از نمایشنامه های معروف او می توان به «در انبوه شهرها» و «اپرای سه پولی» اشاره کرد که از اپرای «گدا» اثر جان گی اقتباس کرده بود. اجرای این نمایش اتفاق مهمی در برلین در دهه 20 بود. برشت از سال 1927 به سوسیالیسم گرایش پیدا کرد. «عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی» وقتی در 1930 در لایپزیگ روی صحنه رفت با اعتراض نازی هایی که بین تماشاگران بودند به بلوا انجامید.
در فوریه 1933، با به قدرت رسیدن نازی ها، برشت که ادامه کار را ممکن نمی دید، بعد از به آتش کشیده شدن رایش تاگ به پراگ گریخت. در این زمان کتاب ها و نمایش نامه های برشت در آلمان ممنوع شد و پلیس و گشتاپو هر جا که نامی از او به میان می آمد، حاضر می شدند و با خشونت تمام با افراد برخورد می کردند.
نمایش نامه نویس متعهد سرگردان از پراگ به وین و بعد به زوریخ و فنلاند رفت. نمایش نامه های «ارباب پونیتلا و نوکرش ماتی»، «ننه دلاور و فرزندانش» و «زن نیک ایالت سیچوان» حاصل اقامت او در فنلاند است.
در سال 1941 برشت به امریکا رفت و در سانتا مونیکای کالیفرنیا سعی کرد وارد هالیوود شود؛ تلاشی که با توجه به اعتقادات او چندان موفق نبود. تنها فیلم نسبتا موفق هالیوودی او «قاتل هم مرد» نام داشت. در سال 1947 که سال هراس از کمونیسم بود، اعضای کمیته فعالیت های غیرامریکایی که هر عنصر مشکوکی را احضار می کردند و از عقایدش می پرسیدند، سراغ برشت هم رفتند. برشت هم آن ها را دست انداخت و بعد که فضا را مناسب ندید، حتی صبر نکرد به افتتاحیه نمایش «گالیله» خود در نیویورک برود و به سوئیس برگشت.
بعد از 15 سال تبعید، برتولت برشت به آلمان بازگشت و در آلمان شرقی اقامت گزید و گروه تئاتر برلین را پایه گذاری کرد. برشت خیلی زود دریافت که جمهوری دموکراتیک آلمان برلین از آن کمونیسمی که مد نظر او است، فاصله زیادی دارد و حتی یک بار پلیس آلمان شرقی از ورود این نویسنده به یک مهمانی که برای بزرگداشت او برگزار شده بود، ممانعت می کرد. برشت در سال های آخر عمر بسیار کم کار بود و درس ال 1955 جایزه صلح استالین را دریافت کرد. او یک سال بعد بر اثر سکته قلبی درگذشت.
در زبان ترکی ضرب المثلی هست که می گوید «گوسفند مرده شیردهی بیشتری دارد.» برشت هم البته لاتشبیه، از لحظه ای که به خاکش سپردد، محبوب همه جریان های فکری، حتی آن ها که با او در تضاد بودند، شد. از یک طرف، مقامات آلمان شرقی از او نمادی برای ادبیات آلمان ساختند و از طرف دیگر، آلمان غری برای مقابله، بنیاد هنر برشت را تاسیس کرد. امریکایی ها هم برای آن که از قافله عقب نمانند، همه آثار او را منتشر کردند.
برتولت برشت را به عنوان نمایشنامه نویس تئاتر روایی می شناسند که نقطه مقابل تئاتر دراماتیک است. نمایشنامه های او برگرفته از واقعیت های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حاکم بر جامعه است و هدف او نشان دادن یک رفتار اجتماعی خاص در یک محیط اجتماعی خاص. یکی از معروف ترین نمایشنامه های او، «آدم آدم است»، به بحران هویت می پردازد که اروپا را به آتش کشید. اخیرا مجموعه کامل حکایت های آقای کوینر او به نام«فیل» با ترجمه علی عبداللهی منتشر شده است.
برشت در این حکایت ها، وقتی از مسائل اجتماعی سخن می گوید مارکس است، وقتی از وطن دوستی با عشق سخن می گوید نیچه است، وقتی اندرزهای شگفت انگیز می دهد لاکوتزو است و در عین حال هیچ کدام از این ها هم نیست.
«از آقای کوینر پرسیدند: چرا مریض هستی؟ او جواب داد: برای این که دولت رو به راه و سر جای خودش نیست. به همین علت شیوه زندگی من نیز نظم و نسقی ندارد و کلیه ها، عضلات و قلبم دچار بی نظمی شده است. به شهرها که وارد می شوم همه چیز یا سریع تر از من حرکت می کنند یا آهسته تر. فقط برای آن هایی که مشغول حرف زدند، حرف می زنم و وقتی همه گوش می سپارند، من هم گوش می کنم. تمام بهره ام از وقت و عمرم از نامعلوم بودن و ابهام امور حادث می شود. از وضوح و روشنی هم نفعی حاصل نمی شود، صرف نظر از این که در دولت های بد فقط یک نفر صاحب این وضوح است. کسی به آقای کوینر گفت: قاضیان ما رشوه خوار هستند. آقای کوینر پاسخ داد: متاسفانه اصلا این طور نیست. آن ها رشوه خوار نیستند، حتی با بالاترین مبالغ هم نمی توان آن ها را تطمیع کرد تا حق را بگویند.»