‌ها در فیلم‌های زیادی حرف زدم و دلی از عزا درآوردم!
نگفتید جای چه کسانی حرف می‌زدید؟
آها! در فیلم‌های زیادی به جای آدم‌های نیمه معروف حرف زدم و از آن‌هایی که در آن موقع خیلی معروف بودند می‌توانم به: چارلتون هستون در «آخرین مردان سرسخت»، جیمز میسون در «معلم من شیطان» و «قیمت یک زندانی» و بیلی کازبی در اکثر فیلم‌هایش اشاره کنم. و حالا ظاهرا ثابت شده که به جای خودتان حرف می‌زنید البته من قصد ثابت کردن چیزی را به کسی نداشتم ولی دوست داشتم که خودم به جای خودم صحبت کنم.
اساسا دوبله برای این است که فیلم‌های خارجی را به فارسی برگردانند و در سینما،‌قاعده اصلی همین صدای سر صحنه است و اینکه هنرپیشه در لحظه که بازی می‌کند، همان موقع هم صدایش ضبط شود. ولی خوب، در گذشته ما این تکنیک را نداشتیم و به آن صورت بود و حالا یواش،‌یواش داریم اکثر کارها را با صدای سر صحنه انجام می‌دهیم. ولی برای بعضی از فیلم‌ها به دلیل محیط بیرونی و شرایط لوکیشن که ممکن است کار عقب بیفتد؛ مجبور هستند که اول فیلم را بگیرند و بعد صداگذاری کنند. در این صورت باز هم بازیگر میل دارد به جای خودش صحبت کند و اگر هم تجربه ندارد، باید تجربه کند؛ چون تکنیک را خیلی زود می‌شود فراگرفت. مطلب اصلی معناست.
اولین نقش سینمایی‌تان چه بود؟
در فیلم «خط قرمز» کیمیایی بود که اکران نشد و ناکام ماند البته من زیاد از آن کار رضایت ندارم،‌ نه به خاطر خود فیلم بلکه به خاطر خودم، چون کیمیایی هر چه سعی می‌کرد من را از آن احساس غلو شده تئاتری بیرون بکشد، نمی‌شد و خیلی غیرارادی آن مسائل اغراق شده تئاتر روی من تأثیر می‌گذاشت.
در «خط قرمز» چه نقشی را بازی می‌کردید؟
نقش جلال، جوانی که به دلیل فعالیت‌های سیاسی نتوانسته بود با دختری که به او علاقه دارد ازدواج کند و دختر با مرد دیگری ازدواج کرده بود و جلال به خواهش او تصمیم به کشف هویت شوهرش می‌گرفت.

