گويي سنت با مدرنيته تركيب شد و اتفاق خوشايندي به بار آورد. در سال 1340 شمسي آن زمان كه پاپ آرت در غرب نفس هاي آخر خود را ميكشيد و هنر جنبشي تازه طلب ميكرد آن هنگام ايران بود كه مكتبي نو در هنرهاي تجسمي به جهان عرضه كرد. مكتبي كه به سرعت به يكي از جنبش هاي مهم هنري درجهان تبديل شد و تاثيرات ژرفي بر تاريخ هنر گذاشت. به ندرت ميتوان آثار هنري ملي را مخصوصا از نوع تجسمي در مكتبي خاص گنجاند. مكتب سقاخانه را ميتوان سرآمد شكل گيري مكتبي نو در ايران ناميد البته مكتبي كه رنگ و بوي مدرن دارد و سنتهاي ملي _ مذهبي را نيز در خود جاي داده.
در اين دوران عده اي از هنرمندان آشنا به جنبش هاي هنري مدرن و با شناخت از فرهنگ ملي _ مذهبي ايران سبكي را بنا نهادند كه در عرصه تحولات هنر معاصر بسيار پر اهميت است. این مکتب یا جنبش هنری بعدها بهنام مکتب سقاخانه شهرت یافت كه نخستین بار کریم امامی در توصیف آثار حسین زنده رودی نام «سقاخانه» را براي آن به کار برد.اين جنبش و مانيفست آن بر اساس بازگشت به استفاده از عناصر سنتي، ملي و مذهبي و ادغام آنها با هم با توجه به مفهوم گرايي در هنر مدرن پديدار گشت.در واقع هنرمندانش زيبايي هاي نهفته در دل سنت هاي كهن ايراني را در قالب نو عرضه كردند و چه بسا مردم كه اين عناصر را به خوبي ميشناختند ارتباط موثر و عميقي با اين آثار برقرار كردند.
در اينجا هنر مدرن به عنوان يك جنبش وارداتي در ايران به يك جنبش ايرانيزه تبديل شد كه نقش مايه هاي مذهبي شيعي را در دل خود داشت. نقوش و عناصر بصري استفاده شده در سقاخانه ها كه ريشه اي عميق در فرهنگ اسلامي شيعي در ايران دارد مورد استفاده مجدد قرار گرفت و اين باعث ارتباط بسيار سريع با توده جامعه شدو پيام هنرمند را هر چه سريعتر به مخاطب و مخاطبان بيشمار رساند. در اين روند مستشرقين بيشماري نيز جذب آثار خلق شده در اين مكتب شدند و موجبات معرفي اين مكتب ملي در سطح جهان را فراهم آوردند.
گردهمايي بزرگان در مكتب سقاخانه
حسين زنده رودي ، قندريز ، پيلارام و پرويز تناولي يك اتحاد واحد را تشكيل دادند و بسيار هماهنگ به خلق آثار با محتواي غني پرداختند. هنرمندان اين مكتب كه دانشجويان دانشكده هنرهاي زيبا بودند با آشنايي عميق خود از هنرهاي اصيل تزئيني آثاري را خلق كردند كه با توجه به تركيب مدرن آنها بسيار مفهوم و گيرا بودند. ناصر اویسی، یکی از نقاشان سقاخانه به صراحت در این مورد میگوید: «من بهعنوان نقاش معاصر همیشه سعی داشتهام کارهایم شناسنامه ایرانی داشته باشد.» عناصر بصري مورد علاقه این هنرمندان همان ابزارها و هنرهاي كاربردي سنتي مذهبي است. درها، قفلها و کلیدها، ضریحهای اماکن متبرکه و سقاخانهها، نگینهای انگشتری ، حرزها( دعا ها) ، کاسهها و الواح شمایلهایی بود که در مجموع از دیرباز مورد استفاده مردم جامعه سنتی بودهاست . استفاده از نشانههای مذهبی و عناصر به كار رفته در هنر سنتي و فرهنگ مذهبي شیعه که مشهورترین آنها نمادهای عاشوراست به عنوان يك وجه مشترك فكري در آثار هنرمندان اين مكتب خودنمايي ميكند.
همچنين استفاده از زیبایی شناسی فرهنگ عاشورايي همچون استفاده از رنگهای سنتی قدیمی، دعاها و نقش هاي به كار رفته در عزاداري ها خود در ارتباط موثر با عامه مردم نقش مهمي ايفا كرده است ،چنانکه با دیدن بسیاری ازآثار مخاطب حس آشنا و نزديكي به آنها دارد. در ادامه نيز به کارگیری دستمایههایی چون پنجه، علم، ضریح، دخیل، پرچم و حتی طلسم، اسطرلاب، جام چهل کلید و… که هر کدام نشانگر مفاهیم تاریخی – فرهنگی بوده و در بستر سنتي _ آیيني نقش خاصي داشته اند با ترکیب این نمادهای انتزاعی، جدای از فرم واقعی آنها، فضایی نوین را پدید آوردند. همچنين به كارگيري خوشنويسي در اين آثار بسيار بر قوت بصري و اصالت هنري آن افزود .هنر خوشنويسي به صورت كاليگرافي به ندرت به خودي خود به عنوان يك اثر هنري مستقل به كار ميرفت ، همانا استفاده از خوشنويسي بيشتر جنبه گرافيك و تبليغاتي داشته.
