ترجمه خوب چه ترجمه‌ای است؛ ‘همه ما مترجم هستیم’

ترجمه خوب چه ترجمه‌ای است؛ ‘همه ما مترجم هستیم’

نقد ترجمه،‌ به خصوص نقد ترجمه ادبی در ایران بحثی ادامه‌دار، مناقشه‌برانگیز، تاثیرگذار و آموزنده بوده است. در سال‌های اخیر شمار ترجمه‌ها از رمان و داستان‌های کوتاه افزایش چشمگیری داشته است و به همان میزان هم بحث‌ها و انتقادها درباره میزان امانتداری، حفظ لحن و سبک نویسنده، و دانش و تسلط مترجمان نسبت به زبان مبدا و مقصد افزایش یافته است.

به تازگی نیز شماری از آثار پرمخاطب مورد نقد قرار گرفته که بازتاب زیادی هم در محافل ادبی در ایران و نیز در شبکه‌های اجتماعی داشته است.

از آنجا که عمده نقدهای ترجمه در ایران به یافتن خطاهای لغوی در ترجمه‌های ادبی محدود شده، سوال‌هایی در این زمینه مطرح است که تامل و بررسی بیشتر در این باره را ضروری می‌سازد؛‌ از جمله اینکه آیا نقد ترجمه، یافتن خطاهای لفظی در ترجمه است یا چیزی بیشتر از آن؟ آیا اگر در ترجمه‌ای خطا پیدا شود، آن اثر اعتبارش را از دست می‌دهد؟ نقد ترجمه معتبر چه ویژگی‌هایی دارد و نمونه‌های خوب این نقد کدامند؟

بی‌بی‌سی فارسی در این زمینه نظر شماری از مترجمان، کارشناسان و منتقدان ادبی را جویا شده است؛ یادداشت‌ها و نوشته‌های آنان طی روزهای آینده منتشر خواهد شد.

نوشته زیر به قلم عباس میلانی، نویسنده، مورخ و ایران شناس و مترجم رمان “مرشد و مارگاریتا” اثر میخائیل بولگاکف، دومین نوشته از این مجموعه است.

کار ترجمه هم هنر است، هم فن؛ هم معرفت و دانش می‌طلبد و هم خلاقیت و ذوق. به یک روایت، همه ما مترجم هستیم. هر بیان ساده هم بالمآل نوعی ترجمه است: ترجمه حال و فکر و عاطفه و خاطره به کلام و جمله و تصویر.

کار نگارش هر متن رسمی — چه ادبی، چه تاریخی — دست کم مستلزم احاطه راوی به آن چهار عرصه بالا در زبان روایت است. مترجم، در مقابل، باید دست‌کم در دو حوزه زبانی-فرهنگی، یعنی هم حوزه متن اصلی و هم حوزه متن ترجمه، همان تسلط چهارگانه را داشته باشد.

این واقعیت که زبان پدیده‌ای است پویا و تاریخی، اینکه هر کلمه و مفهومی هزارتوی هاله معنایی، و طنین‌های نمادین و عاطفی و فرهنگی خود را از یکسو در بستر تاریخی-فرهنگی زبانش پیدا می‌کند و از سوی دیگر تنها در چارچوب ویژه کاربرد آن واژه “معنا” می‌یابد، به دیگر سخن، این واقعیت که فرهنگ لغات به اقتضای سرشت خود ایستا و مجرد از واقعیت‌اند، و لغات در کاربرد خود همواره پویا و در هم تنیده به زمینه فرهنگی و بافت روائی خاص خوداند، همه دست به دست هم می‌دهند و کار ترجمه امین و گویا را سخت دشوار می‌کنند.

_بی‌خود نیست که منتقدی چون جرج استاینر که در باب ترجمه فراوان اندیشیده، جرأت و جسارت کار ترجمه را به جرأت انسان‌ها به ساختن برج بابل تشبیه می‌کند. *

هر مفهوم و واژه و هر عبارتی در هر متنی لحنی دارد. تنها با شناخت سنت آن زبان و مجموعه سرمایه‌های نمادینی که هر متنی بالمآل از آن بهره می‌گیرد و شکل می‌پذیرد می‌توان لحن هر واژه و هر متنی را بازشناخت.

