درجستجوی آرامش

درجستجوی آرامش

782230550231042849

انسانی همیشه به‌دنبال آرامش بوده، هست و خواهدبود. همیشه خواسته‌که وجودوروانش آسودگی‌وراحتی داشته‌باشد و برای رسیدن به‌این راحتی کارهای بسیاری انجام داده. گزینه‌هاونوشته‌هایی که‌در زیر می‌خوانید، بخشی از تجربیات شخصی من و مقالاتی از وبلاگ‌های مختلف همچون لایف‌هکر هستند.

tv

به‌شدت تحت تاثیر رسانه‌ها، فیلم‌ها و مدیاها هستیم. دراین‌که آگاهی ازاخبار به‌هیچ‌وجه بدنیست، شکی نیست. فیلم‌هاهم دراصل چیز خطرناک و بدی نیستند و می‌توانند هم برای سرگرمی و هم برای آموزش‌هایی از قبیل زبان مفیدباشند. امامشکل اصلی زمانی پدید می‌آید که این مدیاها به پناهگاه‌های ما برای آرامش تبدیل می‌شوند. انسانی‌را فرض کنید که دریک روز زمان زیادی‌را به تماشای سریالی مثل بریکینگ‌بد، Game of Thrones و سریالی کمدی درام مثل Gossip Girl اختصاص می‌دهد و دراین میان ازاین شبکه خبری به‌آن شبکه خبری رجوع می‌کند.

چنین انسانی، برای مثال خودمن، هرلحظه باصحنات و تصاویری مختلف بمباران می‌شود. لحظه‌ای، دنیایی آرمانی می‌بیند، لحظه‌ای فقط کشتار می‌بیند و لحظه‌ای غرق در صحنات رمانتیک‌ومواردی ازاین دست است. درآخر، ازاین انسان نه‌تنها هیچ قوه‌ی تفکر و خلاقیتی باقی نمی‌ماند، بلکه درمیان دنیاهایی گیرمی‌کند که لحظه‌ای زیباست و لحظه‌ای به‌کشتارگاه تبدیل می‌شود.

راه‌حل: شاید راه‌حل این گزینه راحت‌ترین و شیرین‌ترین راه‌حل باشد. برای شروع کمی ازدنیای فیلم‌هاورسانه‌ها جدا شوید و کمی مطالعه کنید. کتاب‌بخوانید و برای آگاهی از اخباراز روزنامه‌ها، حال داخلی یا خارجی استفاده کنید. در مطالعه کسی برای شما تصویرسازی نمی‌کند، کسی خوب و بدرا به‌نمایش نمی‌گذارد، چراکه درمطالعه این ماهستیم که تصویرسازی می‌کنیم و قاضی اصلی خودمانیم. شاید برای ماایرانی‌ها، خلق فرهنگ مطالعه، البته فرهنگی واقعی کمی سخت باشد، چرا که تهیه فیلم و سریال هم آسان‌تراست وهم ارزان‌تر. اما اگر واقعا عاقلانه کمی فکرکنیم و ببینیم که واقعا از تماشای مداوم فیلم‌ها چه‌چیزی بدست می‌آوریم، بیشتربه مطالعه گرایش پیدا می‌کنیم. ساده که بگویم، آرامش روانی از دیدن پشت‌سرهم قتل، کشتار و دنیاهایی آرمانی بوجود نمی‌آید.

sc

شبکه‌های اجتماعی. بدون دروغ که بگویم، شبکه‌های اجتماعی ازما انسان‌هایی ساخته‌اند که واقعا دلمان نمی‌خواهد چنین انسانی باشیم. انسان‌هایی شده‌ایم که لایک برای‌مان همه‌چیز شده‌است و برای بدست‌آوردنش هرکاری می‌کنیم، کارهایی که‌واقعا نماینده ما نیستند. برای مثال دوست‌داریم لحظه‌ای خودمان‌را بسیار داناواهل مطالعه نمایش دهیم و برای لحظه‌ای می‌خواهیم جذاب‌ترین و زیباترین انسان دنیا باشیم.

ازطرفی شبکه‌های اجتماعی واقعا مارا ازهم دور کرده‌اند. این‌روزها همه‌ما بدنیال انسان‌هایی هستیم که‌واقعا کنارمان باشند و به‌خوبی شاهد اینم‌که افراد مختلفی در شبکه‌های اجتماعی واقعا از زندگی حالشان ناراضی‌اند. اصلا معلوم نیست که ازاین شبکه‌ها چه می‌خواهیم و برای‌چه هرروز زمان زیادی‌را به‌آن‌ها اختصاص می‌دهیم.