در اين مورد از هنرمنداني كه بسيار استفاده بجا و مناسبي از خوشنويسي و سياه مشق كرد حسين زنده رودي است. «او در آثارش خطاطی را اما نه در بعد خوشنویسانهاش که در حال و هوای کلی ترکیببندی حروف منفرد و کلمات و جملات بیآنکه بخواهد معنا و مفهومی ادبی را در آن میان تعقیب کند، دنبال کرد و دورادور سرسپرده سیاهمشقهای قدیمی شد.»در واقع زنده رودي به تك تك حروف در خوشنويسي به عنوان عنصر بصري موثر پرداخت و استفاده فرم گرايانه از اين حروف هرگز بار معنايي آثارش را تحت الشعاع قرار نداد.
هنري بر مبناي اصالت
نقطه هاي قوت مكتب سقاخانه را ميتوان در اصالت هنري آن دانست. از آنجاييكه هنر مدرن بر اساس مفهوم گرايي بنا شده و به دنبال تاثير گذاري از طريق جذب مخاطب با تاثير گذاري سريع است لذا اثر هنري اي كه بتواند مخاطب بيشتري را به سمت خود بكشاند ميتواند به انتقال مفاهيم مورد نظر هنرمند نيز كمك كند. در اين ميان هر اندازه هنر مفهومي تر باشد مخاطب به دنبال كنكاش در اثر است و اين خود از جذابيت هاي هنر مدرن محسوب ميشود.
ولي اينكه چقدر هنر مدرن در اين مسير موفق بوده و موضوعات به كار گرفته شده در آثار جذابيت بصري و محتوايي لازم را داشته اند را با نگاهي به نمايشگاه هاي آثار هنري ميتوان دريافت. عدم استقبال قاطبه مردم از حضور در نمايشگاه هاي هنري نشان از نامأنوس بودن فضاي بصري كار و شناخته نشدن محتوا دارد. ليكن با شكل گيري مكتب سقاخانه آثار هنري آن بدون آنكه از ارزش معنايي و مفهومياش كاسته شود مورد استقبال منتقدان و عموم جامعه قرار گرفت. اين ارتباط موثر به آشنايي قشر وسيعي از مردم با هنر مدرن انجاميد.
اين خود موكد اين مطلب است كه جذابيت هاي بصري و محتوايي لازم در آثار اين مكتب موجب ترقي بسيار زود هنگام آن شد. روند رو به رشد مكتب سقاخانه ديري نپاييد چون سرعت به كار گيري عناصر سنتي كه در هنرمندان اين مكتب وجود داشت موجب شد اين عناصر به تركيبي نامأنوس برسد.« استفاده از طلسمجات در كنار ادعيه مقدس خود نميتوانست به باور مردم خوش آيد. در واقع هرگونه استفاده از شمايل مذهبي در كنار حرزها نميتواند تركيبي خوشايند باشد زیرا اعتقاد مردم به سنت هايشان را ميشكند. شخصيت هاي مقدس و شكل هاي مذهبي هر كدام تركيب نا مناسبي در برخي آثار با طلسم ها و نسخه هاي جادوگري پيدا كردند و اين منافات با ريشه هاي اعتقادي جامعه مخاطب دارد.»
مسير پرتلاطم يك مكتب هنري
سيمين دانشور در مقاله اي به مناسبت سومين بيينال تهران، در خصوص حسين زندهرودي از نقاشان سقاخانهاي مي نويسد :«متحيرم كه آيا زندهرودي سبك فعلي خود را، كه بيشباهت به بزرگ كردن گوشه اي از ادعيه و طلسمات قديمنيست، و ضمناً بيشتر به درد پرده و چادر تعزيه مي خورد، باز دنبال خواهد كرد و در صورت ادامه، كارش به يكنواختي نخواهدانجاميد و بعد مردم ساده دل، براي دعانويسي به او رجوع نخواهند كرد؟ نبايد گذاشت سوژه اينچنين هنرمند را در طلسم خود بهحصار كشد.» البته اين واكنش تنها براي مردمي كه نقوش و عناصر ملي _ مذهبي خود را ميشناسند صدق ميكند نه مخاطباني كه تنها به تركيب رنگها دلخوشند و تمام عناصر به كار رفته در اثر را در تركيب با هم و از جنس معنوي يكسان ميبينند.
موارد ديگري نيز در افول اين جنبش موثرند.اين برداشت از آيين هاي سنتي كه در تضاد با فرهنگ عامه است به گفته رويين پاكباز در كتاب نقاشي ايراني تبديل به يك برداشت تفنني از نقش مايه هاي كهن و تزييني توسط هنرمندان بعدي شد.
اين سو ءبرداشت ها همگي منجر به از دست دادن مخاطب و بي پايه شدن محتواي آثار شد. در ادامه اين روند، مكتب سقاخانه با توجه به اينكه هنرمندان مطرح آن هر كدام كار هنري خود را فارغ از مانيفست ابتدايي مكتب سقاخانه دنبال كردند بسيار شكننده شد و در نهايت به يك سكون رسيد و هنرمندان ديگر كه در ادامه راه بودند به سمت تكرار مكتب هاي معاصر در دنيا رفتند. در اواخر دهه 50 هنر بسيار فضاي سياسي به خود گرفت كه نميتوانست در قالب فرم هاي مذهبي بگنجد لذا تحت تاثير نقاشي ديواريهاي روسي و مكزيكي و هنر اعتراضي ادامه راه داد و متاسفانه بعد از آن مكتب اصيل سقاخانه به دست فراموشي سپرده شد . به جرأت ميتوان گفت كه پس از بررسي هنر معاصر ايران بعد از مكتب سقاخانه هنر ايراني در قالب مكاتب هنري دنيا تنها به تكرار سبكهاي مدرن پرداخته و چندان در روند شكل دهي به هنر معاصر قدمي برنداشته است .