اگر آنگاه سودای برگرداندن متن را به زبانی دیگر پیدا کنیم، باید نه تنها لحن و سرمایه‌های نمادین زبان متن را نیک بشناسیم بلکه باید بکوشیم برای هر واژه نه برابر آن در فرهنگ لغات زبان ترجمه که برابری همزاد معنی و مراد و لحن آن در متن اصلی سراغ کنیم.

اگر بخواهیم، برای مثال، برابر “ساربان” را در فرهنگ لغات انگلیسی سراغ کنیم، چه بسا به CAMEL DRIVER برسیم و طبعا اگر در ترجمه آن شعر معروف فارسی در مورد ساربان و آرام جان از این واژه استفاده کنیم، حق مطلب را ادا نکرده‌ایم. شاید به همین خاطر است که ویلیام بلیک، شاعر معروف انگلیسی‌زبان، از “عالم قدسی جزئی‌ترین جزئیات” هر واژه و هر عبارتی سخن می‌گفت.

به دیگر سخن، در نقد ترجمه صرفا به سراغ خطاهای لفظی نباید رفت. گرچه این خطاها مهم‌اند و تذکر و اصلاحشان ضروری. حتی مهم‌تر از آن حفظ امانت در برگردان بافت روائی متن و یافتن هاله و طنین‌های معنایی مناسب هر کلمه و عبارت است. هر یک از این دو نوع خطا از ارزش کار ترجمه می‌کاهند. خطا در یافتن معنای واژه قابل اصلاح و ویرایش است. خطا در یافتن لحن و سبک متن جبران‌ناپذیر است.

نکته مهم دیگری که بر دشواری برگرداندن دقیق واژه و لحن و سبک می‌افزاید این پرسش از عرصه جامعه‌شناسی زبان است:

آیا زبان‌های مختلف، به اقتضای نیازهای فرهنگی و اقلیمی و اجتماعی خود توانائی‌هائی ویژه و منحصر به فرد دارند و ظرائف بیانی و غنای مفهومی هر زبانی الزاما به زبان دیگر برگردان‌پذیر است؟

قولی است معروف (و بحث‌انگیز) که مثلا اسکیموها حدود صد نام مختلف برای برف و اعراب هم شمار مشابهی واژه برای خرما دارند.

زبان فارسی ما هم مثلا برای صد منزل عشق صد نام دارد.

آیا ترجمه امین و گویا مستلزم نوعی هم‌سنخی زبان‌های متن اصلی و ترجمه است، یا اینکه متون هر زبانی را می‌توان به زبانی دیگر برگرداند؟ امروز می‌گویند حدود پنج هزار زبان مختلف در جهان مورد استفاده است. آیا برگرداندن هر متنی از هر یک از آنها به مثلا زبان فارسی به یک اندازه آسان (یا دشوار) است؟

متأسفانه در دهه‌های قبل از انقلاب گاه روشنفکران و هنرمندانی که خود را منجیان جامعه ایران می‌دانستند، به لحاظ غرور کاذب متأثر از این منزلت خودبرساخته، گمان داشتند که کباده‌کشی در عرصه روشنفکری حق ترجمه هر متنی را هم به آنها می‌دهد.

سالها طول کشید که منتقدان جدی و زبان‌دان به سراغ مثلا بلائی که آل‌احمد بر سر برخی آثار مهم فکری و هنری آورده بود رفتند و از کارش ارزیابی دقیقی ارائه دادند. از سوئی کار واکاوی جدی ترجمه‌های گذشته تازه در ایران شروع شده. بگذریم از این که متون برجسته و ماندگار فکر و ادب را هر نسلی باید از نو به زبان زمان خود برگرداند. ترجمه سده نوزدهم نمایش شکسپیر برای نسل امروزی ایرانیان چندان دلپذیر نیست.

منبع ب ب س

Check Also

زبان اوستایی

زبان ایران باستان مطلب زیر بخشی از کتاب تاریخ هنر ایران است. برای اینکه تلاشی باشد …