راه‌حل: این‌مورد به‌راحتی قابل حل نیست، حداقل برای من که این‌طور بودو به‌شخص اعتیاد خاصی به فیسبوک داشتم. البته استفاده درست و به‌اندازه اصلا بد نیست اما واقعا مااین‌گونه از شبکه‌های اجتماعی استفاده نمی‌کنیم. شاید کمی خنده‌دار باشد اما راه‌حل من برای خلاصی از دنیای بی‌ارزش فیسبوکی‌ای که برای خودم ساخته‌بودم، اینستاگرام بود، شبکه‌ای دیگر!

آن اوایل اینستگرام اصلا محتوای ترولیسم نداشت و کاملا فضایی بود برای اشتراک لحظات زیبا و تصاویری بکر. همین باعث شده‌بود که من بیشتر وقت خودم‌را صرف دیدن تصاویر کنم و رفته‌رفته فیسبوک‌را فراموش کنم. به‌واسطه همین اینستاگرام، رفته‌رفته به‌آدمی اجتماعی‌تر تبدیل شدم و به‌جای خانه‌ماندن و پشت فیسبوک بودن، گشتن بادوستان‌را انتخاب کردم. البته شاید هدف اولیم، گرفتن عکاس و عکاسی بود، اما درآخر و امروزه، توانسته‌ام تعادلی بین این شبکه‌ها و افراد اطرافم برقرار کنم و به‌نظرم این‌بهترین نوع زندگی در عصر حاضراست. پیشنهاد کلی من این‌است که لحظاتی باخودتان تنهاباشید و خوب فکر کنید، خودتان انتخاب کنید که آیا درمیان و دوستانتان آرامش بیشتری به‌دست می‌آورید یا ازلایکهای دیگران و غریبه‌ها. درضمن می‌توانید همچون من روش‌های متفاوتی‌را امتحان کنید.

fd

تغذیه. شاید به‌جرات بگویم همچون من شیرینی‌خور پیدا نخواهیدکرد! جدا از مواد شیرین متفاوت، روزانه حداقل یک نوشابه مصرف می‌کردم. به‌هرحال چیزی نیست که به‌آن افتخارکنم اما مدت‌ها پیش واقعا اراده کردم و به‌کل شیرینی‌جات را کنار گذاشتم. شاید موردی مثل تغذیه برای چیزی بزرگ به‌اندازه آرامش کوچک به‌نظر برسد اما واقعا می‌گویم که چنین نیست. اکثرما به فست‌فودها، قهوه‌ها و متاسفانه موادمخدر اعتیاد پیداکرده‌ایم و اصلا نمی‌دانیم که‌ بابدنمان چه می‌کنیم.

راه‌حل: دراین‌که غذایی مثل همبرگر خوشمزه‌است، شکی نیست. این‌که گاهی اوقات هم چنین غذاهایی میل کنیم هم زیاد مشکلی نیست، اما بیایید کمی خوب فکرکنیم. مغز چطورباید خوب کار کند وقتی که جز چربی چیزی به آن نمی‌رسد؟ یک مغزویک انسان چطور می‌تواند آرامش داشته‌باشد وقتی جسمش از آرامش خالی است؟ بیایید برای مدتی غذاهای خوب بخوریم، نیازی نیست هزینه کنیم، فقط خوب غذا بخوریم. این‌روزها فصل، فصل لیموترش است. اصلا نوشیدنی آن کجا و نوشابه کجا! دراینترنت جستجو کنیم و غذاهای مختلفی‌را بشناسیم. صدها غذا وجود دارند که نه‌تنها مفیدومغذی هستند بلکه بسیارهم ارزان تهیه می‌شوند.

18db934g8tnhujpg

برنامه‌ریزی. می‌دانید مشکل چیست؟ مشکل این‌است که ماایرانی‌ها برنامه‌ریزی را چیزی بزرگ و به‌عبارتی گنده فرض کرده‌ایم و فکر می‌کنیم برنامه‌ریزی یعنی تحصیل برای کنکور، سپس دانشگاه و بعد اشتغال. یادم نمی‌آید کسی رادیده باشم که مثلا برنامه غذای فردایش‌را تنظیم کند و برای هفته‌بعد برنامه‌اش‌را طوری بچیند که کتاب موردعلاقه‌اش را مطالعه کند.