و دومین فیلمتان؟
«دادشاه» تجربه خیلی خوبی بود. در آن فیلم من نقش یکی از افراد دادشاه را داشتم.
اولین فیلمی که با صدای خودتان گرفته شد چه بود؟
فیلم «رابطه» ساخته خانم درخشنده.
فیلم «شکار» و بعد هم «دزد و نویسنده»، «شکار» و «ترن»، در این سه فیلم چه کسی به جای شما صحبت کرد؟
من دلم می‌خواهد از ناصر طهماسب، اسماعیلی، مقامی و خسروشاهی تشکر کنم. آن‌ها در فیلم‌های «صاعقه» (مقامی)، «دزد و نویسنده» و «شکار» (اسماعیلی) و «ترن» (خسروشاهی) به جای من حرف زدند.
و بعد «عبور از غبار»؟
همچین عبوری نبود. البته دوست داشتم از غبار عبور کنم ولی نشد. با اینکه به این کاراکتر علاقه داشتم ولی ابعاد نقش گاهی کج و معوج ضبط می‌شد. در این صورت رول یکدستی نشد و نشد که نشد که لجم گرفت! هیچی دیگر چفت نشدم.
می‌رسیم به «هامون» که نقطه عطفی شد در بازیگری شما و جایزه بهترین بازیگر مرد را برای ایفای نقش آن گرفتید؟
نقطه عطف در بازیگری که با تواضع یک بازیگری مثل من منافات دارد، بهتر است بگویم تحولی یا رشدی در من. به نظر من در سینما حس بازیگر مانند کپسول است و مثل این می‌ماند که دوربین به کار می‌افتد تو هم شیر کپسول را بازی می‌کنی و حست را بیرون می‌ریزی. دوربین از حرکت باز می‌ماند و تو مجددا شیر را می‌بندی. برای روشن‌تر کردن مطلب اجازه بدهید سری به صحنه تئاتر بزنیم.
در آنجا پرده که باز می‌شود، چیزی که حاکم است تمرکز است و درست مثل این است که موتوری روشن می‌شود و برخلاف سینما که پشت دوربین هزار اتفاق می‌افتد؛ در تئاتر فقط صحنه است که تپش دارد و بازیگر است که اصلا اسیر قراردادهای تصویری و ژست‌های بی‌پشتوانه که در لحظه ساخته می‌شود؛ نیست.
یک لحظه کوتاه در نقش قرار می‌گیری،‌دوربین قطع می‌شود و این دور شدن و نزدیک شدن به شخصیت آدمی، مثل بادکنکی است که نخش رها شده باشد و نکته مهم و اساسی اینجاست که باید بتوانی کنترل بیشتری از روی صحنه تئاتر داشته باشی و کنترل این قضیه هیچ راهی ندارد به غیر از نیروی ویژه‌ای مثل کارگردان که آن را رهبری کند.
در «هامون» این توانایی در رهبری وجود داشت با سهم بسیار کارگردان و باید بگویم، بهترین ویژگی کار ایشان با بازیگر، آزاد گذاشتن در نحوه ارائه بازی است. بنابراین این نقش باید خوب می‌شد. به هر حال سینما یک کار دست جمعی است و کار گروهی نیاز به مدیریت صحیح بر تمام عوامل دارد و از این نظر فیلم «هامون» مدیون مهرجویی است.

چطور شد شما برای نقش حمید هامون انتخاب شدید؟
مهرجویی دنبال بازیگر برای نقش هامون می‌گشت و من در ذهنش نبودم. اتفاقا کاری روی صحنه داشتیم و مهرجویی اتفاقی آمد و آن را دید و بعد از اجرا با هم صحبت کردیم. وقتی نظرم را در مورد بازی در «هامون» پرسید نمی‌دانستم این پیشنهاد چه جوابی دارد.
مهرجویی را خوب می‌شناختم و همه کارهای او را تعقیب کرده بودم. کارگردانی بود که به او اعتقاد داشتم و کار کردن با او یکی از هدف‌های من بود. نمی‌دانم لحظات چگونه گذاشت که از فرط اشتیاق عاشقانه و یکباره خودم را به آغوش او پرتاب کردم و بعد هم مسائل تدارکاتی به شیو مهرجویی طی شد و من انتخاب شدم.
آیا آن موقع فکر می‌کردید که به خاطر ایفای آن نقش جایزه بهترین بازیگر مرد را بگیرید؟
البته جایزه همیشه برای من محترم بوده و خیلی از بازیگر‌های دیگر هم در این موقعیت قرار گرفته‌اند و برای همه مسلما مهم بوده و خواهد بود. ولی من هیچ‌وقت در حین انجام کاری به جایزه گرفتن فکر نکرده‌ام. آن لحظه‌ای که با نقش زندگی می‌کنم، بیشتر برایم اهمیت دارد تا اینکه آن نقش را بسازم برای جایزه. به هر حال داوران جشنواره هشتم لطفی به من کردند و من هم از آن‌ها سپاسگزارم.

 

 

Check Also

عباس کیارستمی؛ آبروی سینمای ایران

کیارستمی در کنار ‘جنگل بدون برگ’ عکس: پوریا ماهرویان پوریا ماهرویان بی‌بی‌سی عباس کیارستمی٬ فیلمساز سرشناس …