و با وجود اینکه همهی اینها را بسیار میخواهیم، از پسِ انجامشان برنمیآییم! نه بیست و چهار ساعتِ روز برایمان کفایت نمیکند و نه ما توجه کامل و تمامی را وقف کارها میکنیم. حتی اگر شبانه روز با انظباطی ارتشوار عمل کنیم، به نصف کارهایی هم که دلمان میخواهد انجام دهیم، نمیرسیم! ما امیدهایمان را بر مبنایی بزرگتر از آنچه در واقعیت میتواند رخ دهد بنا کردهایم. امیدهای ما بزرگتر از توان واقعیِ ما هستند! پس بیایید کاری کنیم: اصلاً ولش کنیم! چرا باید همهی کارها را با هم انجام دهیم؟! زنده باد سادگی! نخواهیم که «کامل» باشیم. سعی نکنیم کاملترین زندگیای که در آرزوهایمان نقشهاش را کشیدهایم، برای خود بسازیم!بجای تمام این مشقتهایی که به خود میدهیم، چنان زندگی کنیم که هر روزش، ارزش داشتهباشد و به حساب آید! اما اینکه چطور چنین هدف جدیدی را محقق سازیم، با ایدههایی که در ادامه میآید، میتواند توضیح داده شود.
اهمیت بدهیم
وقتی غذایی خوشمزه میخوریم، اما با همهی وجود از آن لذت نبردهایم و سرمان در گوشی همراه و شبکههای اجتماعی است، در حقیقت آن را تلف کردهایم! ارزش و لذت یک غذای خوب وقتی مشخص میشود که با تمام وجود، تمام طعمهای خوب و احساس خوب لذتِ خوردنش را درک کنیم. حالا این را به لحظات تعمیم دهیم و هر لحظه را به مثابه یک غذای لذتبخش بنگریم، طعم هر لحظه را با تمام وجود درک کنیم. تنها در این صورت است که هر لحظه، ارزش واقعیِ خود را مییابد.
روز خود را مدیریت کنیم
هرروز بهترین کارها را برای انجام انتخاب کنیم. اجازه ندهیم اعمال بیهوده وارد روزمان شود. اگر قرار است مطلبی را بخوانیم، واقعاً انتخابگر عمل کنیم. تنها رویش کلیک نکنیم که رفع تکلیف کرده باشیم و در انبوهی از مطالب گشتی زدهباشیم. وقتی قرار است وظایف روزانهمان را انتخاب کنیم، مهمترینشان را برگزینیم، نه آنهایی را که فقط سرمان را شلوع میکنند. وقتی قرار است به درخواست کسی پاسخ مثبت دهیم، مطمئن شویم که این تعامل در زندگی ما تأثیری مثبت ایجاد خواهد کرد. آیا ارزشش را دارد که برای انجام آن کار، هزینهای هم صرف کنیم؟ آیا حاضریم بابت خواندن مطالبی که در لیست خواندنیهایمان هستند، بهای مالی بپردازیم؟ اگر چنین نیست، پس احتمالاً این همکاری یا این مطلب، چندان برایمان ارزشمند و دارای نفع نخواهند بود.
بیرحم باشیم
ما نیاز داریم چیزهایی را که تلاش میکنند زندگیمان را پایمال کنند، کنار گذاریم. مثل این است که کارها همهی تلاششان را میکنند که بیش از توان مدیریت ما بر آنها، در حیطهی توجهمان قرار گیرند. بنابراین باید بیشتر آنها را از لیست خارج کنیم: به اغلب درخواستها پاسخ منفی دهیم و آنها را بهعنوان وظیفهای که ما را ملزم میکند به دیگران جواب پس دهیم، انتخاب نکنیم. لازم نیست تمام مطالبی را که در دسترسمان قرار دارد، بخوانیم. در انبوهی از شبکههای اجتماعی همیشه آنلاین نباشیم. یاد بگیریم که برای مدتی تلفن همراه مان را خاموش کنیم. هر روز، یک قدم به عقب برداریم و فکر کنیم امروز می خواهیم چه چیز تازهای برای انجام دادن، در آن قرار دهیم.