راه‌حل: تودوها و یادداشت و این‌هارا کمی فراموش کنید، ازبس شنیدیم، خسته‌شدیم! برای خودتان کمی از برنامه‌ریزی صحبت کنید، ببینید اززندگی‌تان واقعا چه‌می‌خواهید. پیداکردن شغل خوب، برنامه‌ریزی نمی‌خواهد، اراده و خلاقیت می‌خواهد. اتومبیل خوب و خانه ایده‌آل داشتن، برنامه ریزی نیازی ندارد، پول می‌خواهد. اما چیزهای کوچکی که‌مارا به‌این‌ها می‌رسانند، برنامه‌ریزی می‌خواهند. برای من، نویسندگی شاید یک منبع درامدباشد، پس باید به‌جای برنامه‌ریزی کردن برای یک خانه خوب، باید برنامه‌ای داشته‌باشم که بتوانم با آرامش بنویسم و اززمان‌های خالی‌ام استفاده کنم. پس باید برای چنین کارهای به‌ظاهر کوچکی برنامه‌داشته‌باشم تاجمع شده و کاری بزرگ‌را بسازند.

eacpojft5mvy9ufaonth

حال برگردیم سرتودوها. تا‌به‌حال زیاد درمورد تودوها شنیده‌ایم و اپ‌های بسیاری‌را استفاده کرده‌ایم. هیچ‌کدامشان بدنیستند و اگر واقعا به‌یکی ازآن‌ها پایبندباشیم، درزندگی به یک نظمی می‌رسیم. اما اخیرا مطلبی جالب در لایف‌هکر خواندم به‌این شکل که‌فرد از تودوها به‌شکلی داستان‌وار استفاده می‌کند. مقاله تاحدودی طولانی است و من بخش‌های مهم آن‌را به شکلی که بیشتربه‌ما ایرانی‌ها بیاید، ترجمه نمودم.

ابتدا اجازه دهید به مثال برنامه نویسنده نگاهی بیاندازیم:

  • Wake up: 5:30
  • Lifehacker posting: 7-8:30
  • Exercise: 10:30-11:15
  • Call and reschedule dentist
  • Lunch 12:00 remember leftovers
  • Write/edit 12:30-4 finish draft of feature
  • Grocery store: pick up (list). Say something random to a stranger. Return Redbox rental
  • Clean bathroom

ازاین برنامه‌ها ماایرانی‌ها کم ندیده‌ایم و متاسفانه هنوزهم هستند. واقعا بیایید باخودمان فکرکنیم و ببینیم که‌این نوع برنامه‌ریزی و تودونویسی چه‌فایده‌ای دارد؟ اصلا کاری عقلانی هست؟ حال بیایید به‌برنامه اصلی‌ای که نویسنده برای خودش ساخته نگاه بیاندازیم:

After some chest-pumping and grabbing a piece of gum (it temporarily makes you smarter, right?), Thorin is prepared for the inevitable grocery store visit. As he walks from the car to the store he drops his copy of SSX into the Redbox return slot and makes his way past the burly security guard who’s always chewing a cigar. The list is an easy one this week. Starting in the produce section he grabs some spinach, bananas, carrots, and bell peppers. He skips the personal products and heads straight for the cat litter before rounding the corner and snagging up some beef and chicken. He makes a comment to a woman in spandex with a blinking light on her hat as she stares confusingly at the ground beef selection, “The meat here sucks,” Thorin says. She chuckles and notes, “I just want some ground beef that doesn’t look like vomit.” Thorin turns and strolls down the soup aisle to pick up a couple cans of tomato soup. Finally, he snags a block of cheddar cheese, tortillas, and a loaf of bread

به‌جرات می‌گویم که چنین برنامه‌ای مرابه‌شدت تحت تاثیر قرار داد. همان‌طور که می‌بینید، برنامه به‌زبان سوم‌شخص آورده‌شده. شاید کمی عجیب به‌نظربرسد اما تاثیر اصلی و روان‌شناسانه این‌نوع برنامه‌ریزی و نوشتنش به‌زبان سوم‌شخص باعث شده‌که ما اگربه‌برنامه نرسیدیم و قادربه‌انجامش نشدیم، به‌جای تیک‌نزدنش و به‌عبارتی مایوس و ناامیدشدن، باداستانی روبروباشیم که‌هیچ ارتباطی به نتوانستن ما ندارد.

مزیت چنین برنامه‌ریزی‌ای واقعا زیاداست و احتمالا خودم ازاین پس چنین برنامه‌ریزی‌ای راانتخاب کنم. چراکه دراین میان، من کسی نیستم که تودو می‌نویسد و ازتیک خوردن ناراحت می‌شود، بلکه فردی هستم که داستان می‌نویسد و نویسندگی می‌کند و این‌گونه برنامه‌هایش‌را سامان می‌دهد. پس‌نه‌تنها برنامه‌ای دارم که ازخواندش لذت می‌برم بلکه دیگر خبری از موفقیت و شکست هم نیست. درضمن چه‌دیدید، شاید روزی همین تودوهای داستان شده‌ی ما خودشان کتابی شدند.

درضمن، در نوشته اصلی آورده شده‌که نگران گرامر وخوب نوشتن و این‌موارد نباشید. باور کنید که این‌را برای خودمان می‌نویسیم، نه‌کسی دیگر، پس نگویید که نمی‌توانم بنویسم و بدشد و این موارد، فقط بنویسید، بدهم که ‌باشد نوعی برنامه‌ریزی است. درثانی همه‌چیزرا درآن نیاورید، مثلا حمام‌رفتن هیچ‌وقت ازیادتان نمی‌رود، پس ازآن‌ داستان نسازید، چرا که دوباره می‌شود همان برنامه اولی بالا.

مورد بعدی و بسیار خوب این برنامه‌نویسی واقعی وقابل تغییربودن آن است. مثلا در طول روز که رفته رفته کارهارا به‌شکل داستان می‌آورید، متوجه می‌شوید که در این داستان فرد سوم شخص نمی‌تواند تااین حد مثلا کارش‌را انجام دهد و سپس شروع به‌کاری دیگرکند.  چرا که‌بافردی روبرو هستیم که واقعی است و وقتی می‌بینیم که نمی‌تواند بعد از ۷ ساعت کار، استراحتی داشته‌باشد داستانش‌را تغییر می‌دهیم. موردی که در تودو نویسی به‌شکل مثال اول واقعا غیر ممکن است.

اما این نوع برنامه‌ریزی بی‌چون‌وچرا مشکلاتی هم دارد و هرکداممان ممکن است نوعی ازآن‌را تجربه کنیم. مثلا زمان‌بندی خوبی نداشته‌باشیم و ازنوشتن ناامید شویم، اما اگر واقعا به‌دنبال یک آرامش روحی هستیم و دلمان می‌خواهد که‌کارها به موقع انجام شوند، باید کمی اراده نشان دهیم. خوبی این نوع برنامه‌ریزی هم این‌است که شما به‌دنبال وقت نیستید بلکه می‌خواهید کار انجام دهید. مثل نمی‌گویید می‌خواهم در ساعت ۲ ظهر نهار میل کنم بلکه می‌نویسید او برای نهارش ماهی خورد. به‌عبارتی، زمان کارمهم نیست بلکه انجامش مهم است و خودمان می‌دانیم که چه‌زمانی برای غذا خوب است و چه‌زمانی برای کار. اما چون به‌انجام خودکار فکر نمی‌کنیم، فقط یک مربع که تیک‌نخورده باقی می‌ماند.

همان‌طور که گفتم، مقاله طولانی است و به‌نظرم حتما باید آن‌را مطالعه کنید اما باهمه‌این‌ها، فواید این نوع برنامه‌ریزی در دوچیز خلاصه می‌شود: برنامه‌ی ما تصوری از روزمان به‌شکل داستان است. پراز عدد و کار نیست بلکه یک داستان است و دوست داریم که بخوانیمش و از طرفی ما واقعا در نوشتن مشکل داریم و شاید این نوع برنامه‌ریزی بهانه‌ای باشد برای نوشتن. خوب که نگاه کنیم، میبینیم بعداز مدت‌ها خودبه‌خود دفترچه خاطراتی زیبانوشته‌ایم که داستانی‌را روایت می‌کند.