قانع باشیمما همیشه از خودمان انتظار داریم بیشتر کار کنیم، بیشتر تجربهاندوزی کنیم، بیش از چیزی باشیم که اکنون هستیم. بجای همهی اینها بهتر است که یاد بگیریم با آن چه که انتخاب کردهایم تا انجام دهیم، شاد باشیم و یادمان باشد اگر انتخاب کردهایم که کارهای دیگری را انجام ندهیم، بهخاطر وجود دلیلی موجه بودهاست. ما می توانیم بهخاطر آنچه که واقعاً برای انجام دادن پیشِ رویِ ماست و فرصت تجربهاندوزیای که در اختیارمان قرار گرفته، سپاسگزار باشیم. بهتر است چنین دیدگاهی داشتهباشیم تا آنکه مدام وقتمان را به حسرت خوردن دربارهی فرصتهای ظاهراً بهتری که در اختیار دیگران است، بگذرانیم.
با نقصهایمان کنار بیاییم
حتی اگر به خوبی کارهایمان را گلچین کنیم و مدیریتشان نماییم، هرگز یک روز «کامل» یا بزرگتر از آن، یک زندگی «کامل» را نخواهیم ساخت. بارها گفته ام و باز می گویم که قرار نیست ما «کامل» باشیم. چنین ایدههایی در واقعیت، هرگز عملی نمیشود. زندگی بسیار پیچیده است و باید همواره به یاد داشتهباشیم که واقعیت با ایده آلها هماهنگ نخواهند شد و طبعاً همین موضوع، ایجادِ نقص مینماید. میتوانیم این حقیقت را بپذیریم یا آنکه با چنین توجیهی قانع نشویم. اما من پیشنهاد میکنم که مسیر اول را برگزینیم و با نقص، خودِ واقعیمان و مشکلاتی که در مسیر زندگیمان پیش میآید، کنار بیاییم.
درک کنیم که واقعاً تحت کنترل نیستیم
چند گزینهی اول در این لیست ممکن است این تصور را در ما به وجود بیاورد که میتوانیم زندگیمان را با ساده گرفتن کارها، کنترل کنیم. اما حقیقت این است: روزِ ما دقیقاً آنطور که برایش برنامهریزی کرده ایم، پیش نخواهد رفت! میتوانیم همهی تلاشمان را بکنیم، اما همیشه حوارث غیرمنتظره و برنامهریزینشده پیش خواهند آمد. این روند طبیعی همهی اتفاقات بزرگ و کوچک است. میخواهیم بر اوضاع مسلط باشیم و کارها دقیقاً بر وفق مراد ما پیش نمیروند و به دنبال آن احساس بد سرخوردگی به سراغمان میآید. اگر بهجای این روند، بدانیم که ما کنترلکنندهی تامّ اوضاع نیستیم و تنها آنچه را که پیش خواهد آمد تجربه مینماییم،خواهیم آموخت که آن تجربه را، هر چه که باشد، گرامی بداریم.
درک می کنم که به نظر خوانندگان، برخی موارد در این لیست یکدیگر را نقض میکنند. واقعاً هم همینطور است. همهی اینها به این دلیل است که به ما یادآوری نماید دربارهی آنچه که باید نگاه داریم آگاهانه تصمیم بگیریم، و گاهی اجازه دهیم برخی از فرصتها و کارها از لیستمان خارج شوند.
هر یک از این ایدهها میتوانند در زمانی متفاوت، عملکردی مؤثر داشتهباشند و ما را متوجه سازند که در حقیقت آن چه که رویش تمرکز کردهبودیم، نقصهایمان، خدشه در ایدههای کمالگرایمان، آرزوهای دور و درازمان برای بیشتر بودن از آنچه که اکنون هستیم، میل مان به پاسخ مثبت دادن به تمامِ درخواستها، امیدمان برای به اتمام رساندن لیست بلندبالای وظایفمان، و عطشمان برای انجام تمام کارها بودهاست. هیچکدام از اینهایی که تمرکزِ کنونی مان را به آنها اختصاص دادیم و نقایصشان باعث نگرانی مان میشوند، اهمیتی اساسی در زندگیمان ندارند. میتوانیم تمام این ایدههای نگرانکننده را رها کنیم و تنها میتوان زمانی واقعیت را دربارهی بیهوده بودن این باورها پذیرفت که رهایشان کنیم و با همهی وجود احساس کنیم که نبودشان، تغییری معنیدار در زندگیمان ایجاد نمیکند.
منبع: 1pezeshk