ch

کارهای خیریه. یک سطل  آب یخ و ذره‌ای آب که تبدیل به‌موج شد. البته شاید انجامش درایران زیاد خوب نباشد چراکه واقعا مشکل آبی داریم وظلم‌ به‌خوداست که آب باارزش‌را هدردهیم. اما خودکارواقعا زیبا و قشنگ بود و نشان داد که یک‌کارساده چقدر می‌تواند روحیه‌دهنده و شادی‌آورباشد و درکنارش کاری خیرهم صورت بگیرد. این مورد نیازی به‌راه‌حل ندارد، هرکار خیری زیباست و می‌تواند آرامش بخش باشد اما باید به‌شکلی باشد که آسیبی نرساند. مامی‌توانیم به‌جای ریختن آب، کاری زیباتر انجام دهیم، کاری که پایین‌ترها مثالی ایرانی‌اش را آورده‌ایم.

mi

همه چیز به ذهنمان برمی‌گردد. آدمی اهل حساب و کتاب است و کاری نمی‌کند که ضرری مادی برایش داشته‌باشد اما متاسفانه ما انسان‌ها وقتی به بحث معنوی می‌رسیم، اهمیتی به ضرروزیان نمی‌دهیم. هرعدم موفقیتی‌را به حساب شکست می‌گذاریم و بزرگتر که می‌شویم، ترس بیشتربرما غلبه می‌کند. این‌روزها قبول نشدن در کنکور، ردشدن از امتحان راهنمایی رانندگی و کارپیدانکردن، تبدیل به‌شکست‌های بزرگ ماشده‌اند. نوشتن درمورد این‌ها هزاران کلمه می‌طلبد اما بیاییم و گاهی بهتر حساب و کنیم. نهایت زندگی مرگ است و واقعا نمی‌توان گفت کی به‌سراغمان می‌آید، پس بااین وجود آیا دلیلی وجوددارد که‌ما به‌خاطر قبول نشدن در دانشگاه و پیدانکردن کار ناامید و شکست‌خورده شویم؟

بی‌تردید زندگی هیچ‌وقت آسوده نبوده و همیشه فرازونشیب خواهدداشت، اما متاسفانه ماایرانی‌ها واقعا هیچ اراده‌ای نشان نمی‌دهیم و انتظار معجزه داریم. ساعت‌ها پشت کامپیوتر و گجت‌هایمان می‌نشینیم و مطالبی همچون عکس‌های جنگی رالایک می‌کنیم و به‌دنبال پیج‌های ترول و جک می‌گردیم. بیشتر وقتمان‌را درخیابان سپری می‌کنیم و بااین‌که می‌گوییم پول نداریم برای چیزهایی واقعا بی‌ارزش هزینه می‌کنیم. همه این‌ها در آخر جمع شده و ذهنی تهی‌را می‌سازند، ذهنی که چون اراده و خلاقیتی ندارد، منزوی شده و رفته رفته آرامشش‌را از دست می‌دهد.

یافتن آرامش و ازهمه مهم‌تر آرامش روحی و روانی کاری ساده نیست و باپول و علم بدست نمی‌آید، چراکه بارها دیده‌ایم انسان‌های ثروتمند و مشهوری چگونه ازهم گسیسته و حتی دست یه‌خودکشی زده‌اند. یافتن آرامش به‌خود ما انسان‌ها بازمی‌گردد و خودمان باید پیدایش کنیم و بفهمیم که پول همه‌چیز نیست، بلکه درزندگی تک‌تک ما کارهای کوچکی وجوددارند که به‌ما آرامش می‌دهند. می‌توانیم به‌جای لایک کردن، شروع به‌نوشتن و کشیدن کنیم، می‌توانیم دست‌به ماجراجویی بزنیم و اطرافمان را بهتر بشناسیم. عکاسی کنیم وفیلم بسازیم. شعر بگوییم و حتی برنامه نویسی کنیم. درآخر وبلاگ لایف هکر مقاله‌ای درباب افسردگی نوشته اما مهم‌ترین ویژگی‌اش، تجربیات خود نویسنده درموردآن و نحوه خارج شدن ازآن است. پیشنهاد می‌کنم حتما این مقاله را مطالعه نمایید.

منبع: 1pezeshk.com

Check Also

۳ نوع تیپ شخصیتی درمحیط کار که باید از آنها دوری کنید

آیا تا به حال پیش اومده که کنار کسی کار کنید که دروغگو و متقلب …